homemaker

/ˈhomˌmekər//ˈhomˌmekə/

معنی: خانه دار، اداره کننده خانه
معانی دیگر: کدبانو، اداره کننده خانه زن یا مادر

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: one whose main occupation is the care of a household.

جمله های نمونه

1. my mother was a great homemaker
مادرم خانه دار فوق العاده ای بود.

2. my mother was a real homemaker
مادرم واقعا کدبانو بود.

3. Homemakers improve their food and nutrition knowledge, food shopping and budget management skills, and dietary practices.
[ترجمه گوگل]خانه‌داران دانش غذا و تغذیه، خرید غذا و مهارت‌های مدیریت بودجه و شیوه‌های رژیم غذایی خود را بهبود می‌بخشند
[ترجمه ترگمان]آن ها غذای خود را افزایش می دهند و دانش غذایی، مهارت های مدیریت مواد غذایی، و شیوه های رژیم غذایی را بهبود می بخشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. For years she was a homemaker raising three children.
[ترجمه گوگل]او سال‌ها خانه‌دار بود و سه فرزند را بزرگ کرد
[ترجمه ترگمان]سال ها بود که او یک زن خانه دار بود که سه بچه را پرورش می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Sorry frustrated homemakers - and take heart, luncheon tycoons - that's not quite true.
[ترجمه گوگل]با عرض پوزش از خانه داران ناامید - و دلتان بخواهد، سرمایه داران ناهار - این کاملاً درست نیست
[ترجمه ترگمان]ببخشید خانم frustrated و دل خوش، tycoons، این خیلی درست نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Terri had become a homemaker since I last saw her.
[ترجمه گوگل]تری از آخرین باری که او را دیدم خانه‌دار شده بود
[ترجمه ترگمان]از آخرین باری که دیدمش تری خانه دار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. There are more business people and other professionals, homemakers and clergy in the Lone Star brigade.
[ترجمه گوگل]در تیپ ستاره تنها افراد تاجر و دیگر متخصصان، خانه داران و روحانیون بیشتر هستند
[ترجمه ترگمان]افراد حرفه ای بیشتری وجود دارند و افراد حرفه ای دیگر، homemakers و روحانی در تیپ Lone استار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. So why is homemaker Toshio Someya so happy?
[ترجمه گوگل]پس چرا توشیو سامیا خانه دار اینقدر خوشحال است؟
[ترجمه ترگمان]خوب، این زن خانه دار آیا این قدر خوشحال است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Traders talked about tariffs and homemakers about tea.
[ترجمه گوگل]تاجران در مورد تعرفه ها و خانه داران در مورد چای صحبت کردند
[ترجمه ترگمان]تاجران در مورد تعرفه ها و homemakers درباره چای صحبت کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Likewise we recognize that pre-feminist homemakers were encouraged to stand by, and lie beneath, their men.
[ترجمه گوگل]به همین ترتیب، می‌دانیم که خانه‌دارهای پیش از فمینیست تشویق می‌شدند که در کنار مردان خود بایستند و دراز بکشند
[ترجمه ترگمان]به همین ترتیب، ما می دانیم که homemakers از پیش فمینیستی تشویق شده اند که بایستند و زیر پا بایستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Samantha Caine, suburban homemaker, is the ideal mom to her 8 year old daughter Caitlin.
[ترجمه گوگل]سامانتا کین، خانه دار حومه شهر، مادر ایده آلی برای دختر 8 ساله اش کیتلین است
[ترجمه ترگمان]سامانتا کین، خانه دار حومه شهر، مادر ایده آلی برای (Caitlin)دختر ۸ ساله خود است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The happy homemaker and the contented darky are both stereotypes produced by prejudice.
[ترجمه گوگل]خانه دار شاد و تاریکی راضی هر دو کلیشه هایی هستند که توسط تعصب ایجاد می شوند
[ترجمه ترگمان]یک زن خانه دار شاد و یک سیاه راضی، هر دو stereotypes هستند که به وسیله تعصب تولید می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Mom is a fulltime homemaker, and teaches Darli and I.
[ترجمه tinabailari] مادرم یک خانه دار تمام وقت است و به من و دارلی آموزش میدهد 🔃🔃🔃
|
[ترجمه گوگل]مامان یک خانه دار تمام وقت است و به من و دارلی آموزش می دهد
[ترجمه ترگمان]مادر یک زن خانه دار تمام وقت است و به من و من یاد می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. My mother is usually the homemaker.
[ترجمه گوگل]مادر من معمولا خانه دار است
[ترجمه ترگمان]مادرم همیشه زن خانه دار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خانه دار (اسم)
host, economist, housekeeper, homemaker, householder, thrifty host

اداره کننده خانه (اسم)
homemaker

انگلیسی به انگلیسی

• housewife, househusband, one who manages a home

پیشنهاد کاربران

a person who manages a home and often raises children instead of earning money from a job
آدم خانه دار ( رسیدگی به مسائل خانه و اغلب بزرگ کردن بچه ها بجای کسب درآمد از یک شغل، فارغ از جنسیت زن یا مرد )
مقایسه کنید با این دو کلمه و عبارت؛ house husband و housewife
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/homemaker
زن خانه دار
خانه دار ( داشتن خانه ) - خانه دار ( شغل )

خانه دار ( داشتن خانه ) - خانه دار ( شغل )
خانه دار

بپرس