ice cube

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: one of the small, usually cube-shaped, pieces of ice made by freezing water in a divided tray, which may be added to drinks or packed around things to keep them cold; ice.

جمله های نمونه

1. She sucked an ice cube into her mouth, and crunched it loudly.
[ترجمه گوگل]او یک تکه یخ را در دهانش مکید و آن را با صدای بلند خرد کرد
[ترجمه ترگمان]یک تکه یخ را درون دهانش فرو کرد و با صدای بلند آن را خرد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Please get me an ice cube out of the fridge.
[ترجمه گوگل]لطفا برای من یک تکه یخ از یخچال بیرون بیاورید
[ترجمه ترگمان]خواهش می کنم یه تکه یخ از یخچال بیار بیرون
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The rate at which an ice cube melts depends on its surface area.
[ترجمه گوگل]سرعت ذوب شدن یک تکه یخ به مساحت سطح آن بستگی دارد
[ترجمه ترگمان]نرخی که در آن یک مکعب یخ ذوب می شود به سطح آن بستگی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Ice Cube is precariously balanced between entertainment and polemic.
[ترجمه گوگل]Ice Cube به طور نامطمئنی بین سرگرمی و بحث و جدل متعادل است
[ترجمه ترگمان]مکعب یخ به طور خطرناکی بین تفریحات و کتاب پر شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Ice Cube was spotted backstage playing basketball with members of Pearl Jam.
[ترجمه گوگل]آیس کیوب در پشت صحنه در حال بازی بسکتبال با اعضای پرل جم دیده شد
[ترجمه ترگمان]این مکعب در پشت صحنه بازی بسکتبال با اعضای \"پرل جم\" دیده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Ice cube tray from larger branches of Boots, 99p each.
[ترجمه گوگل]سینی یخ از شاخه های بزرگتر چکمه، هر کدام 99p
[ترجمه ترگمان]سینی یخ از شاخه های بزرگ تر چکمه، ۹۹ و هر کدام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. For a joke, he put an ice cube down the back of her dress.
[ترجمه گوگل]برای شوخی، یک تکه یخ پشت لباسش گذاشت
[ترجمه ترگمان]برای یک شوخی یک تکه یخ را از پشت لباسش بیرون آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. In the demonstration, we began with an ice cube made from plain water.
[ترجمه گوگل]در تظاهرات، ما با یک تکه یخ ساخته شده از آب ساده شروع کردیم
[ترجمه ترگمان]در تظاهرات، ما با یک مکعب یخ ساخته شده از آب ساده شروع کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I improvised by putting colour into an ice cube tray - thus giving me deep wells and plenty of colour.
[ترجمه گوگل]من با قرار دادن رنگ در یک سینی یخ بداهه بداهه کردم - بنابراین به من چاه های عمیق و رنگ فراوان داد
[ترجمه ترگمان]با قرار دادن رنگی در یک سینی یخ مصنوعی، به من چاه های عمیقی داد و رنگ زیادی به من داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Place the thread on the ice cube and put salt on it, especially near the thread.
[ترجمه گوگل]نخ را روی تکه یخ قرار دهید و روی آن نمک بزنید، مخصوصا نزدیک نخ
[ترجمه ترگمان]نخ را روی سطح یخی بگذارید و نمک روی آن بگذارید، به خصوص نزدیک نخ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Claude was chewing on an ice cube.
[ترجمه گوگل]کلود در حال جویدن یک تکه یخ بود
[ترجمه ترگمان]کلود داشت مشغول جویدن تکه یخ بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It's not a country. It's an ice cube!
[ترجمه گوگل]این کشور نیست این یک مکعب یخ است!
[ترجمه ترگمان]اینجا که کشور نیست ! یه قالب یخ - ه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The new Ice Cube - motherfuckers HATE to like you.
[ترجمه گوگل]مکعب یخ جدید - لعنتی ها از دوست داشتن شما متنفرند
[ترجمه ترگمان]این مکعب جدید مکعب - motherfuckers از شما تنفر دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Wax and chewing gum, with ice cube superpose a little while, make frozen contraction, then gently sweep, reoccupy wet dishcloth or dip in with dishcloth on right amount floor cleaner is wiped.
[ترجمه گوگل]موم و آدامس، با مکعب یخ کمی روی هم قرار می‌گیرند، انقباض یخ زده ایجاد می‌کنند، سپس به آرامی جارو می‌کنند، دوباره دستمال ظرف خیس را می‌گیرند یا با پارچه ظرف‌شویی روی مقدار مناسبی کف شوینده را آغشته می‌کنند
[ترجمه ترگمان]موم و آدامس جویدن با مکعب یخ کمی طول می کشد، انقباض منجمد را ایجاد می کند، سپس به آرامی آن را جاروب می کند، پارچه مرطوب reoccupy را تمیز می کند و یا با پاک کننده پارچه روی زمین درست و تمیز خشک می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• (born 1969 as o'shea jackson) u.s. actor and rap musician, former member of the rap group "nwa"
small square of frozen water
an ice cube is a small block of ice that you put into a drink to make it cold.

پیشنهاد کاربران

به معنی یخ مربعی، یخ به شکل مکعب، قالب یخ
قالب یخ

بپرس