• : تعریف: to solicit or obtain a free ride or series or rides in a vehicle. • مشابه: hitch
جمله های نمونه
1. Women should never hitchhike on their own.
[ترجمه کارن] زنان به هیچوجه نباید سوار ماشین های گذری شوند.
|
[ترجمه گوگل]زن ها هرگز نباید به تنهایی دست به کار شوند [ترجمه ترگمان]زنان هرگز نباید با خودشان ازدواج کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. We had to hitchhike back to San Francisco.
[ترجمه گلی افجه ] ما اجبارا با ماشین های گذری به سانفرانسیسکو برگشتیم
|
[ترجمه گوگل]مجبور شدیم با اتوتو به سانفرانسیسکو برگردیم [ترجمه ترگمان]سوار تراموا شدیم و به سانفرانسیسکو برگشتیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Basically it comes down to whether you hitchhike or go by bus.
[ترجمه گوگل]اساساً به این بستگی دارد که آیا شما با اتوبوس میروید یا میچرخید [ترجمه ترگمان]اساسا این مساله به این مساله بستگی دارد که آیا شما می توانید با اتوبوس سفر کنید یا خیر [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Two men hitchhike towards Los Angeles a 1937 photo.
[ترجمه گوگل]عکسی در سال 1937 دو مرد به سمت لس آنجلس می روند [ترجمه ترگمان]دو مرد در سال ۱۹۳۷ به سوی لوس آنجلس حرکت کردند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Don't worry, we'll just hitchhike back.
[ترجمه گوگل]نگران نباش، ما فقط با اتوتوپس برمی گردیم [ترجمه ترگمان]نگران نباش، فقط مفتی سوار میشیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. We attempted to hitchhike across the country.
[ترجمه گوگل]ما سعی کردیم در سراسر کشور با اتوتوپ حرکت کنیم [ترجمه ترگمان]ما برای عبور از این کشور تلاش کردیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. A more ambitious escapade took Johnny Blunt and a friend on a hitchhike from London to Glasgow.
[ترجمه گوگل]فرار بلندپروازانهتر جانی بلانت و دوستش را از لندن به گلاسکو سوار کرد [ترجمه ترگمان]یک فرار بلند پروازانه تر، جانی بلانت و یک دوست را از لندن به گلاسکو گرفت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. He was remembered for cutting a few weeks' classes to hitchhike across country.
[ترجمه گوگل]او به خاطر قطع کلاسهای چند هفتهای برای اتوتوپ در سراسر کشور به یاد آوردند [ترجمه ترگمان]او به خاطر بریدن چند هفته ای چند هفته ای به hitchhike در سراسر کشور به خاطر سپرده شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. His beat-up car had just blown up, so the struggling actor/writer had to hitchhike.
[ترجمه گوگل]ماشین ضرب و شتم او به تازگی منفجر شده بود، بنابراین بازیگر/نویسنده درگیر مجبور شد تا با اتوتوپ حرکت کند [ترجمه ترگمان]ماشین کتک زدن او تازه منفجر شده بود، بنابراین بازیگر \/ نویسنده ای که تقلا می کرد، مجبور بود به hitchhike بپردازد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. When money has a tangible value, a lot of emotional things hitchhike on its coattails.
[ترجمه گوگل]وقتی پول ارزش ملموسی داشته باشد، بسیاری از چیزهای احساسی روی کت و شلوار آن می چرخد [ترجمه ترگمان]زمانی که پول ارزش محسوسی دارد، چیزهای عاطفی بسیاری بر روی نشیمنگاه پهنش تکان می خورند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Travel is cheap if you fly, and easy and free if you hitchhike.
[ترجمه گوگل]سفر ارزان است اگر پرواز کنید و آسان و رایگان اگر سوار بر اتوتو شوید [ترجمه ترگمان]اگر پرواز می کنید، سفر ارزان است و اگر می خواهید راحت باشید و آزاد باشید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. No bother go back to the camp . If you get lost, just hitchhike home.
[ترجمه گوگل]خسته نباشید به اردوگاه برگردید اگر گم شدید، فقط با اتوتو به خانه بروید [ترجمه ترگمان] به خودت زحمت نده که برگردی به کمپ، اگه گم شدی مفتی سوار اتوبوس شدی [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
انگلیسی به انگلیسی
• travel by soliciting rides from passing vehicles journey made by hitchhiking if you hitch-hike, you travel by getting lifts from passing vehicles without paying.
پیشنهاد کاربران
درخواست سواری ماشین کردن ( با نشان دادن انگشت شست )
to travel by getting free rides in someone else's vehicle سفر کردن با سواری رایگان در وسیله نقلیه شخص دیگری I would never hitchhike on my own. hitchhike to /They hitchhiked to Paris.
verb : to get a ride in a passing vehicle by holding out your arm with your thumb up as you stand on the side of the road [no obj] Her car broke down, so she had to hitchhike back home. [ obj] He hitchhiked his way across
سفر مفتی و مجانی با ماشین رفتن
اتو زدن
سفر مجانی
سواریِ رایگان
تاکسی مفتی
سواری ( رفتن از جایی به جای دیگر ) با ماشین های عبوری
رایگان سَواری ، مفت سواری جابجایی به روش رایگان سواری ، جابجایی به روش مفت سواری سفر به روش رایگان سواری ، سفر به روش مفت سواری