immediacy

/ˌɪˈmiːdiəsi//ɪˈmiːdɪəsi/

معنی: اگاهی، فوریت، بی واسطگی، بی درنگی، بی فاصلگی، حضور ذهن، قرب جواز، مستقیم و بی واسطه بودن
معانی دیگر: نزدیکی، وابستگی، ربط، بدیهی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: the condition or quality of being immediate; directness.

جمله های نمونه

1. Television brings a new immediacy to world events.
[ترجمه علی احکامی] تلویزیون آگاهی جدیدی را به رویدادهای جهان می بخشد
|
[ترجمه گوگل]تلویزیون فوریت جدیدی را به رویدادهای جهان می بخشد
[ترجمه ترگمان]تلویزیون a جدیدی را به رویداده ای جهانی وارد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Our aim is immediacy of response to emergency calls.
[ترجمه گوگل]هدف ما پاسخگویی فوری به تماس های اضطراری است
[ترجمه ترگمان]هدف ما فوریت واکنش به تماس های اورژانسی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Pre-recorded TV programmes have so much less immediacy and warmth than live theatre.
[ترجمه گوگل]برنامه‌های تلویزیونی از پیش ضبط شده نسبت به تئاتر زنده، فوریت و گرمای کمتری دارند
[ترجمه ترگمان]برنامه های پیش از ضبط تلویزیون، immediacy و گرمی بسیار کمتری نسبت به تئاتر زنده دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The personnel manager doesn't seem to realize the immediacy of the problem.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد مدیر پرسنل متوجه فوری بودن مشکل نیست
[ترجمه ترگمان]به نظر نمی رسد که مدیر پرسنل فوریت این مشکل را درک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Newspapers lack the immediacy of television.
[ترجمه گوگل]روزنامه ها فاقد بی واسطه بودن تلویزیون هستند
[ترجمه ترگمان]روزنامه ها فاقد فوریت تلویزیون هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They demand our attention with the same immediacy as the everyday crises in our lives.
[ترجمه گوگل]آنها توجه ما را به همان سرعتی که بحران های روزمره در زندگی ما می طلبند، می طلبند
[ترجمه ترگمان]آن ها توجه ما را با همان فوریت به عنوان بحران های روزمره در زندگی ما طلب می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Both improved letter services and the immediacy of the telephone enabled distant business operations to flourish.
[ترجمه گوگل]هم بهبود خدمات نامه و هم بی واسطه بودن تلفن باعث رونق عملیات تجاری دوردست شد
[ترجمه ترگمان]هر دو خدمات نامه بهبود یافته و فوریت تلفن موجب پیشرفت عملیات تجاری دور شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Some aspects of this immediacy can also be transmitted by our contacts with non-human organisms whose lifespan far exceeds our own.
[ترجمه گوگل]برخی از جنبه‌های این بی‌واسطگی نیز می‌تواند از طریق تماس ما با موجودات غیرانسانی که طول عمر آنها بسیار بیشتر از عمر ماست، منتقل شود
[ترجمه ترگمان]برخی از جنبه های این فوریت را نیز می توان از طریق تماس ما با ارگانیسم های غیر انسانی منتقل کرد که طول عمر آن ها بسیار فراتر از نیازهای ما است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I could smell the fierce immediacy of cinnamon, anise, and fish sauce on the tips of her nails.
[ترجمه گوگل]می‌توانستم بوی بی‌درنگ دارچین، انیسون و سس ماهی را روی نوک ناخن‌هایش حس کنم
[ترجمه ترگمان]بوی تند دارچین، رازیانه و سس ماهی را روی نوک انگشتان او حس می کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The moving image has immediacy and can offer vivid detail.
[ترجمه گوگل]تصویر متحرک فوری است و می تواند جزئیات واضحی را ارائه دهد
[ترجمه ترگمان]تصویر متحرک فوریت دارد و می تواند جزئیات واضحی ارائه دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. These brief meditations make up with immediacy of impression what they might lack in depth or inventiveness.
[ترجمه گوگل]این مدیتیشن های کوتاه با تأثیرگذاری فوری آنچه را که ممکن است از نظر عمق یا ابداع فاقد آن باشند، می سازند
[ترجمه ترگمان]این تفکرات کوتاه، باعث می شوند که درک از آنچه ممکن است در عمق و یا ابتکار باشند، وجود داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The immediacy of these visionary experiences endows them with a high degree of intensity, but also renders them fleeting and transient.
[ترجمه گوگل]بی واسطه بودن این تجارب رویایی به آنها درجه بالایی از شدت می بخشد، اما آنها را زودگذر و گذرا می کند
[ترجمه ترگمان]فوریت این تجربیات visionary به آن ها شدت بالایی می بخشد، اما آن ها را گذرا و گذرا می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. In every one of her pictures she conveys a sense of immediacy.
[ترجمه مهدی] او در همه عکس هاش حس نزدیکی ( صمیمیت ) را منتقل می کند.
|
[ترجمه گوگل]او در هر یک از عکس هایش حس بی واسطه بودن را منتقل می کند
[ترجمه ترگمان]در هر یک از تصاویر تصویری از بی immediacy وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اگاهی (اسم)
knowledge, acquaintance, awareness, consciousness, inkling, intelligence, advice, advertisement, monition, idea, dope, perception, cognizance, immediacy

فوریت (اسم)
promptitude, urgency, immediacy

بی واسطگی (اسم)
immediacy

بی درنگی (اسم)
immediacy

بی فاصلگی (اسم)
immediacy

حضور ذهن (اسم)
immediacy

قرب جواز (اسم)
immediacy

مستقیم و بی واسطه بودن (اسم)
immediacy

انگلیسی به انگلیسی

• quality of being immediate, instantaneousness; directness
when you talk about the immediacy of something, you mean that it seems to be happening now or that it makes you feel directly involved with it; a formal word.

پیشنهاد کاربران

در فلسفه به معنی: حال نگری
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : immediacy
✅️ صفت ( adjective ) : immediate
✅️ قید ( adverb ) : immediately
✅ کلمه ربط ( conjunction ) : immediately
آنی
حس قرابت و نزدیکی از لحاظ مکان یا زمان، مثلا حسی که شما انگار در آن مکان حضور دارید و همه چیز جلو چشم ها داره اتفاق می افته
Email lacks the immediacy of online chat
ایمیل فاقد قرابت و نزدیکی نسبت به گفتگوی روی خط هست.
...
[مشاهده متن کامل]

The book had a lack of immediacy for most people
کتاب فاقد قرابت و نزدیکی برای اکثر مردم بود

وضوح
فوریت
رفتار های نزدیک شدن
قرابت

بپرس