inconsolable

/ˌɪnkənˈsoʊləbl̩//ˌɪnkənˈsəʊləbl̩/

معنی: تسلی ناپذیر، دلداری ناپذیر، غیر قابل تسلیت
معانی دیگر: تسکین ناپذیر

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: inconsolably (adv.), inconsolability (n.), inconsolableness (n.)
• : تعریف: not able to be comforted, or incapable of being relieved by comforting.
متضاد: consolable
مشابه: broken-hearted, disconsolate

- an inconsolable widow
[ترجمه گوگل] یک بیوه تسلی ناپذیر
[ترجمه ترگمان] یک بیوه دل خراش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- inconsolable sadness
[ترجمه گوگل] اندوه تسلی ناپذیر
[ترجمه ترگمان] اندوه تسلی ناپذیر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the mother of the drowned child was inconsolable
اصلا نمی شد مادری را که کودکش در آب خفه شده بود دلداری داد.

2. They were inconsolable after the death of their young son.
[ترجمه گوگل]آنها پس از مرگ پسر کوچکشان تسلی ناپذیر بودند
[ترجمه ترگمان]پس از مرگ فرزند their، آن ها تسلی ناپذیر یافتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The boy was inconsolable after the death of his dog.
[ترجمه گوگل]این پسر پس از مرگ سگش تسلی ناپذیر بود
[ترجمه ترگمان]پسر پس از مرگ سگش از این موضوع ناراحت شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. They were inconsolable when their only child died.
[ترجمه گوگل]وقتی تنها فرزندشان درگذشت تسلی ناپذیر بودند
[ترجمه ترگمان]آن ها وقتی که تنها فرزند آن ها فوت کرد، تسکین پیدا کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. When my mother died I was inconsolable.
[ترجمه گوگل]وقتی مادرم فوت کرد تسلی نداشتم
[ترجمه ترگمان] وقتی مادرم مرد، من غیرقابل تسلی بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The children were inconsolable when their father died.
[ترجمه گوگل]بچه ها وقتی پدرشان فوت کرد تسلی نداشتند
[ترجمه ترگمان]هنگامی که پدرشان فوت کرد بچه ها تسکین پیدا کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Doris was inconsolable. How could her husband walk out on her like that?
[ترجمه گوگل]دوریس تسلی ناپذیر بود چطور شوهرش می‌توانست این‌طور از او بیرون بیاید؟
[ترجمه ترگمان]دوریس تسلی ناپذیر بود چطور شوهرش می توانست چنین کاری کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. During the funeral, Doris was inconsolable.
[ترجمه گوگل]در طول تشییع جنازه، دوریس تسلی ناپذیر بود
[ترجمه ترگمان]در مراسم تدفین، دوریس تسلی ناپذیر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. But Castor was dead and Pollux was inconsolable.
[ترجمه گوگل]اما کاستور مرده بود و پولاکس تسلی ناپذیر بود
[ترجمه ترگمان]اما کستر مرده و Pollux تسلی ناپذیر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. In children with vomiting, inconsolable screaming or lethargy.
[ترجمه گوگل]در کودکان مبتلا به استفراغ، جیغ های تسلی ناپذیر یا بی حالی
[ترجمه ترگمان]در کودکان با استفراغ، جیغ و ناله و رخوت،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The boy was broken-hearted and inconsolable.
[ترجمه گوگل]پسر دل شکسته و تسلی ناپذیر بود
[ترجمه ترگمان]پسرک دل شکسته و دل شکسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Sometimes my self-pity billowed into bleak, inconsolable despair.
[ترجمه گوگل]گاهی دلتنگی من به ناامیدی تاریک و تسلی ناپذیر تبدیل می شد
[ترجمه ترگمان]گاهی احساس ترحم و ناامیدی مرا به خود راه می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. After the death of her baby she was inconsolable.
[ترجمه گوگل]پس از مرگ نوزادش تسلی ناپذیر بود
[ترجمه ترگمان]بعد از مرگ بچه اش تسلی ناپذیر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He was inconsolable when he found what she'd done.
[ترجمه گوگل]وقتی متوجه شد که او چه کرده بود، تسلی ناپذیر بود
[ترجمه ترگمان]وقتی فهمید که او چه کرده است، ناراحت شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Turner's friends said he was inconsolable.
[ترجمه گوگل]دوستان ترنر گفتند که او تسلی ناپذیر است
[ترجمه ترگمان]دوستان \"ترنر\" گفتن که اون غیرقابل تسلی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تسلی ناپذیر (صفت)
disconsolate, inconsolable

دلداری ناپذیر (صفت)
inconsolable

غیر قابل تسلیت (صفت)
inconsolable

انگلیسی به انگلیسی

• impossible to console, cannot be comforted, disconsolate
someone who is inconsolable is very sad and cannot be comforted.

پیشنهاد کاربران

INCONSOLABLE = UNCONSOLABLE
Console یعنی تسلی و دلداری دادن ( به منظور کاهش غم فرد غمدیده )
Consolable یعنی قابل تسلی دادن ( اگه غم و مشکل پیش آمده خیلی بزرگ و بغرنج نباشه قابل تسلس دادن خواهد بود. مثلاً آسیب های کوچک مالی ولی اگه مصیبت به بار اومده بزرگ و جدی باشه اونوقت دیگه با دلداری نمیشه درد رو تسلی داد و ازش چیزی کم کرد پس میگیم unconsolable هستش )
...
[مشاهده متن کامل]

Consolable
able to be consoled
Inconsolable
sad beyond comforting; incapable of being consoled

تسلی ناپذیر - تسکین ناپذیر
بی نهایت غمگین

بپرس