interval

/ˈɪntərvl̩//ˈɪntəvl̩/

معنی: وقفه، ایست، فاصله، فرجه، مدت، فترت، خلال
معانی دیگر: (فضا یا فاصله ی میان دو چیز) فاصله، میان جا، دورنای، (فاصله ی زمانی میان دو چیز به ویژه دو چیز همانند) وقفه، میانگاه، میان زمان، مکث، (فاصله میان دو نوع یا مرغوبیت یا وضع) فرق، تفاوت، ناهمسانی، ناهمجوری، ناسانی، (ریاضی) بازه، بازه ای، اندروار، دودیواری، فاصله ی بسته، (انگلیس) رجوع شود به: intermission، رجوع شود به: intervale، (موسیقی) فاصله، دانگ

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: intervallic (adj.)
(1) تعریف: the period of time between two events or situations.
مترادف: interim, interlude
مشابه: entr'acte, intermission, interregnum, lull, season, space, spell

- He was born during the interval between the two world wars.
[ترجمه گوگل] او در فاصله بین دو جنگ جهانی به دنیا آمد
[ترجمه ترگمان] او در فاصله زمانی بین دو جنگ جهانی به دنیا آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a space between objects or measured points.
مترادف: distance, gap, interstice, opening, separation, void
مشابه: breach, jump, lacuna, space

- There must be an exact interval between railroad ties.
[ترجمه گوگل] باید فاصله دقیقی بین اتصالات راه آهن وجود داشته باشد
[ترجمه ترگمان] باید فاصله معینی بین پیوندهای بین راه آهن وجود داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a pause in activities or events.
مترادف: break, interregnum, letup, pause, suspension
مشابه: breather, hiatus, intermission, interruption, lull, recess, respite, rest, time-out

- We left our seats to get something to drink during the interval between acts.
[ترجمه گوگل] ما صندلی هایمان را ترک کردیم تا در فواصل بین اجراها چیزی بنوشیم
[ترجمه ترگمان] ما صندلی های خود را ترک کردیم تا چیزی برای نوشیدن در فاصله بین اعمالی پیدا کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: the difference in pitch between two musical notes.

- The notes of the harmony are at an interval of a fifth above the melody notes.
[ترجمه گوگل] نت های هارمونی در فاصله یک پنجم بالاتر از نت های ملودی قرار دارند
[ترجمه ترگمان] یادداشت های هماهنگی در فاصله یک پنجم از نت های ملودی قرار دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. interval of convergeance
بازه ی همگرایی

2. the interval between coughing spells
فاصله ی میان حملات سرفه

3. the interval between lightning and the following thunder
وقفه ی میان آذرخش و تندر پس از آن

4. the interval between master and servant
تفاوت میان ارباب و نوکر

5. the interval between savagery and civilization
فرق میان توحش و تمدن

6. flowers had been planted in the interval between the houses
در فاصله ی میان خانه ها گل کاشته بودند.

7. she went out and returned after an interval of two hours
او بیرون رفت و پس از (گذشت) دو ساعت مراجعت کرد.

8. There was a long interval before he anwsered the telephone.
[ترجمه ابوالقاسم امینی] او پس از وقفه ای طولانی به تلفن جواب داد.
|
[ترجمه گوگل]فاصله زیادی بود تا اینکه تلفن را جواب داد
[ترجمه ترگمان]مدتی طول کشید تا تلفن را قطع کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The interval between the two trees measures 40 feet.
[ترجمه گوگل]فاصله بین دو درخت 40 فوت است
[ترجمه ترگمان]فاصله بین این دو درخت برابر با ۴۰ فوت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. In the interval a blond boy dressed in white serenaded the company on the flute.
[ترجمه گوگل]در این فاصله یک پسر بلوند که لباس سفید پوشیده بود با فلوت گروه را سرناد کرد
[ترجمه ترگمان]در این فاصله یک پسر مو بور با آهنگی سفید و سفید، همراه با فلوت، روی آن نشسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. During the interval the stage was set for the second act.
[ترجمه گوگل]در طول این فاصله، صحنه برای پرده دوم آماده شد
[ترجمه ترگمان]در خلال این فاصله، مرحله دوم شروع شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I went to the cloakroom in the first interval.
[ترجمه گوگل]در فاصله اول رفتم رختکن
[ترجمه ترگمان]من برای اولین بار به رخت کن رفتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. When the interval came everyone made for the bar.
[ترجمه گوگل]وقتی فاصله فرا رسید، همه برای بار آماده شدند
[ترجمه ترگمان]وقتی این وقفه به بار آمد همه برای بار جمع شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She resumed her career after an interval of six years.
[ترجمه گوگل]او پس از شش سال فعالیت خود را از سر گرفت
[ترجمه ترگمان]پس از مدت شش سال کارش را ازسر گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Continuation of play after the tea interval was ruled out by rain.
[ترجمه گوگل]ادامه بازی پس از اتمام چای با بارش باران منتفی شد
[ترجمه ترگمان]ادامه بازی پس از صرف چای با باران ممنوع شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. During the interval, Linton superintended a prize draw.
[ترجمه گوگل]در طول این فاصله، لینتون سرپرستی قرعه کشی جایزه را بر عهده گرفت
[ترجمه ترگمان]در خلال این مدت آقای لینتون ناظر جایزه جایزه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The interval between arrest and trial can be up to six months.
[ترجمه گوگل]فاصله بین دستگیری و محاکمه می تواند تا شش ماه باشد
[ترجمه ترگمان]فاصله بین بازداشت و محاکمه می تواند تا شش ماه طول بکشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

وقفه (اسم)
suspension, abeyance, break, pause, interval, hiatus, standstill, cease, paralysis, stick, gap, station, timeout, caesura, chasm, jib, deadlock, desuetude

ایست (اسم)
stop, cessation, suspension, interval, standstill, stay, stand, halt, cease, close, period, timeout, caesura, flag stop, torpidity, stoppage

فاصله (اسم)
distance, interval, hiatus, interruption, space, intermittence, blank, spacing, timeout, interspace, interlude, discontinuity, interim, interregnum, interstice, lacuna

فرجه (اسم)
break, interval, value, period, hole, slot, respite, interspace, slit

مدت (اسم)
interval, life, outage, tract, length, time, period, term, stretch, patch, interspace, duration, usance

فترت (اسم)
interval, weakness, recess, interregnum

خلال (اسم)
interval, slice, pick

تخصصی

[عمران و معماری] بازه - مدت زمانی - فاصله - فاصله زمانی
[برق و الکترونیک] فاصله ( زمانی ) - فاصله فاصله ی بین ارتفاع با بسامددو صدا فاصله ی بسامدی برابر با نسبت بسامدهایا لگاریتم این نسبت است .
[فوتبال] فاصله-وقفه
[ریاضیات] بازه
[آمار] فاصله

انگلیسی به انگلیسی

• space of time between two events or actions; break, pause, intermission; space between two periods of time; difference in pitch between two musical tones
the interval between two events or dates is the period of time between them.
at a play or concert, an interval is a break between two of the parts.
if something happens at intervals, it happens several times, with gaps or pauses in between.
if things are placed at particular intervals, there are spaces of a particular size between them.

پیشنهاد کاربران

وقفه
فاصله تاکتیکی، فاصله، مدت، فرجه، ایست، خلال، علوم مهندسی: فاصله، عمران: فاصله زمانی، قانون فقه: وقفه، روانشناسی: فاصله، ورزش: دوی تمرینی آرام، علوم نظامی: اختلاف فاصله، مدت زمان
فاصله زمانی
بازه ای
مثلاً: بهینه سازی بازه ای
بازه ای
فاصله، وقفه، بازه
نیمه وقت
[حقوق کار]
کار متناوب
نوعی از کار که در ساعات متوالی انجام نمی شود ، بلکه در ساعات معینی از شبانه روز صورت می گیرد .
پارسی/آلمانی/انگلیسی
بازه/interval / Intervall
interval ( ریاضی )
واژه مصوب: بازه 2
تعریف: مجموعۀ همۀ اعداد حقیقی بین دو عدد مفروض که ممکن است شامل یک یا هر دو عدد مفروض نیز باشد
فاصله ای
در آمار
مقیاسِ فاصله ای
در فوتبال : بین دو نیمه
آنتراکت

قدم - گام - گام زمانی

بازه زمانی
بازه
تناوب
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس