صفت ( adjective )
مشتقات: hostilely (adv.)
مشتقات: hostilely (adv.)
• (1) تعریف: of or relating to an enemy or antagonist.
• مترادف: enemy, inimical, opposing
• متضاد: allied, peaceful
• مشابه: aggressive, belligerent, warlike, warring
• مترادف: enemy, inimical, opposing
• متضاد: allied, peaceful
• مشابه: aggressive, belligerent, warlike, warring
- The hostile army was preparing its attack on our forces.
[ترجمه گوگل] ارتش متخاصم در حال تدارک حمله به نیروهای ما بود
[ترجمه ترگمان] ارتش دشمن در حال آماده کردن حمله خود به نیروهای ما بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ارتش دشمن در حال آماده کردن حمله خود به نیروهای ما بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The two hostile nations seem to be on the brink of war.
[ترجمه گوگل] به نظر می رسد دو کشور متخاصم در آستانه جنگ هستند
[ترجمه ترگمان] به نظر می رسد که این دو ملت دشمن در آستانه جنگ قرار دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] به نظر می رسد که این دو ملت دشمن در آستانه جنگ قرار دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: feeling or showing dislike, ill will, or antagonism.
• مترادف: antagonistic, unfavorable, unfriendly
• متضاد: benign, friendly, genial, warm
• مشابه: acrimonious, aggressive, antisocial, argumentative, bellicose, belligerent, combative, contentious, fractious, ill, malicious, offensive, quarrelsome, savage, surly, truculent, ugly
• مترادف: antagonistic, unfavorable, unfriendly
• متضاد: benign, friendly, genial, warm
• مشابه: acrimonious, aggressive, antisocial, argumentative, bellicose, belligerent, combative, contentious, fractious, ill, malicious, offensive, quarrelsome, savage, surly, truculent, ugly
- The teenager responded to her mother's comment with a hostile remark.
[ترجمه گوگل] این نوجوان با اظهارات خصمانه ای به اظهار نظر مادرش پاسخ داد
[ترجمه ترگمان] نوجوان با اشاره خصمانه به اظهار نظر مادرش پاسخ داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] نوجوان با اشاره خصمانه به اظهار نظر مادرش پاسخ داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The hostile look she gave him made it clear that there was no chance of a reconciliation.
[ترجمه گوگل] نگاه خصمانه ای که به او کرد نشان داد که هیچ شانسی برای آشتی وجود ندارد
[ترجمه ترگمان] نگاه خصمانه او به او فهماند که هیچ شانسی برای آشتی وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] نگاه خصمانه او به او فهماند که هیچ شانسی برای آشتی وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The hostile prisoner was restrained by the police.
[ترجمه گوگل] این زندانی متخاصم توسط پلیس مهار شد
[ترجمه ترگمان] متهم با پلیس مخالف بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] متهم با پلیس مخالف بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He'd always been hostile toward his ex-wife, but he'd never been violent until now.
[ترجمه گوگل] او همیشه نسبت به همسر سابقش خصمانه بود، اما تا به حال هرگز خشونت آمیز نبوده است
[ترجمه ترگمان] او همیشه با همسر سابقش دشمنی می کرد، اما تا حالا وحشی نشده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او همیشه با همسر سابقش دشمنی می کرد، اما تا حالا وحشی نشده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: disagreeable or disadvantageous; inhospitable.
• مترادف: disadvantageous, disagreeable, inhospitable, unfriendly, unpropitious
• متضاد: favorable
• مشابه: adverse, forbidding, harsh, inhuman, inimical, unpleasant
• مترادف: disadvantageous, disagreeable, inhospitable, unfriendly, unpropitious
• متضاد: favorable
• مشابه: adverse, forbidding, harsh, inhuman, inimical, unpleasant
- Antarctica has a hostile climate for humans.
[ترجمه Mrjn] قطب جنوب آب و هوایی ناسازگار برای انسان ها دارد. ترجمه روان تر: آب و هوای قطب جنوب با انسان ها سازگار نیست.|
[ترجمه گوگل] قطب جنوب آب و هوای خصمانه ای برای انسان دارد[ترجمه ترگمان] قطب جنوب جو خصمانه برای انسان ها دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید