hostile

/ˈhɑːstəl//ˈhɒstaɪl/

معنی: دشمن، عدو، ضد، ضد، متخاصم، خصومت امیز
معانی دیگر: وابسته به دشمن، ناوردی، خصم، پرکینه، غیر دوستانه، خصمانه، دشمنانه، خصومت آمیز، کین آمیز، کین توز، مخالف، کیاگن، ناسازگار، (بازرگانی و مالیه) وابسته به بدست آوردن اکثریت سهام و مهار شرکت علیرغم میل مدیران آن

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: hostilely (adv.)
(1) تعریف: of or relating to an enemy or antagonist.
مترادف: enemy, inimical, opposing
متضاد: allied, peaceful
مشابه: aggressive, belligerent, warlike, warring

- The hostile army was preparing its attack on our forces.
[ترجمه گوگل] ارتش متخاصم در حال تدارک حمله به نیروهای ما بود
[ترجمه ترگمان] ارتش دشمن در حال آماده کردن حمله خود به نیروهای ما بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The two hostile nations seem to be on the brink of war.
[ترجمه گوگل] به نظر می رسد دو کشور متخاصم در آستانه جنگ هستند
[ترجمه ترگمان] به نظر می رسد که این دو ملت دشمن در آستانه جنگ قرار دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: feeling or showing dislike, ill will, or antagonism.
مترادف: antagonistic, unfavorable, unfriendly
متضاد: benign, friendly, genial, warm
مشابه: acrimonious, aggressive, antisocial, argumentative, bellicose, belligerent, combative, contentious, fractious, ill, malicious, offensive, quarrelsome, savage, surly, truculent, ugly

- The teenager responded to her mother's comment with a hostile remark.
[ترجمه گوگل] این نوجوان با اظهارات خصمانه ای به اظهار نظر مادرش پاسخ داد
[ترجمه ترگمان] نوجوان با اشاره خصمانه به اظهار نظر مادرش پاسخ داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The hostile look she gave him made it clear that there was no chance of a reconciliation.
[ترجمه گوگل] نگاه خصمانه ای که به او کرد نشان داد که هیچ شانسی برای آشتی وجود ندارد
[ترجمه ترگمان] نگاه خصمانه او به او فهماند که هیچ شانسی برای آشتی وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The hostile prisoner was restrained by the police.
[ترجمه گوگل] این زندانی متخاصم توسط پلیس مهار شد
[ترجمه ترگمان] متهم با پلیس مخالف بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He'd always been hostile toward his ex-wife, but he'd never been violent until now.
[ترجمه گوگل] او همیشه نسبت به همسر سابقش خصمانه بود، اما تا به حال هرگز خشونت آمیز نبوده است
[ترجمه ترگمان] او همیشه با همسر سابقش دشمنی می کرد، اما تا حالا وحشی نشده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: disagreeable or disadvantageous; inhospitable.
مترادف: disadvantageous, disagreeable, inhospitable, unfriendly, unpropitious
متضاد: favorable
مشابه: adverse, forbidding, harsh, inhuman, inimical, unpleasant

- Antarctica has a hostile climate for humans.
[ترجمه Mrjn] قطب جنوب آب و هوایی ناسازگار برای انسان ها دارد. ترجمه روان تر: آب و هوای قطب جنوب با انسان ها سازگار نیست.
|
[ترجمه گوگل] قطب جنوب آب و هوای خصمانه ای برای انسان دارد
[ترجمه ترگمان] قطب جنوب جو خصمانه برای انسان ها دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. hostile aircraft
هواپیماهای دشمن

2. hostile to reform
مخالف اصلاحات

3. a hostile glance
نگاه کینه آمیز

4. a hostile takeover of the company
قبضه کردن خصم آمیز شرکت

5. the moon's atmosphere is hostile to life
محیط ماه برای زندگی ناسازگار است.

6. a buffer zone between two hostile countries
سرزمین جداساز دو کشور متخاصم

7. he advised moderation to the hostile parties
او طرفین متخاصم را دعوت به گذشت و خونسردی کرد.

8. my situation between the two mutually hostile brothers was very awkward
وضعیت من در میان آن دو برادری که به هم خصومت می ورزیدند بسیار حساس و مشکل بود.

9. they construed my words as critical and hostile
آنها حرف های مرا انتقادی و خصومت آمیز شمردند (تعبیر کردند).

10. disagreements and rivalries splintered the party into several hostile groups
عدم توافق و رقابت موجب شد که حزب به چندین دسته ی متخاصم تقسیم شود.

11. he is moody; one day he is kind, the next day he is hostile
او دمدمی است،یک روز مهربان است و روز دیگر پر خصومت.

12. Southampton fans gave their former coach a hostile reception .
[ترجمه گوگل]هواداران ساوتهمپتون از سرمربی سابق خود استقبال خصمانه ای کردند
[ترجمه ترگمان]طرفداران Southampton، مربی سابق خود را به عنوان یک استقبال دشمن تسلیم کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They faced some hostile questioning over the cost of the project.
[ترجمه گوگل]آنها با سؤالاتی خصمانه در مورد هزینه پروژه مواجه شدند
[ترجمه ترگمان]آن ها با سوال های خصمانه ای در مورد هزینه این پروژه مواجه شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She was openly hostile towards her parents.
[ترجمه گوگل]او آشکارا با پدر و مادرش دشمنی می کرد
[ترجمه ترگمان]او با پدر و مادرش مخالف بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. They have hostile sentiments towards us.
[ترجمه گوگل]آنها نسبت به ما احساسات خصمانه دارند
[ترجمه ترگمان]احساسات خصمانه نسبت به ما دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The speaker got a very hostile reception from the audience.
[ترجمه گوگل]سخنران با استقبال بسیار خصمانه حضار مواجه شد
[ترجمه ترگمان]سخنران یک میهمانی بسیار خصمانه از طرف حضار دریافت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Many people felt he would be hostile to the idea of foreign intervention.
[ترجمه گوگل]بسیاری از مردم احساس می کردند که او با ایده مداخله خارجی دشمنی خواهد داشت
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم احساس می کردند که او با ایده مداخله خارجی مخالف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Carr wouldn't meet Feng's stare, which was openly hostile .
[ترجمه گوگل]کار نگاه خیره فنگ را که آشکارا خصمانه بود، نمی دید
[ترجمه ترگمان]با نگاه خیره Feng که آشکارا خصمانه بود، روبه رو نمی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. The boy feels hostile towards his father.
[ترجمه گوگل]پسر نسبت به پدرش احساس دشمنی می کند
[ترجمه ترگمان]پسر نسبت به پدرش احساس دشمنی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. He may construe the approach as a hostile act.
[ترجمه گوگل]او ممکن است این رویکرد را یک اقدام خصمانه تعبیر کند
[ترجمه ترگمان]او ممکن است رویکرد را به عنوان یک عمل خصمانه تفسیر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دشمن (اسم)
adversary, enemy, hostile, foe, antagonist, foeman

عدو (اسم)
opponent, adversary, enemy, hostile, foe, antagonist, oppositionist, assailant, contestant, gutfighter

ضد (اسم)
opponent, adversary, hostile, foe, antagonist, opposite, contrast

ضد (صفت)
contrary, opponent, adversary, hostile, opposite, antagonistic

متخاصم (صفت)
adversary, hostile, belligerent, antagonistic

خصومت امیز (صفت)
hostile, antagonistic

انگلیسی به انگلیسی

• unfriendly, antagonistic
if you are hostile to someone or something, you disagree with them or disapprove of them.
a hostile person is unfriendly and aggressive.
hostile situations and conditions make it difficult for you to achieve something.

پیشنهاد کاربران

خصومت ورز
مخالف، ضد
غضبناک
آماده مخالفت و برخورد شدید و خصمانه
سه کلمه ی مشابه که نباید اشتباه گرفته شوند
hostel : مسافرخانه
hustle : کلاهبرداری ، فشار ( دادن )
hostile : دشمن
دشمن، متخاصم
دوستان اینکه توجه کنید این کلمه "صفت" هست در به کار بردنش بهتون خیلی کمک میکنه.
معانی مهمش "متخاصم" و "خصمانه" هست.
صفت : بیرحمانه _ خالی از احساس
تندخو
پر کینه
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : hostility
✅️ صفت ( adjective ) : hostile
✅️ قید ( adverb ) : _
چپ ( به معنی عصبانی و غیر دوست )
خصمانه
ضد، بر علیه
ناسازگار
نخواسته، دوست نداشته:hostile takeover, تصاحب نخواسته از روی مجبوری
Good luck
خبیث، بدطینت، پلید، بدسیرت، بد ذات، بدسرشت، ناکس ، پسفطرت، کینه جو، کینه توز، خصمانه، خصومت آمیز
adjective
[more hostile; most hostile]
1 : of or relating to an enemy
◀️They were entering hostile territory.
◀️hostile [=enemy] troops
2 : not friendly : having or showing unfriendly feelings
...
[مشاهده متن کامل]

◀️a hostile atmosphere/expression
◀️Her suggestions were given a hostile reception.
◀️hostile behavior
◀️an openly hostile critic
◀️It was a small town that was hostile to/toward outsiders.
a hostile witness [=a witness in a legal case who supports the◀️ opposing side]
3 : unpleasant or harsh
◀️The camel is specially adapted to its hostile desert habitat.
a hostile workplace
4 business : involving an attempt to buy a company from people who do not want to sell it
صفت هست
دشمن - ستیزه جوانه - خصومت آمیز

1 - خصومت ورزیدن
منطقه صعب العبور = hostile terrain
hostile ( علوم نظامی )
واژه مصوب: دشمن
تعریف: ← هواگرد دشمن
hostile = متخاصم
نامساعد
بی آب وعلف ( اگر صحبت از مکان باشد )
متخاصم
1.
opposed
Against
Anti
2.
of or relating to an enemy
دشمن هم
در حال جنگ
به خون هم تشنه
combative
warlike
3.
unfriendly
malevolent
malicious
...
[مشاهده متن کامل]

vicious
spiteful
wrathful
کینه ای
Two irrevocably hostile humanoids
Star Trek TOS

۱ ) خصومت آمیز
She claimed her stress was the result of the bank's hostile work environment
۲ ) ( مناطق ) غیرمسکونی نامساعد/سخت/خشن ( از جهت یافتن غذا، دستیابی به هدفی و غیره )
For military personnel, a tour of duty is usually a period of time spent in combat or in a hostile environment
...
[مشاهده متن کامل]

کینه توز
( مناطق ) غیرمسکونی ( از جهت یافتن غذا و غیره )
Very unfriendly
پر کینه، غیر دوستانه
خصومت
دشمنی
متضاد دوستی و محبت
مخالف
دوستان شنیدن میگن طرف با فلانی بده یعنی رابطه اش باهاش خوب اینم همین معنا رو میده you've been pretty hostile to everyone latelyتو این اخیرا با همه بد بوده ای
ناپسند
1. خصمانه
2. ضد، بر علیه
3. ناسازگار ( نامساعد به منظور دست یافتن به هدفی )

شدید
سخت، خشن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٤)

بپرس