فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: illustrates, illustrating, illustrated
حالات: illustrates, illustrating, illustrated
• (1) تعریف: to explain or clarify by giving examples or presenting a graphic representation.
• مترادف: demonstrate, exemplify
• مشابه: clarify, delineate, elucidate, evince, exhibit, explain, explicate, illuminate, manifest, present, represent, show
• مترادف: demonstrate, exemplify
• مشابه: clarify, delineate, elucidate, evince, exhibit, explain, explicate, illuminate, manifest, present, represent, show
- My father always used examples from his own life experience to illustrate his point.
[ترجمه Emelia] پدرم همیشه از تجارب زندگی اش برای روشن ساختن اهداف اش استفاده میکند.|
[ترجمه نرگس] پدرم همیشه با مثال هایی از تجربه زندگی خودش منظورش رو می رسونه ( روشن می کنه )|
[ترجمه گوگل] پدرم همیشه از نمونه هایی از تجربه زندگی خود برای نشان دادن نظر خود استفاده می کرد[ترجمه ترگمان] پدرم همیشه از نمونه هایی از تجربه زندگی خودش برای نشان دادن point استفاده می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The gym teacher illustrated how the move should be done by demonstrating it herself.
[ترجمه علی] معلم ورزش برای روشن ساختن اینکه حرکت چگونه باید انجام شود، خودش آنرا انجام داد.|
[ترجمه گوگل] معلم ورزشگاه با نشان دادن خود نشان داد که چگونه حرکت باید انجام شود[ترجمه ترگمان] معلم ورزش نشان داد که چگونه این حرکت باید با نشان دادن خودش انجام شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The drawing on the opposite page helped illustrate the concept.
[ترجمه علی] شکل صفحه مقابل برای روشن ساختن مفهوم کمک کرد.|
[ترجمه گوگل] نقاشی در صفحه مقابل به نشان دادن مفهوم کمک کرد[ترجمه ترگمان] نقاشی در صفحه مقابل به نشان دادن مفهوم کمک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to provide pictures or drawings for (a book, story, or other work).
• مشابه: delineate, depict, draw, embellish, illuminate, portray, represent, sketch
• مشابه: delineate, depict, draw, embellish, illuminate, portray, represent, sketch
- The artist illustrated the book with very detailed drawings.
[ترجمه امین جهانگرد] تصویرگر کتاب را با نقاشی های بسیار دقیقی به تصویر کشیده است|
[ترجمه گوگل] این هنرمند این کتاب را با نقاشی های بسیار دقیق به تصویر کشیده است[ترجمه ترگمان] هنرمند کتاب را با نقاشی های بسیار دقیق مصور ساخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: illustrated (adj.)
مشتقات: illustrated (adj.)
• : تعریف: to make something clear with examples.
• مشابه: elucidate, explain
• مشابه: elucidate, explain
- Your last point isn't clear to me; could you please illustrate?
[ترجمه امین جهانگرد] نکته آخرت برام واضح نیست، میشه با مثال روشنش کنی؟!|
[ترجمه گوگل] نکته آخر شما برای من روشن نیست میشه لطفا توضیح بدید[ترجمه ترگمان] آخرین نکته شما برای من روشن نیست، می توانید please کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید