initiative

/ˌɪˈnɪʃətɪv//ɪˈnɪʃətɪv/

معنی: ابتکار، قریحه، پیشقدمی، اغازی
معانی دیگر: آغازگری، پیشگامی، تازه آوری، نوآوری، آغازگرانه، پیشقدمانه، مقدماتی، اولیه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the power, ability, or energy to organize or actively carry through a plan.
مترادف: drive, enterprise
مشابه: ambition, creativity, dynamism, energy, fire, leadership, originality, pep, pizazz, spunk, verve, vim, zing, zip

- She will succeed because of her strong initiative.
[ترجمه چنگیز نظری] او به دلیل برنامه ریزی قوی خود موفق خواهد شد
|
[ترجمه علی ماشا اله زاده] او بخاطر عقل و درایت قوی خودش موفق خواهد شد
|
[ترجمه علی ماشا اله زاده] او به خاطر فکر جدید قوی خودش موفق خواهد شد
|
[ترجمه گوگل] او به دلیل ابتکار عمل قوی خود موفق خواهد شد
[ترجمه ترگمان] او به خاطر ابتکار قوی خود موفق خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the initial or leading action in a process.
مترادف: lead
مشابه: move

- Our company's initiatives in Asia are opening up new markets.
[ترجمه چنگیز نظری] برنامه ریزی های شرکت ما موقعیت خوبی را در بازارهای آسیا ایجاد میکند
|
[ترجمه گوگل] ابتکارات شرکت ما در آسیا بازارهای جدیدی را باز می کند
[ترجمه ترگمان] ابتکارات شرکت ما در آسیا بازارهای تازه ای را باز می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He tends to be a follower because he's fearful of taking the initiative.
[ترجمه گوگل] او تمایل دارد پیرو باشد زیرا از به دست گرفتن ابتکار عمل می ترسد
[ترجمه ترگمان] او تمایل دارد پیرو یک پیرو باشد چون از این که ابتکار عمل را بپذیرد می ترسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: in government, a process whereby voters can propose legislation directly.

جمله های نمونه

1. through his initiative the project was put into effect
طرح به ابتکار او به اجرا درآمد.

2. there is considerable scope for initiative in this job
در این شغل فرصت زیادی برای ابتکار وجود دارد.

3. Initiative 10is doing the right thing without being told.
[ترجمه گوگل]ابتکار 10 انجام کار درست بدون اینکه به او گفته شود است
[ترجمه ترگمان]ابتکار ۱۰ بدون اینکه به شما گفته شود کار درست را انجام می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I wish my son would show more initiative .
[ترجمه گوگل]ای کاش پسرم ابتکار عمل بیشتری نشان می داد
[ترجمه ترگمان]کاش پسرم ابتکار بیشتری به خرج می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It is hoped that the government's initiative will bring the strike to an end.
[ترجمه گوگل]امید است با ابتکار دولت این اعتصاب به پایان برسد
[ترجمه ترگمان]امید می رود که ابتکار دولت این اعتصاب را به پایان برساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Initiative is doing the right thing without being told.
[ترجمه گوگل]ابتکار یعنی انجام کار درست بدون اینکه به او گفته شود
[ترجمه ترگمان] اون بالایی ها بدون اینکه بهت بگن دارن کار درست رو انجام میدن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The research initiative is being undertaken by a group of environmentalists.
[ترجمه گوگل]این طرح تحقیقاتی توسط گروهی از دوستداران محیط زیست انجام می شود
[ترجمه ترگمان]این طرح تحقیقاتی توسط گروهی از متخصصان محیط زیست در حال انجام است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. There is little scope for initiative in this job.
[ترجمه گوگل]فضای کمی برای ابتکار در این شغل وجود دارد
[ترجمه ترگمان]در این کار برنامه کمی برای ابتکار وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Initiative, independent and good communication skill.
[ترجمه گوگل]ابتکار، مستقل و مهارت ارتباطی خوب
[ترجمه ترگمان]ابتکار، مستقل و مهارت های ارتباطی خوب
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. State bureaucracies can tend to stifle enterprise and initiative.
[ترجمه گوگل]بوروکراسی های دولتی می توانند سرمایه گذاری و ابتکار عمل را خفه کنند
[ترجمه ترگمان]بوروکراسی دولتی می تواند فعالیت ها و ابتکارات را خفه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The committee endorsed an initiative by the chairman to enter discussion about a possible merger.
[ترجمه گوگل]کمیته ابتکار رئیس را برای ورود به بحث در مورد ادغام احتمالی تایید کرد
[ترجمه ترگمان]این کمیته طرحی را که توسط رئیس برای ورود به بحث در مورد ادغام احتمالی مطرح شده بود را تایید کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He acted on his own initiative and wasn't following orders.
[ترجمه گوگل]او به ابتکار خودش عمل کرد و دستورات را اجرا نکرد
[ترجمه ترگمان]او به ابتکار خودش عمل کرد و دستورها را رعایت نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The captain took the initiative and led the soldiers out of the danger area.
[ترجمه Saeid.T] کاپیتان این ابتکار عمل را به خرج داد و . . .
|
[ترجمه گوگل]کاپیتان ابتکار عمل را به دست گرفت و سربازان را از منطقه خطر خارج کرد
[ترجمه ترگمان]کاپیتان این ابتکار را بدست گرفت و سربازان را از منطقه خطر بیرون برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The government has launched a new policy initiative.
[ترجمه گوگل]دولت سیاست جدیدی را آغاز کرده است
[ترجمه ترگمان]دولت یک طرح جدید سیاست را راه اندازی کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Don't keep asking me for advice. Use your initiative .
[ترجمه مهلا] از من راهنمایی نگیر. از ابتکار عمل خودت استفاده کن
|
[ترجمه گوگل]مدام از من راهنمایی نپرس از ابتکار خود استفاده کنید
[ترجمه ترگمان]از من نصیحت نکن از initiative استفاده کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ابتکار (اسم)
shift, imagination, invention, contraption, improvisation, shebang, lash-up, industry, authorship, novation, initiative, originality, knack, gumption, resource

قریحه (اسم)
initiative

پیشقدمی (صفت)
initiative

اغازی (صفت)
initial, initiative

انگلیسی به انگلیسی

• enterprise, drive, ambition; beginning move in a process, first step
beginning, introductory, initial
an initiative is an important act that is intended to solve a problem.
if you have the initiative, you are in a stronger position than your opponents.
if you have initiative, you are able to take action without needing other people to tell you what to do.
if you do something on your own initiative, you do it without being told to do it by someone else.
if you take the initiative, you are the first person to do something.

پیشنهاد کاربران

فعالیت / اقدام
مثال: She took the initiative to organize the event.
او اقدام به برگزاری رویداد کرد.
طرح پیشنهادی
قوه ابتکار
طرح ابتکاری
ابتکار
اقدام
طرح اولیه
ابتکار عمل یا اقدامات ابتکاری
take the initiative
ابتکار عمل را به دست گرفتن
a number initiatives to improve . . . .
چند اقدام ابتکاری که وضعیت چیزی را بهبود می بخشد
اقدام
initiate : شروع کردن
initiation : شروع ، راه اندازی
initial : اولیه
initiative : ابتکار ، طرح
مسئولیت عمل، یا توسعا خود عمل یا تقلیلا مسئولیت، از این رو می شود آن را به 1 - عمل؛ 2 - مسئولیت؛ 3 - مسئولیت عمل ترجمه نمود.
طرح اگه به صورت قابل شمارش بکار بره
خلاقیت اگه به صورت غیرقابل شمارش بکار بره
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : initiate / initialize / initial
✅️ اسم ( noun ) : initiate / initiation / initiative / initiator / initial / initialization
✅️ صفت ( adjective ) : initial
✅️ قید ( adverb ) : initially
Initiative : ابتکار
قدرت و فرصت انجام کاری قبل از بقیه
Creativity : خلاقیت
توانایی ساخت چیزهای جدید یا فکر کردن به ایده های جدید
Innovation : نوآوری
عمل، فرآیند ( پروسه ی ) معرفی ایده ها، دستگاه ها یا روش های جدید
یک ایده، دستگاه یا روش جدید
آغازگر - شروع کننده
Doing something on your own without others telling what to do
طرح
ابتکار عمل
طرح جدید
پیش قدمی ، پیش قدم بودن n
قدم اول
● قدرت تصمیم گیری
● طرح نوآورانه
● ابتکار عمل
● پیش نویس
آغازگری در initiative vs. guilt : آغازگری در برابر احساس گناه ( روانشناسی )
اقدام ابتکاری
initiative ( noun ) = ابتکار، خلاقیت، طرح جدید، برنامه، رویکرد
معانی دیگر ������� قوه ابتکار عمل، حق قانون گذاری عمومی، قدرت تصمیم گیری، همراه با حرف ( the ) به معنای قدرت مسئولیت پذیری
Definition = یک طرح یا روند جدید برای دستیابی به چیزی یا حل یک مشکل/توانایی استفاده از قضاوت برای تصمیم گیری و انجام کارها بدون اینکه به شما گفته شود چه کاری انجام دهید/توانایی قضاوت درباره آنچه باید انجام شود و اقدام به ویژه بدون پیشنهاد افراد دیگر/یک تلاش جدید برای رسیدن به یک هدف یا حل یک مشکل ، یا یک روش جدید برای انجام این کار/
...
[مشاهده متن کامل]

to seize = تصاحب قوه ابتکار عمل یا قدرت مسئولیت پذیری
an education/environmental/economic initiative = یک برنامه یا طرح آموزش / محیط زیست / اقتصادی
a marketing/cost - cutting initiative = یک برنامه بازاریابی / کاهش هزینه
examples :
1 - I shouldn't always have to tell you what to do, use your initiative ( = use your own judgment to decide what to do ) !
همیشه لازم نیست که به شما بگویم چه کاری انجام دهید ، از ابتکار عمل خود استفاده کنید ( = از قضاوت خود برای تصمیم گیری در مورد اینکه چه کاری انجام دهید استفاده کنید ) !
2 - a government initiative to help small business owners
برنامه جدید دولت برای کمک به صاحبان مشاغل کوچک
3 - I can attest to his tremendous energy and initiative.
من می توانم به انرژی و ابتکار فوق العاده او قسم بخورم.
4 - I put it all down to her hard work and initiative.
من همه اینها را نتیجه سخت کوشی و قوه ابتکار عمل او می دانم.
5 - The peace initiative was welcomed by both sides.
رویکرد صلح مورد استقبال هر دو طرف قرار گرفت.
6 - The German leadership lauded the Russian initiative.
رهبری آلمان قوه ابتکار عمل روسیه را تحسین کردند.
7 - The UN called on all parties in the conflict to take a positive stance towards the new peace initiative.
سازمان ملل متحد از همه طرف های درگیر خواست تا در قبال رویکرد صلح جدید موضع مثبت بگیرند.
8 - Joe Walker will be spearheading our new marketing initiative.
جو واکر پیشگام ابتکار بازاریابی جدید ما خواهد بود.
9 - The initiative has across - the - board support.
این طرح از پشتیبانی سراسری برخوردار است.
10 - Although she was quite young, she showed a lot of initiative and was promoted to manager after a year.
اگرچه کاملاً جوان بود ، اما قدرت مسئولیت بالایی از خود نشان داد و پس از یک سال به عنوان مدیر ارتقا یافت.
11 - Lisa showed initiative on the job and was soon promoted.
لیزا قوه ابتکار عمل را در شفلش نشان داد و خیلی زود ارتقا یافت.
12 - The defense secretary announced a major initiative to upgrade our military preparedness.
وزیر دفاع از طرح جدید بزرگ برای ارتقا آمادگی نظامی ما خبر داد.

اختیار
پیش قدمی
"طرح" یا "برنامه" در سطح بزرگ مثل طرح ها یا برنامه های دولت برای حل مشکلات به صورت موردی.
در بالا هم یکی از دوستان اشاره کردند اما مستقیما به قانون ربطی ممکنه نداشته باشه.
۱ - برای مواجهه با مشکلی: طرح، برنامه یا پیشنهاد ( جدید ) ، طرح یا اقدام ابتکاری/
۲ - در تصمیم گیری یا انجام کاری: ذوق، انگیزه، میل، شوق، انرژی، رانه، خواست خود/
۳ - پیشگام و پیشقدم بودن، پیشقدمی و پیشگامی کردن، ابتکار عمل ( را در دست گرفتن )
استعداد
قریحه
طرح نوآورانه
ابتکار عمل
ابتکار
اقدام
ایده
توافق جمعی
نهاد
خلاقیت
1 - ابتکار عمل را در دست گرفتن، فرصت را غنیمت شمردن
take/seize the initiative
2 - میل، ذوق = desire
he has ability but lacks initiative
3 - طرح و برنامه = plan
oppose a new initiative
ابتکار عمل
مبتکر - کسی که به خوبی می تواند تصیم خوب بگیرد.
متولی
نوآوری
طبع و ذوق ( همان معنی قریحه )
میل و خواسته

لایحه، پبش نویس
طرح ، اقدام
بنیاد ( مثل بنیاد مسکن یا بنیاد مستضعفین )
طرح یا پیشنهاد ( که مردم در سوییس یا برخی ایالتهای امریکا میتوانند خارج از قوه مقننه برای ایجاد قانون جدید ارائه و تصویب کنند )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٣)

بپرس