humor

/ˈhjuːmər//ˈhjuːmə/

معنی: شوخی، خوش مزگی، خلق، مشرب، خاطر، خلط، تنابه، راضی نگاهداشتن، خوشی دادن
معانی دیگر: خو، طبع، خصلت، منش، سرشت، هوس، ویر، (هر ویژگی که چیزی را مضحک بکند) بامزگی، خنده داری، مزاح (داری)، خنده آوری، لوده واری، هزل، شوخ طبعی، شوخگری، شوخ سرشتی، مزاج، آمیغ، دل (کسی را) بدست آوردن، به دلخواه کسی رفتار کردن، لوس کردن، (سابقا : هریک از این چهار خلط: خون و بلغم و سودا و صفرا که معتقد بودند سلامتی و خصلت افراد وابسته به آنهاست)، خلط (اخلاط)، گش، تن آبگونه، (خود را) وفق دادن با، humour مشرب، خیال، طب خلط

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a quality that evokes laughter or amusement.
مشابه: comedy, wit

(2) تعریف: the ability to express, perceive, or understand what is funny or amusing.
مشابه: wit

- She has a good sense of humor.
[ترجمه golshani] او حس شوخ طبعی خوبی دارد.
|
[ترجمه محمد خرمی] او حس شوخ طبعی خوبی دارد
|
[ترجمه Marinette Dupen . Cheng] او حس شوخ طبعی خوبی داره
|
[ترجمه شان] اوخیلی شوخ طبع است.
|
[ترجمه الهه مختار آبادی] حس شوخ طبعی او لطیف است
|
[ترجمه گوگل] او حس شوخ طبعی خوبی دارد
[ترجمه ترگمان] حس شوخ طبعی خوبی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a mood, temperament, or state of mind.
مترادف: mood, temper
مشابه: attitude, disposition, spirit, temperament, vein, will

- in a bad humor
[ترجمه I'm not relate to you!] در یک طنز تلخ
|
[ترجمه گوگل] در طنز بد
[ترجمه ترگمان] خلق خوش داشت،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: a capricious whim or fancy.
مترادف: caprice, fancy, notion, whim, whimsy
مشابه: crotchet, impulse, vagary

- a passing humor
[ترجمه گوگل] یک طنز گذرا
[ترجمه ترگمان] خلق خوشی داشت،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: humors, humoring, humored
مشتقات: humorless (adj.), humorlessness (n.)
• : تعریف: to conform to the wishes or mood of.
مترادف: indulge
مشابه: appease, cosset, mollify

- Let's humor him today.
[ترجمه محمد جواد] بیا امروز با او شوخی کنیم
|
[ترجمه گوگل] بیایید امروز به او شوخی کنیم
[ترجمه ترگمان] امروز او را خلق کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a humor magazine
مجله ی فکاهی

2. heavy humor
مزاح ملامت انگیز

3. his humor adds salt to his conversation
شوخ طبعی او مکالمات او را خوش مزه تر می کند.

4. his humor is contagious
شوخ طبعی او واگیردار است.

5. let's humor him today because he is not feeling well
بیا امروز مطابق میل او رفتار کنیم چون حالش خوب نیست.

6. wry humor
مزاح یا شوخ طبعی غیرعادی

7. a choleric humor
مزاج صفرایی

8. a melancholy humor
سودایی مزاج

9. a phlegmatic humor
مزاج بلغمی

10. infectious good humor
شوخ دلی همه گیر

11. out of humor
اوقات تلخ،(موقتا) بدخلق،برزخ،بی دل و دماغ،ناشوخ

12. brief interludes of humor in a sad story
میان دوره های مزاح آمیز در یک داستان غم انگیز

13. this writer's racy humor arouses the reader's enthusiasm
شوخ طبعی زیاد این نویسنده خواننده را به ذوق می آورد.

14. a rarefied sense of humor
شوخ طبعی تهذیب شده

15. a speech wealthy in humor
یک سخنرانی سرشار از مزاح

16. a story shot with humor
(مجازی) داستانی که با شوخی و مزاح آمیخته است

17. he is in bad humor
اوقاتش تلخ است (خلق او تنگ است).

18. he was in excellent humor
خلق او عالی بود (خیلی سرحال بود).

19. he has no sense of humor
شوخی سرش نمی شود.

20. his stories are full of humor
داستان های او بسیار خنده دار است.

21. his stories are spiced with humor and wit
مزاح و شوخ طبعی داستان های او را پر جلوه تر می کند.

22. she was able to inject humor into her long lecture
او قادر بود نطق طولانی خود را با مزاح بیامیزد.

23. that man is completely without humor
آن مرد اصلا شوخ نیست.

24. to season a lecture with humor
سخنرانی را با شوخ طبعی گیراتر کردن

25. an article that was larded with humor
مقاله ای که مزاح آن را دلچسب کرده بود

26. a prose style with a tang of humor
یک سبک نثر که کمی مزاح انگیز است

27. he is an agreeable person and has pleasant humor
او آدم متواضعی است و خلق خوبی دارد.

28. American humor is founded largely on hyperbole.
[ترجمه گوگل]شوخ طبعی آمریکایی عمدتاً بر پایه هایپربولی استوار است
[ترجمه ترگمان]طنز آمریکایی ها تا حد زیادی اغراق آمیز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. This writer's plays are marked by a gentle humor.
[ترجمه گوگل]نمایشنامه های این نویسنده با طنز ملایمی مشخص می شود
[ترجمه ترگمان]این نمایش نویسنده با شوخ طبعی ملایم علامت گذاری شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. He showed flashes of humor that delighted the audience.
[ترجمه گوگل]او طنزهایی را به نمایش گذاشت که تماشاگران را به وجد آورد
[ترجمه ترگمان]He از شوخ طبعی را نشان می داد که تماشاگران را شاد می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شوخی (اسم)
sport, game, fun, spree, raillery, quiz, jink, drollery, persiflage, jape, bob, joke, prank, humor, jest, bon mot, facetiae, curvet, gig, lark, funny bone, pleasantry, jocosity, waggery, witticism, laverock

خوش مزگی (اسم)
relish, flavor, gust, joke, humor, jest, bon mot, jocularity, zest, sapidity, jocosity, nice taste, pepper

خلق (اسم)
invention, folk, people, creation, humor, nation, kidney

مشرب (اسم)
nature, grain, disposition, mood, humor, watering place

خاطر (اسم)
impression, thought, remembrance, idea, notion, mind, mood, humor, memory, recollection

خلط (اسم)
humor, humour, phlegm, mixing

تنابه (اسم)
humor, humour

راضی نگاهداشتن (فعل)
humor, humour

خوشی دادن (فعل)
joy, gladden, humor, exhilarate, humour

تخصصی

[سینما] منحنی D و H

انگلیسی به انگلیسی

• quality of being amusing or entertaining, comedy; ability to appreciate or express something amusing; mood, state of mind, disposition; body fluid (physiology)
pamper, indulge, favor, oblige (also humour)

پیشنهاد کاربران

1. طنز
2. شوخی
3. حال و هوا
4. روحیه
5. مزاج
6. حس شوخ طبعی
در حالت اسم: طبع، خلق و خو
در حالت فعل: سازگار بودن با ( کسی ) ، سازگاری کردن با ( کسی ) ، تا کردن با ( کسی )
در اروپای دوران قدیم هم طب سنتی وجود داشته، توی این طب، از این لغت برای بیان مفهوم مزاج/طبع/ یا نوع اخلاط چهارگانه استفاده میشد مثلا طبع بلغم یا سودا. اگر در متنی دیدید که داره مورد شخصیت یا روان و بیماری صحبت میشه از ترجمه طبع یا مزاج استفاده کنید.
بسته به متنی که درش قرار میگیره
ممکنه معنی حالت مزاجی یا موود بده
in a good/an ill/a bad humour formal
in a good or bad mood
out of humour British English old - fashioned
in a bad mood
طنز، شوخ طبعی
مثال: He had a great sense of humor and could make anyone laugh.
او حس خوبی از طنز داشت و می توانست هر کسی را خنداند.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
❌ It can also refer to your feeling ❌
مطابق میل کسی رفتار کردن
خود را با چیزی تطبیق دادن
اجابت خواسته ( غیرمنطقی ) کسی
راضی نگه داشتن کسی
شوخی - خوش مزگی - خلق - مشرب
Telling a joke several times will no longer be humorous
چندین بار گفتن یک جوک دیگر طنز نخواهد بود
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : humor
✅️ اسم ( noun ) : humor
✅️ صفت ( adjective ) : humorous / humorless
✅️ قید ( adverb ) : humorously / humorlessly
حس شوخ طبعی
Comedy
Funny
Make some one happy and make them to laugh
مزاح
کمدین
شوخ طبعی
Gust
به روی کسی نیاوردن، دلخوشی دادن
در علم پزشکی به معنای "خلط" می باشد یا بطور تخصصی تر به 4 مایع موجود در بدن عبارت اند از : "خون ( blood ) ، بلغم ( phlegm ) ، صفرا ( choler ) و سودا ( melancholy ) " گویند.
دلخوشی دادن
قانع کردن
usually people with more sense of humor take a more serious look at life . 😇❄
در پزشکی
مایعات بدن
۱ - شوخ طبعی و شوخ بودن و . . .
۲ - خلط
حس و حال
شوخی ، شوخ طبعی
he's got a great sense of humor 👨‍👧‍👦
اون حس شوخ طبعی فوق العاده ای داره
ریاضی 91
خیلی ببخشید نظری داشتم در مورد جمله shiva_sisi جمله دوم عبارتشون اشتباه هست با توجه به جمله اول چرا جمله دوم که people laugh him یعنی مردم اونو به خنده در می آرن شما باید بگین people laugh at him یعنی مردم به اون میخندن
مزاج
شــوخ طبع
RAMBOD JAVAN is the humor Man and the people laugh him: )
طنز' شوخ طبع ' بامزه
اگه در سطح El3 در کانون هستید و میخواهید استرس کلمه رو پیدا کنید در آخر student book هست
با تشکر که از این صفحه دیدن کردید خداحافظ

کسی که توانای ان را دارد تا مردم را به خنده بیاورد = the ability to understand and enjoy what is funny and makes people laugh
A person who always tell
Sense of humor
حس شوخ طبعی
شوخ طبع
What is funny and makes people laugh
شوخی طبعی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٥)

بپرس