• : تعریف: pleasant, comfortable, or cozy; like home. • متضاد: formal, uncomfortable • مشابه: comfortable, easy, home, snug
جمله های نمونه
1. the hotel room was lively and homey
اتاق هتل دلباز و دنج بود.
2. The restaurant has a relaxed, homey atmosphere.
[ترجمه گوگل]رستوران فضایی آرام و خانگی دارد [ترجمه ترگمان]این رستوران فضایی آرام و خانگی دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. The hotel had a nice, homey atmosphere.
[ترجمه علی ماشا اله زاده] اتاق هتل دوست داشتنی و راحت و دنج مثل خانه خودم بود. / اتاق هتل دوست داشتنی بود و انگار خونه خودته
|
[ترجمه علی ماشا اله زاده] هتل یک فضای نازی داشت که انگار خونه خودته.
|
[ترجمه گوگل]هتل فضای خوب و خانگی داشت [ترجمه ترگمان]هتل یک فضای خانه قشنگ و خانگی داشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. We stayed at a homey bed and breakfast inn.
[ترجمه علی ماشا اله زاده] ما در یک مسافرخانه ی فقط صبحانه و تختخواب دنج و راحت مثل خانه ماندیم ( که انگار خونه خودته )
|
[ترجمه گوگل]ما در یک مسافرخانه با صبحانه و تختخواب خانگی ماندیم [ترجمه ترگمان] توی یه تخت راحت و خونه صبحانه موندیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. To ensure a comfortable, homey environment, always greet new arrivals by name and ask how they are feeling.
[ترجمه گوگل]برای اطمینان از محیطی راحت و خانگی، همیشه به تازه واردان با نام احوالپرسی کنید و از احساس آنها بپرسید [ترجمه ترگمان]برای اطمینان از محیط راحت و خانگی، همیشه به افراد تازه وارد برخورد کنید و از آن ها بپرسید چه احساسی دارند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Her homey nest has changed little since she and her husband, John, moved on to the property in 194
[ترجمه گوگل]از زمانی که او و همسرش جان در سال 194 به ملک نقل مکان کردند، لانه خانه او تغییر چندانی نکرده است [ترجمه ترگمان]آشیانه زندگی او از زمانی که او و همسرش جان به سمت ملک ۱۹۴ حرکت کردند تغییر چندانی نکرده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. The room has a homey feel about it.
[ترجمه گوگل]اتاق در مورد آن احساس خانه ای دارد [ترجمه ترگمان]اتاق احساس راحتی دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Holy or unholy, only have one homey.
[ترجمه گوگل]مقدس یا نامقدس، فقط یک خانه داشته باشید [ترجمه ترگمان] یا خدا رو شکر، فقط یه خونه خودمونی داریم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. This homey chat between their shirt-sleeved diplomats at work.
[ترجمه گوگل]این گفتگوی خانگی بین دیپلمات های آستین پیراهن آنها در محل کار [ترجمه ترگمان]این گفت و گوه ای خانگی بین دیپلمات های آستین بلند در محل کار [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. This trout recipe is served for breakfast at the inn but works well for a homey dinner.
[ترجمه گوگل]این دستور غذای قزل آلا برای صبحانه در مسافرخانه سرو می شود اما برای یک شام خانگی خوب عمل می کند [ترجمه ترگمان]این دستور پخت ماهی در مسافرخانه برای صبحانه مناسب است اما برای یک شام خانگی خوب کار می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. I made it to an on-ramp, the freeway familiar, a kind of homey feeling to the green, white-lettered signs.
[ترجمه گوگل]به یک رمپ رسیدم، بزرگراه آشنا، نوعی حس خانه نشینی به تابلوهای سبز و با حروف سفید [ترجمه ترگمان]من آن را به یک سراشیبی بالا بردم، بزرگراه آشنا، نوعی احساس خودمانی به رنگ سبز، با نشان های سفید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Waiters and waitresses are country friendly, and the western theme is warm and homey.
[ترجمه گوگل]پیشخدمت ها و پیشخدمت ها کشور دوست هستند، و تم غربی گرم و خانگی است [ترجمه ترگمان]Waiters و گارسون ها دوستانه کشور هستند و موضوع غربی گرم و خانگی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. He believes that most women already try to make their offices as homey as possible--and that even though men seem to be satisfied with plain, undecorated rooms, they appreciate office style, too.
[ترجمه گوگل]او معتقد است که اکثر خانمها در حال حاضر سعی میکنند تا جایی که ممکن است دفاترشان را خانهدار کنند - و حتی اگر به نظر میرسد مردان از اتاقهای ساده و بدون تزئینات راضی هستند، اما از سبک اداری نیز استقبال میکنند [ترجمه ترگمان]او بر این باور است که بیشتر زنان در حال حاضر تلاش می کنند تا دفتر خود را تا حد امکان باز کنند - - و حتی اگر به نظر می رسد که مردان از اتاق های ساده و undecorated راضی باشند، از سبک اداره نیز قدردانی می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. All the rooms are adorned warmly privately to endues guests with the comfortable homey feeling.
[ترجمه گوگل]تمام اتاقها بهصورت خصوصی به گرمی تزئین شدهاند تا مهمانان را با احساس راحتی در خانه القا کند [ترجمه ترگمان]همه اتاق ها به طور خصوصی به مهمانان endues آراسته شده اند و احساس راحتی و راحتی دارند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. At last, the author proposed the core competency-based diversified operational strategies for Homey based on the fore-mentioned theories and Homey Group's real-life situation.
[ترجمه گوگل]در نهایت، نویسنده استراتژیهای عملیاتی متنوع مبتنی بر شایستگیهای اصلی را برای هومی بر اساس تئوریهای فوقالذکر و موقعیت واقعی زندگی گروه هومی پیشنهاد کرد [ترجمه ترگمان]در نهایت، نویسنده استراتژی های عملیاتی متنوع diversified مبتنی بر صلاحیت برای homey براساس نظریه های ذکر شده و وضعیت زندگی واقعی گروه را مطرح کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
راحت واسوده (صفت)
snug, homey
انگلیسی به انگلیسی
• like a home, comfortable, lived-in, cozy (also homy) pal, buddy, friend (slang) if you describe a place as homey, you mean that you feel comfortable and relaxed there; an informal word.
پیشنهاد کاربران
## 1. معنای اول: صفت "homey" - **Homey** به عنوان صفت به معنای **دنج، راحت، گرم و صمیمی مثل خانه** است. - وقتی می گوییم یک مکان یا فضا *homey* است، یعنی آنجا احساس راحتی و آرامش می دهد، مثل خانه خودمان. ... [مشاهده متن کامل]
- این کاربرد بیشتر در زبان رسمی تر یا نوشتاری رایج است. ### مثال ها - *Her apartment is so homey and cozy. * ( آپارتمانش خیلی دنج و راحت است. ) - *I love visiting my grandmother because her house feels so homey. * ( دوست دارم به خانه مادربزرگم بروم چون خیلی احساس خانه و آرامش دارد. ) - - - ## 2. معنای دوم: اسم عامیانه "homie" - **Homie** ( که گاهی به صورت *homey* هم نوشته می شود ) یک اصطلاح عامیانه آمریکایی است که به معنای **دوست صمیمی، رفیق یا هم محله ای** است. - این کلمه بیشتر در زبان محاوره ای، به ویژه در فرهنگ جوانان و موسیقی هیپ هاپ به کار می رود. - معمولاً برای اشاره دوستانه به یک دوست نزدیک یا هم گروهی استفاده می شود. ### مثال ها - *He's my homie from back in high school. * ( او دوست صمیمی من از دوران دبیرستان است. ) - *What's up, homie?* ( چه خبر رفیق؟ ) - *We grew up together; he's like a brother, my homie. * ( ما با هم بزرگ شدیم؛ او مثل برادر من است، دوستم. )
Home خانه Homey :که انگار خونه خودته، دنج و راحت مثل خانه خودت Homeless : بی خانمان Homesick : غریبی کردن Homeland : وطن Homemade : خانگی ( Homemade pizza پیتزای خانگی )
که انگار خونه خودته، دنج و راحت مثل خانه خودت We stayed at a homey bed and breakfast inn. ما در یک مسافرخانه ی فقط صبحانه و تختخواب دنج و راحت مثل خانه ماندیم ( که انگار خونه خودته ) The hotel had a nice, homey atmosphere. ... [مشاهده متن کامل]
هتل یک فضای نازی داشت که انگار خونه خودته. the hotel room was lively and homey اتاق هتل دوست داشتنی و راحت و دنج مثل خانه خودم بود. اتاق هتل دوست داشتنی بود و انگار خونه خودته