• (1)تعریف: a picture or drawing used to illustrate a book or other work, or such pictures collectively. • مترادف: artwork • مشابه: design, drawing, frontispiece, graphic, illumination, picture, plate, portrait, portrayal, representation, vignette
• (2)تعریف: the art of making such pictures. • مشابه: art, design, drawing
[ترجمه گوگل] تصاویر نوشتاری معانی فرهنگ لغت [ترجمه ترگمان] نمونه هایی از معانی فرهنگ لغت نوشته شده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. this setback was another illustration of his inefficiency and stupidity
این شکست نمونه ی دیگری از بی عرضگی و نابخردی او بود.
2. he got his point across by way of illustration and interpretation
او از راه توضیح و تفسیر نکته ی خود را رساند.
3. The illustration had too much redundant detail.
[ترجمه گوگل]تصویر دارای جزئیات بیش از حد اضافی بود [ترجمه ترگمان]این تصویر جزئیات بسیار اضافی داشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. The scientist used vivid examples in illustration of his theory.
[ترجمه گوگل]این دانشمند از مثال های واضحی در توضیح نظریه خود استفاده کرد [ترجمه ترگمان]دانشمند از نمونه های زنده در تصویر نظریه خود استفاده کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Illustration by example is better than explanation in words.
[ترجمه علی افشار زرندی] روشنگری با تصویر بهتر از توضیح دادن با کلمات است.
|
[ترجمه گوگل]مثال زدن بهتر از توضیح با کلمات است [ترجمه ترگمان]تصویر به طور مثال بهتر از توضیح در کلمات است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. The illustration shows a cluster of five roses coloured apricot orange.
[ترجمه Ali afshar zarandi] تصویر یک دسته پنج تایی گل رز را نشان می دهد که به رنگ نارنجی زردآلویی رنگ آمیزی شده اند.
|
[ترجمه گوگل]تصویر مجموعه ای از پنج گل رز را به رنگ نارنجی زردآلو نشان می دهد [ترجمه ترگمان]تصویر یک خوشه از پنج رز زرد رنگ را نشان می دهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. The marginal illustration is very interesting.
[ترجمه گوگل]تصویر حاشیه ای بسیار جالب است [ترجمه ترگمان]تصویر نهایی بسیار جالب است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. This illustration shows a section through the timber.
[ترجمه گوگل]این تصویر بخشی از چوب را نشان می دهد [ترجمه ترگمان]این تصویر بخشی از چوب را نشان می دهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Let us take a very simple illustration.
[ترجمه گوگل]بیایید یک تصویر بسیار ساده بگیریم [ترجمه ترگمان]اجازه دهید یک مثال بسیار ساده را انتخاب کنیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. As an illustration of this point, I'm going to tell you a true story.
[ترجمه امین جهانگرد] برای روشن ساختن این نکته، میخوام براتون یه داستان واقعی بگم
|
[ترجمه گوگل]به عنوان مثالی از این موضوع، من یک داستان واقعی را برای شما تعریف می کنم [ترجمه ترگمان]برای مثال، من می خواهم یک داستان واقعی به شما بگویم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. He used photographs as illustration for his talk.
[ترجمه گوگل]او از عکس ها به عنوان تصویر برای سخنرانی خود استفاده می کرد [ترجمه ترگمان]او از عکس ها به عنوان مثال برای صحبت های خود استفاده کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. The scientist cited vivid instances in illustration of his theory.
[ترجمه Ali afshar zarandi] دانشمنده در توضیح تئوری اش برای مثال به نمونه های زنده اشاره کرد.
|
[ترجمه گوگل]این دانشمند نمونه های واضحی را در توضیح نظریه خود ذکر کرد [ترجمه ترگمان]دانشمند نمونه های زنده را در تصویر نظریه خود ذکر کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. This illustration shows a vertical section through the locust.
[ترجمه گوگل]این تصویر یک بخش عمودی را از میان ملخ نشان می دهد [ترجمه ترگمان]این تصویر بخش عمودی از طریق ملخ را نشان می دهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. The kite is assembled as shown in the illustration.
[ترجمه گوگل]بادبادک همانطور که در تصویر نشان داده شده است مونتاژ شده است [ترجمه ترگمان]بادبادک همان طور که در تصویر نشان داده شده است جمع شده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. This delay is a perfect illustration of why we need a new computer system.
[ترجمه گوگل]این تأخیر نشان می دهد که چرا ما به یک سیستم کامپیوتری جدید نیاز داریم [ترجمه ترگمان]این تاخیر تصویری کامل از این است که چرا ما به یک سیستم کامپیوتری جدید نیاز داریم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
[حسابداری] مثال تشریحی [برق و الکترونیک] تفسیر، شرح [ریاضیات] مثال، تصویر، توضیح، شرح
انگلیسی به انگلیسی
• picture which illustrates a book or other work; making of such a picture; clarification, explanation an illustration is an example or story used to make a point clear. an illustration in a book is a picture or diagram.
پیشنهاد کاربران
نظر
برابرِ واژه هایِ آیین مند واژگان: illustration مصورسازی فرهنگستانِ زبان، واژهٔ مصوَب حوزه: هنرهای تجسمی تعریف: فن و هنرِ به کارگیریِ عناصرِ تصویری برای درکِ بهترِ متن ••• واژگان: production illustration ... [مشاهده متن کامل]
مصورسازیِ فیلم نامه فرهنگستانِ زبان، واژهٔ مصوَب حوزه: سینما و تلویزیون تعریف: تصویرسازی از رویِ فیلم نامهٔ نمابندی شده ••• واژگان: illustration art هنرِ مصورسازی فرهنگستانِ زبان، واژهٔ مصوَب حوزه: هنرهایِ تجسمی تعریف : شاخه ای از هنرِ کاربردی برایِ تزیین و/یا تفهیمِ بیشترِ متونِ نوشتاری با استفاده از انواعِ تصویر •••
تصویر مثال مصداق Clear illustration مصداق بارز - نمونه بارز
تصویرسازی یا تصویرگری یکی از زیرشاخه های هنرهای تجسمی است و به نوعی از اثر خلاقانهٔ تصویری گفته می شود که القاکنندهٔ تجسمی یک مفهوم یا روایت با فرم بصری است. این مفهوم و روایت می تواند داستان، شعر، مقاله ای در روزنامه و کتاب و حتی تبلیغات تجاری، سرگرمی ها و اشکال و فرم های روی کالاها و لباس ها باشد.
تصویر سازی
illustration ( هنرهای تجسمی ) واژه مصوب: مصورسازی تعریف: فن و هنر بهکارگیری عناصر تصویری برای درک بهتر متن
picture Image
ترسیم، تصویر، نگاره، عکس
ایضاح، روشن سازی /رخداد یا مثالِ گویا، نشانگر، نمونه و مثالی که توضیح دهنده و اثبات گر چیزی است. :an example that explains or proves something This delay is a perfect illustration of why we need a new computer system.
تجسم
مصداق
شرح
a story, event, action etc that shows the truth or existence of something very clearly ( معنی دوم در دیکشنری لانگمن ) حکایت