inconstant

/ɪnˈkɒnstənt//ɪnˈkɒnstənt/

معنی: فانی، بی وفا، بی ثبات
معانی دیگر: ناثابت، متغیر، دمدمی، هردمبیل

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: inconstantly (adv.), inconstancy (n.)
• : تعریف: changeable, esp. frequently and at random; not faithful or reliable.
متضاد: assiduous, constant, eternal, saturnine
مشابه: changeable, inconsistent, mutable, volatile

- an inconstant friend
[ترجمه گوگل] یک دوست ناپایدار
[ترجمه ترگمان] یک دوست inconstant،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. inconstant economic policies hurt the country
سیاست های متغیر اقتصادی به کشور ضرر می زند.

2. a inconstant lover
یار بی وفا

3. Work for children was equally inconstant and low paid.
[ترجمه گوگل]کار برای کودکان نیز به همان اندازه ناپایدار و کم دستمزد بود
[ترجمه ترگمان]کار برای کودکان به همان اندازه ناپایدار و ناچیز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. All things are inconstant except the faith in the soul, which changes all things and fills their inconstancy with light. James Joyce
[ترجمه گوگل]همه چیز ناپایدار است مگر ایمان به نفس که همه چیز را تغییر می دهد و ناپایداری آنها را پر از نور می کند جیمز جویس
[ترجمه ترگمان]همه چیز ناپایدار است، به جز ایمان به روح، که همه چیز را تغییر می دهد و بی ثباتی آن ها را با نور پر می کند جیمز جویس
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The principles apply equally to inconstant traits, but are more clumsy to express.
[ترجمه گوگل]این اصول به طور یکسان در مورد صفات ناپایدار اعمال می شود، اما بیان آنها ناشیانه تر است
[ترجمه ترگمان]این اصول به همان اندازه از ویژگی های ناپایدار استفاده می کنند، اما برای بیان ساده تر هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. But this is one pledge I hope an inconstant Clinton will keep.
[ترجمه گوگل]اما این یکی از تعهداتی است که امیدوارم کلینتون بی ثبات به آن عمل کند
[ترجمه ترگمان]اما این یک تعهد است که من امیدوارم یک کلینتون پایدار بماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The characteristics of inconstant flow arisen by daily regulation of power station are summarized.
[ترجمه گوگل]ویژگی‌های جریان ناپایدار ناشی از تنظیم روزانه نیروگاه خلاصه می‌شود
[ترجمه ترگمان]خصوصیات جریان inconstant ناشی از مقررات روزانه ایستگاه برق بطور خلاصه بیان شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Well, my friend, fortune is inconstant, as the chaplain of the regiment said.
[ترجمه گوگل]خوب، دوست من، بخت ثابت نیست، همانطور که کشیش هنگ گفت
[ترجمه ترگمان]رفیق هنگ گفت: خوب، دوست من، بخت حاضر است که از دست برود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Spiking: Inconstant surges in power on an electrical power line causing interference with sensitive electronic equipment.
[ترجمه گوگل]افزایش ناگهانی برق: افزایش مداوم برق در یک خط برق که باعث تداخل با تجهیزات الکترونیکی حساس می شود
[ترجمه ترگمان]Spiking: Inconstant در قدرت بر روی خط انتقال برق موج می زند که باعث تداخل با تجهیزات الکترونیکی حساس می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Youth, transient and inconstant, will bring me loneliness.
[ترجمه گوگل]جوانی گذرا و ناپایدار، تنهایی را برایم به ارمغان می آورد
[ترجمه ترگمان]جوانی، گذرا و حاضر، مرا تنها خواهد آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. But so inconstant is human fate that congratulations and condolences often go hand in hand.
[ترجمه گوگل]اما سرنوشت انسان چنان ناپایدار است که معمولاً تبریک و تسلیت دست به دست هم می دهند
[ترجمه ترگمان]اما این سرنوشت انسانی است که تبریکات و همدردی خود را اغلب با دست انجام می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Two inconstant phenomena arise in the development of China: the state's politicalization and the society's economization.
[ترجمه گوگل]دو پدیده ناپایدار در توسعه چین به وجود می آید: سیاسی شدن دولت و اقتصادی شدن جامعه
[ترجمه ترگمان]دو پدیده ناپایدار در توسعه چین وجود دارد: politicalization دولتی و the جامعه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Inconstant surges in power on an electrical power line causing interference with sensitive electronic equipment.
[ترجمه گوگل]افزایش ناگهانی برق در یک خط برق الکتریکی که باعث تداخل با تجهیزات الکترونیکی حساس می شود
[ترجمه ترگمان]Inconstant به قدرت در خط انتقال برق تبدیل می شود که باعث تداخل با تجهیزات الکترونیکی حساس می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Life is a dream a little less inconstant.
[ترجمه گوگل]زندگی رویایی است که کمی ناپایدارتر است
[ترجمه ترگمان]زندگی رویایی است که کم تر ناپایدار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Therefore the genre of Troilus and Cressida is as inconstant as the characters it describes.
[ترجمه گوگل]بنابراین ژانر ترویلوس و کرسیدا به اندازه شخصیت هایی که توصیف می کند، ناپایدار است
[ترجمه ترگمان]بنابراین، ژانر of و Cressida به اندازه شخصیت هایی که توصیف می کند، ناپایدار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فانی (صفت)
finite, transitory, mortal, fugitive, transient, passing, deathly, ephemera, inconstant, perishable

بی وفا (صفت)
fickle, variable, recreant, disloyal, unfaithful, faithless, untrue, fair-weather, inconstant

بی ثبات (صفت)
fickle, variable, shifty, unstable, shifting, mutable, instable, impermanent, slippery, slippy, inconstant, wonky

تخصصی

[نساجی] بی ثبات - ناپایدار

انگلیسی به انگلیسی

• not constant, changeable, fickle

پیشنهاد کاربران

بپرس