صفت ( adjective )
حالات: hotter, hottest
عبارات: in hot water
حالات: hotter, hottest
عبارات: in hot water
• (1) تعریف: holding or giving off great heat.
• متضاد: cold, ice-cold, lukewarm
• مشابه: blistering, burning, calescent, fervent, fervid, fiery, flaming, glowing, heated, piping hot, radiant, red-hot, scalding, scorching, searing, sizzling, sultry, sweltering, warm
• متضاد: cold, ice-cold, lukewarm
• مشابه: blistering, burning, calescent, fervent, fervid, fiery, flaming, glowing, heated, piping hot, radiant, red-hot, scalding, scorching, searing, sizzling, sultry, sweltering, warm
- I burned my lip on the hot coffee.
[ترجمه Saeed] من لبم را با قهوه داغ سوزاندم|
[ترجمه متین] عشق داغ|
[ترجمه محمد] من لبم را با قهوه سوزاندم|
[ترجمه تو] لب من روی قهوه داغ سوخت|
[ترجمه گوگل] لبم را روی قهوه داغ سوختم[ترجمه ترگمان] لبم را روی قهوه داغ سوخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The desert sand is very hot.
[ترجمه Asra] شن های صحرایی خیلی سوزان است|
[ترجمه انا] قوه داغ لبانم را سوزاند|
[ترجمه گوگل] شن های کویر بسیار گرم است[ترجمه ترگمان] شن های صحرا خیلی داغ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: causing the physical sensation of great heat.
• مترادف: warm
• متضاد: cold
• مشابه: blistering, burning, febrile, fiery, inflamed, pyretic, sweltering
• مترادف: warm
• متضاد: cold
• مشابه: blistering, burning, febrile, fiery, inflamed, pyretic, sweltering
- It was a hot summer day when the power went out.
[ترجمه DM] یک روز پر حرارت تابستان بود که برق رفت|
[ترجمه ناشناس] یک روز گرم تابستانی برف نداشتیم|
[ترجمه آنیتا دهنویان] یک روز گرم تابستانی بود که برق قطع شد|
[ترجمه گوگل] یک روز گرم تابستانی بود که برق قطع شد[ترجمه ترگمان] یک روز گرم تابستانی بود که برق رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: producing a fiery sensation in the mouth; very spicy.
• مترادف: fiery, spicy
• متضاد: mild
• مشابه: peppery, piquant, pungent
• مترادف: fiery, spicy
• متضاد: mild
• مشابه: peppery, piquant, pungent
- He loves spicy food, and he puts hot peppers on everything.
[ترجمه Saeed] او غذای تند دوست دارد و بر روی هر چیزی فلفل تند میریزد.|
[ترجمه گوگل] او عاشق غذاهای تند است و روی همه چیز فلفل تند می ریزد[ترجمه ترگمان] اون عاشق غذاهای ادویه دار است و اون به همه چیز فلفل میزنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: showing or feeling anger or other violent emotion.
• مترادف: fervent, fiery, heated, impassioned, inflamed, vehement
• مشابه: angry, burning, fuming, furious, passionate, seething, violent
• مترادف: fervent, fiery, heated, impassioned, inflamed, vehement
• مشابه: angry, burning, fuming, furious, passionate, seething, violent
- As the crowd was getting hotter, the police were called in.
[ترجمه گوگل] با داغ شدن جمعیت، پلیس را فراخواندند
[ترجمه ترگمان] همچنان که جمعیت داغ تر می شد، پلیس را صدا می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] همچنان که جمعیت داغ تر می شد، پلیس را صدا می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: violent or intense.
• مترادف: heated, intense, passionate, raging, vehement, violent
• متضاد: weak
• مشابه: burning, fierce, furious
• مترادف: heated, intense, passionate, raging, vehement, violent
• متضاد: weak
• مشابه: burning, fierce, furious
- They were having a hot argument that all the neighbors could hear.
[ترجمه تتتتتت] آنها یه بحث داغ را بلند گفتند تا همسایه ها بشنود و لذت ببرند|
[ترجمه سهیلا سهرابی] آنها چنان بحث شدیدی با هم داشتند که کل همسایه ها هم صدایش را شنیدند.|
[ترجمه گوگل] آنها بحث داغی داشتند که همه همسایه ها می شنیدند[ترجمه ترگمان] داشتند بحث داغی می کردند که همه همسایه ها بشنوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (6) تعریف: having current popularity.
• مترادف: popular
• متضاد: outdated, outmoded, passe, unfashionable
• مشابه: acclaimed, fashionable, favorite, in, live, trendy
• مترادف: popular
• متضاد: outdated, outmoded, passe, unfashionable
• مشابه: acclaimed, fashionable, favorite, in, live, trendy
- It was the hottest film of the year, but somehow it didn't win any awards.
[ترجمه سهیلا سهرابی] این محبوب ترین فیلم امسال بود، اما معلوم نیست چرا هیچ جایزه ای نگرفت.|
[ترجمه گوگل] این فیلم داغ ترین فیلم سال بود، اما به نوعی جایزه ای نگرفت[ترجمه ترگمان] این فیلم داغ ترین فیلم سال بود، اما هیچ جایزه ای به دست نیاورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- This style of jacket is really hot now.
[ترجمه سهیلا سهرابی] این سبک ژاکت الان خیلی محبوبه|
[ترجمه گوگل] این سبک ژاکت الان واقعا داغ است[ترجمه ترگمان] این سبک لباس در حال حاضر واقعا داغ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (7) تعریف: completely new or fresh.
• مترادف: latest, red-hot
• متضاد: old, stale
• مشابه: brand-new, fresh, live, new, recent
• مترادف: latest, red-hot
• متضاد: old, stale
• مشابه: brand-new, fresh, live, new, recent
- They're already advertising the hot styles for the fall season.
[ترجمه گوگل] آنها قبلاً سبک های داغ فصل پاییز را تبلیغ می کنند
[ترجمه ترگمان] آن ها در حال حاضر در حال تبلیغ سبک های داغ برای فصل پاییز هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن ها در حال حاضر در حال تبلیغ سبک های داغ برای فصل پاییز هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- This news is hot off the press.
[ترجمه گوگل] این خبر در مطبوعات داغ است
[ترجمه ترگمان] این خبر از مطبوعات خیلی داغ - ه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این خبر از مطبوعات خیلی داغ - ه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (8) تعریف: carrying electric current.
• مترادف: live
• مترادف: live
- The electrician came and took care of the hot wire.
[ترجمه گوگل] برقکار آمد و از سیم داغ مراقبت کرد
[ترجمه ترگمان] برق کار آمد و از سیم های داغ مراقبت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] برق کار آمد و از سیم های داغ مراقبت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (9) تعریف: sexually attractive; sexy.
- He spends his time checking out all the hot girls at the beach.
[ترجمه گوگل] او وقت خود را صرف بررسی همه دختران داغ در ساحل می کند
[ترجمه ترگمان] اون وقتش رو صرف چک کردن همه دخترای سکسی توی ساحل می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اون وقتش رو صرف چک کردن همه دخترای سکسی توی ساحل می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (10) تعریف: (informal) sexually passionate or aroused.
• مترادف: ardent, passionate, torrid
• متضاد: nonsexual, unerotic
• مشابه: burning, erotic, horny, lascivious, lustful, randy, sensual, sexy, sultry, voluptuous
• مترادف: ardent, passionate, torrid
• متضاد: nonsexual, unerotic
• مشابه: burning, erotic, horny, lascivious, lustful, randy, sensual, sexy, sultry, voluptuous
قید ( adverb )
حالات: hotter, hottest
مشتقات: hotly (adv.), hotness (n.)
حالات: hotter, hottest
مشتقات: hotly (adv.), hotness (n.)
• : تعریف: in a hot manner.
- "I can speak for myself!" she said hotly.
[ترجمه سهیلا سهرابی] او با عصبانیت گفت: خودم میتونم از خودم دفاع کنم!|
[ترجمه گوگل] "من می توانم برای خودم صحبت کنم!" او با گرمی گفت[ترجمه ترگمان] من میتونم برای خودم حرف بزنم \" او با حرارت گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید