1. she got fed up with the humdrum life of that remote town
از زندگی یکنواخت در آن شهر دورافتاده خسته شد.
2. We lead such a humdrum life/existence.
[ترجمه گوگل]ما چنین زندگی/وجود غم انگیزی را پیش می بریم
[ترجمه ترگمان]ما این زندگی یکنواخت و یکنواخت را رهبری می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Their lives consist of the humdrum activities of everyday existence.
[ترجمه گوگل]زندگی آنها متشکل از فعالیتهای غم انگیز زندگی روزمره است
[ترجمه ترگمان]زندگی آن ها شامل فعالیت های یکنواخت زندگی روزمره است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Most of the work is fairly humdrum.
[ترجمه گوگل]بیشتر کارها نسبتاً مزخرف است
[ترجمه ترگمان]اغلب این کارها بسیار یکنواخت و یکنواخت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. The accountant said it was the most humdrum day that she had ever passed.
[ترجمه گوگل]حسابدار گفت که این مزخرف ترین روزی بود که او تا به حال پشت سر گذاشته بود
[ترجمه ترگمان]حسابدار گفته بود که آن روز the است که او تاکنون دیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. It is a humdrum enough explanation which goes some way to explaining why most public appointments are so dull.
[ترجمه گوگل]این یک توضیح کافی است که تا حدودی توضیح می دهد که چرا اکثر قرارهای عمومی اینقدر کسل کننده هستند
[ترجمه ترگمان]این توضیح به اندازه کافی سخت است که توضیح دهد چرا اکثر انتصابات دولتی بسیار کسل کننده هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. They get accustomed to humdrum research and will create more when the current assignment runs dry.
[ترجمه گوگل]آنها به پژوهشهای هولناک عادت میکنند و وقتی تکلیف فعلی به پایان برسد، کارهای بیشتری انجام میدهند
[ترجمه ترگمان]آن ها به تحقیقات مبتذل عادت کرده اند و زمانی که کار فعلی خشک می شود، بیشتر خلق می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. You should still spot-check for humdrum words and phrases.
[ترجمه گوگل]شما هنوز هم باید کلمات و عبارات مزخرف را بررسی کنید
[ترجمه ترگمان]تو باید به دنبال کلمات و جمله های humdrum بگردی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Her life is humdrum.
10. Mirth is an escape from the humdrum just as the transcendent is an escape from the mundane.
[ترجمه گوگل]خوشبختی گریز از زمزمه است همانطور که امر متعالی گریز از امر دنیوی است
[ترجمه ترگمان]فرار از یکنواختی به همان اندازه که متعالی یک فرار از چیزهای دنیوی است، فرار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. It makes us feel better about our own humdrum lives that too much fun is so clearly bad for the health.
[ترجمه گوگل]این باعث میشود که احساس بهتری نسبت به زندگیهای هولناک خودمان داشته باشیم که سرگرمی بیش از حد به وضوح برای سلامتی مضر است
[ترجمه ترگمان]این باعث می شود که ما در مورد زندگی یکنواخت خود احساس بهتری داشته باشیم که بسیار لذت بخش برای سلامتی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Even the humdrum tasks are varied enough to militate against a sense of monotony.
[ترجمه گوگل]حتی وظایف زمزمه به اندازه کافی متنوع هستند تا در برابر حس یکنواختی مقابله کنند
[ترجمه ترگمان]حتی کاره ای یکنواخت برای مقابله با یک حس یکنواختی به اندازه کافی تغییر می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Gnocchi, though accompanied by a humdrum tomato sauce, was perfectly pillowy.
[ترجمه گوگل]گنوکی، اگرچه با سس گوجه فرنگی همراه بود، اما کاملاً بالش بود
[ترجمه ترگمان]gnocchi که با یک سس گوجه فرنگی کهنه همراه بود، کام لا pillowy بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Imagination raises a man above the humdrum of life.
[ترجمه گوگل]تخیل انسان را بالاتر از طوفان زندگی بالا می برد
[ترجمه ترگمان]تخیل مردی را بالاتر از زندگی روزمره زندگی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید