[ترجمه گوگل] بیایید قبل از زمان بسته شدن آن را به فروشگاه برسانیم [ترجمه ترگمان] قبل از انکه زمان بسته شود، سم را به مغازه برسانیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2)تعریف: (slang) to dance.
جمله های نمونه
1. hoof it
پیاده رفتن
2. a horse's hoof consist of an enormously developed middle digit
سم اسب از یک انگشت بسیار رشد یافته تشکیل شده است.
3. on the hoof
(گاو و گوسفند و غیره) زنده،ذبح نشده
4. to pare a horse's hoof
سم اسب را تراشیدن
5. The horse snorted and stamped its hoof impatiently.
[ترجمه گوگل]اسب خرخر کرد و بی حوصله بر سم کوبید [ترجمه ترگمان]اسب شیهه کشید و سمش را با بی صبری روی زمین کوبید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. I often have lunch on the hoof between two appointments.
[ترجمه مهدی] من اغلب سر پایی بین دو قرار ملاقات غذا می خورم
|
[ترجمه گوگل]من اغلب بین دو قرار ناهار را روی سم می خورم [ترجمه ترگمان]من اغلب با سم بین دو قرار ملاقات ناهار می خورم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Guy, hoof this fellow out!
[ترجمه گوگل]پسر، سم این شخص را بیرون کن! [ترجمه ترگمان]این یارو، سم رو پیاده کن ین! [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. We missed the bus and had to hoof it.
[ترجمه گوگل]اتوبوس را از دست دادیم و مجبور شدیم آن را سم بزنیم [ترجمه ترگمان]ما اتوبوس رو از دست دادیم و مجبور شدیم این کار رو بکنیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. The concave sole on the underside of the hoof is sensitive and not as hard as the outer wall.
[ترجمه گوگل]کفی مقعر در قسمت زیرین سم حساس است و به سختی دیواره بیرونی نیست [ترجمه ترگمان]The concave در قسمت زیرین سم حساس است و به اندازه دیواره خارجی محکم نیست [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. And then she realised that the hoof beats of his horse had come to an abrupt stop.
[ترجمه گوگل]و سپس متوجه شد که ضربات سم اسب او ناگهان متوقف شده است [ترجمه ترگمان]و بعد متوجه شد که صدای سم اسب او ناگهان متوقف شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. So much for a passing game - hoof the ball into the other half and see what happens.
[ترجمه گوگل]خیلی برای یک بازی پاس - توپ را به نیمه دیگر وارد کنید و ببینید چه اتفاقی می افتد [ترجمه ترگمان]برای یک بازی گذرا، توپ را به نیمه دیگر پرت کرده و ببینیم چه اتفاقی می افتد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Now you could don solid-sequined tap shoes to hoof with Rosie and her tap team on an electronically amplified stop sign.
[ترجمه گوگل]اکنون میتوانید کفشهای ضربهای با پولک جامد را با رزی و تیم ضربهزنیاش روی یک علامت توقف الکترونیکی تقویتشده بپوشید [ترجمه ترگمان]در حال حاضر شما می توانید از کفش های راحتی solid استفاده کنید تا با رزی و تیم تپ او روی یک علامت توقف الکترونیکی به حالت الکترونیکی ضربه بزنید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Piloted by Hoof Proudfoot, the Lightning flew with the undercarriage locked down for the 35 minute flight back to base.
[ترجمه گوگل]رعد و برق که توسط هوف پرادفوت خلبانی میشد، در حالی که زیرشاخه بسته بود به مدت 35 دقیقه پرواز کرد [ترجمه ترگمان]رعد و برق به وسیله Hoof دو Proudfoot که با دم به پایین بسته می شد برای بازگشت ۳۵ دقیقه به پایگاه برگشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. She's going to hoof there.
[ترجمه گوگل]او در آنجا قرار است سم بزند [ترجمه ترگمان]اون اونجا سم می کنه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
سم (اسم)
hoof, venom, poison, toxicant, nail
کفشک (اسم)
hoof
حیوان سم دار (اسم)
hoof
باسم زدن (فعل)
hoof
پای کوبیدن (فعل)
hoof
رقصیدن (فعل)
hop, lope, ball, dance, caper, hoof, tumble
لگد زدن (فعل)
kickback, hoof, boot, kick, spurn, poach
انگلیسی به انگلیسی
• horny growth covering the feet of certain animals (horse, cow, etc.) walk, go on foot; dance (slang) an animal's hoofs are the hard parts of its feet.
پیشنهاد کاربران
سم
to walk somewhere, or to walk somewhere quickly: We missed the bus and had to hoof it. پیاده جایی رفتن ولی معمولاً یه حالت عجله هم توش داره