عبارت ( phrase )
• (1) تعریف: to wait.
- Can you hold on for a moment? I'll need to check that.
[ترجمه نوید میرشفیعی] میشود لطفا یک لحظه صبر کنی؟ باید آن را چک کنم|
[ترجمه tara nooshiyan] میتونی صبر کنی؟ باید اون رو چک کنم.|
[ترجمه آرینا💜] میشه لطفا یک لحظه دست نگه داری؟ من نیاز به بررسی و چک کردن آن دارم|
[ترجمه گوگل] میتونی یه لحظه دست نگه داری؟ من باید آن را بررسی کنم[ترجمه ترگمان] میشه یه لحظه صبر کنی؟ باید چک کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to hold an object for the support or safety of your body or because you do not want to lose it.
- She held on to the strap as she stood in the subway car.
[ترجمه گوگل] وقتی در واگن مترو ایستاده بود، بند را نگه داشت
[ترجمه ترگمان] همان طور که در واگن مترو ایستاده بود، به تسمه چرمی تکیه داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] همان طور که در واگن مترو ایستاده بود، به تسمه چرمی تکیه داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The child held on tight to her teddy bear.
[ترجمه مرتضی] کودک به سختی خرس عروسکی خود رادر آغوش کشیده است .|
[ترجمه گوگل] کودک خرس عروسکی خود را محکم گرفته بود[ترجمه ترگمان] بچه به خرس عروسکی تکیه داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید