homogeneous

/ˌhoməˈdʒiːniəs//ˌhɒməˈdʒiːnɪəs/

معنی: مشابه، یکجور، هم جنس
معانی دیگر: (یک چیز که اجزای آن هماننداند) یکدست، یک ریخت، (در مورد مردم و فرهنگ و غیره) یکجور، همانند، سازگار، (دو یا چند چیز دارای ساختمان و ویژگی ها و نهاد همانند) همگن (در برابر : ناهمگن heterogeneous)، رجوع شود به: homogenous، (ریاضی) یکنواخت، هموژن، متجانس، زیست شناسی مقاربت کننده باهم جنس خود، متوافق

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: homogeneously (adv.)
(1) تعریف: having all parts of the same or a similar type. (Cf. heterogeneous.)
متضاد: diverse, heterogeneous, multifarious

- The influx of immigrants and refugees into the small nation has transformed what was once a homogeneous population.
[ترجمه گوگل] هجوم مهاجران و پناهندگان به کشور کوچک، جمعیتی را متحول کرده است که زمانی یک جمعیت همگن بود
[ترجمه ترگمان] هجوم مهاجران و پناهندگان به کشور کوچک، آنچه که زمانی جمعیت همگن بود را تغییر داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: having the same structure, nature, or texture throughout; uniform. (Cf. heterogeneous.)
متضاد: different, heterogeneous, mixed

- Homogeneous matter has the same composition regardless of what amount is analyzed.
[ترجمه گوگل] ماده همگن بدون در نظر گرفتن مقدار مورد تجزیه و تحلیل، ترکیب یکسانی دارد
[ترجمه ترگمان] ماده همگن همان ترکیب را بدون توجه به آنچه که مقدار مورد تجزیه و تحلیل قرار می گیرد، دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. homogeneous granite
سنگ گرانیت یکدست

2. a homogeneous people of a single race, religon, and language
مردم همگن که یک نژاد و مذهب و زبان دارند

3. The population of the village has remained remarkably homogeneous.
[ترجمه گوگل]جمعیت روستا به طرز قابل توجهی همگن باقی مانده است
[ترجمه ترگمان]جمعیت این روستا بسیار همگن بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The unemployed are not a homogeneous group.
[ترجمه گوگل]بیکاران یک گروه همگن نیستند
[ترجمه ترگمان]افراد بی کار یک گروه همگن نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Somalia is an ethnically and linguistically homogeneous nation.
[ترجمه گوگل]سومالی از نظر قومی و زبانی یک کشور همگن است
[ترجمه ترگمان]سومالی یک ملت همگن از نظر زبانی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. In brightness masking, a homogeneous bright field is used after the target word.
[ترجمه گوگل]در پوشش روشنایی، یک میدان روشن همگن بعد از کلمه هدف استفاده می شود
[ترجمه ترگمان]در ماسک درخشندگی، یک میدان روشن همگن بعد از کلمه هدف مورد استفاده قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Despite his defeat, Labour is more homogeneous than it has ever been.
[ترجمه صبا سلگی] علی رغم شکست او ، حزب کارگر از هر موقع دیگری یکپارچه تر است
|
[ترجمه گوگل]علیرغم شکست او، حزب کارگر نسبت به گذشته همگن تر است
[ترجمه ترگمان]علی رغم شکست او، حزب کارگر more از همیشه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. They are homogeneous people.
[ترجمه گوگل]آنها افراد همگنی هستند
[ترجمه ترگمان]این ها آدم های همگن هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Separate political playpens based on homogeneous constituencies force people apart, not together.
[ترجمه گوگل]بازی های سیاسی جداگانه بر اساس حوزه های انتخابیه همگن، مردم را از هم جدا می کند، نه با هم
[ترجمه ترگمان]تجزیه و تحلیل سیاسی جداگانه مبتنی بر حوزه های انتخاباتی همگن، افراد را از هم جدا می کند، نه با هم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The largest homogeneous group voting in favour was the urban middle class and that against was the rural poor.
[ترجمه گوگل]بزرگترین گروه همگن رای موافق طبقه متوسط ​​شهری و گروه مخالف، فقرای روستایی بودند
[ترجمه ترگمان]بزرگ ترین گروه همگن به نفع طبقه متوسط شهری بود و در مقابل فقر روستایی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Homogeneous catalysts are compounds of metals that dissolve in the reaction mixture and which must be separated from it at the end.
[ترجمه گوگل]کاتالیزورهای همگن ترکیباتی از فلزات هستند که در مخلوط واکنش حل می شوند و در انتها باید از آن جدا شوند
[ترجمه ترگمان]کاتالیست های همگن ترکیباتی از فلزات هستند که در مخلوط واکنش حل می شوند و باید در پایان از آن جدا شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Women are not a homogeneous group.
[ترجمه گوگل]زنان یک گروه همگن نیستند
[ترجمه ترگمان]زنان یک گروه همگن نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Only in the homogeneous white population of the United Provinces of the River Plate did independence seem secure.
[ترجمه گوگل]فقط در جمعیت سفیدپوست همگن استان های متحد ریور پلیت استقلال امن به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]تن ها در جمعیت یکدست و سفید ایالت متحده در سطح رودخانه، استقلال به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Like all chemical compounds, minerals are homogeneous: A mineral can not be separated mechanically into different substances.
[ترجمه گوگل]مانند همه ترکیبات شیمیایی، کانی ها همگن هستند: یک کانی را نمی توان به صورت مکانیکی به مواد مختلف جدا کرد
[ترجمه ترگمان]مانند همه ترکیبات شیمیایی، مواد معدنی همگن هستند: یک ماده معدنی نمی تواند به طور مکانیکی به مواد مختلف از هم جدا شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مشابه (صفت)
similar, alike, analogous, equivalent, resembling, homogeneous, semblable

یک جور (صفت)
alike, homogeneous

هم جنس (صفت)
like, homogeneous, biotype, cognate, consubstantial, connatural

تخصصی

[شیمی] همگن
[عمران و معماری] همگن - همجنس - همگون - متجانس
[برق و الکترونیک] همگن، متجانس
[مهندسی گاز] همجور، همجنس
[ریاضیات] یک پارچه، متجانس، همگون، همگن، یکنواخت
[پلیمر] همگن

انگلیسی به انگلیسی

• similar, uniform, alike
a thing or group that is homogeneous has parts or members which are all the same.

پیشنهاد کاربران

✍ توضیح: Consisting of parts that are the same or similar 🧬
🔍 مترادف: Uniform
✅ مثال: The class was homogeneous, with all students having similar academic backgrounds.
It is made up of things which are all the same
مشابه
adjective صفت
[more homogeneous; most homogeneous] somewhat formal : made up of the same kind of people or things
a racially homogeneous neighborhood [=a neighborhood in ◀️ which all the people belong to the same race]
...
[مشاهده متن کامل]

◀️a fairly homogeneous collection of examples
HOMOGENEITY اسم غیرقابل شمارش
◀️racial/economic/cultural homogeneity

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : homogenize
✅️ اسم ( noun ) : homogeneity / homogenization
✅️ صفت ( adjective ) : homogeneous / homogenized
✅️ قید ( adverb ) : homogeneously
یکدست، یک شکل، یک جور، یک ریخت
همگن
مشابه

بپرس