hit off

/ˈhɪtˈɒf//hɪtɒf/

معنی: هم عقیده شدن، هم اهنگ بودن
معانی دیگر: هم اهنگ بودن، هم عقیده شدن

جمله های نمونه

1. You can't hit off the lid that way.
[ترجمه learner] شما اونجوری نمی تونید درش را جفت کنید
|
[ترجمه گوگل]شما نمی توانید درب آن را به این صورت بردارید
[ترجمه ترگمان]شما نمی توانید در آن راه به آن ضربه بزنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I hope the new rules would hit off with my team.
[ترجمه learner] امیدوارم قوانین جدید با گروه من جور باشه
|
[ترجمه گوگل]امیدوارم قوانین جدید به تیم من ضربه بزند
[ترجمه ترگمان]امیدوارم قوانین جدید با تیم من کنار بیاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Good, you have exactly hit off the writer's style.
[ترجمه داوود شفیعی] خوب است، شما دقیقا با سبک نویسنده یکی هستید.
|
[ترجمه گوگل]خوب، شما دقیقا به سبک نویسنده ضربه زدید
[ترجمه ترگمان]خوب، شما دقیقا سبک نویسنده را زده اید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She hit off the money in his hand with one blow.
[ترجمه گوگل]پولی که در دستش بود را با یک ضربه زد
[ترجمه ترگمان]پول را با یک ضربه به دست گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He didn't hit off only one run in the first innings.
[ترجمه گوگل]او در اولین انینگ تنها یک دوش انجام نداد
[ترجمه ترگمان]او تنها کسی نبود که وارد نوبت اول شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. That Caroline ran after a man was hit off by Linda.
[ترجمه learner] اینکه کارولین دنبال اون مرد دوید با لیندا هماهنگ شده بود
|
[ترجمه گوگل]آن کارولین به دنبال مردی که توسط لیندا ضربه خورده دوید
[ترجمه ترگمان] بعد از اینکه \"لیندا\" کشته شد، کارولاین فرار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He was so excited that he hit off a piece of music for me.
[ترجمه گوگل]او آنقدر هیجان زده بود که یک قطعه موسیقی را برای من پخش کرد
[ترجمه ترگمان]اون خیلی هیجان زده بود که یه تیکه موسیقی رو به خاطر من پرت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Such prices hit off with the standard of our life.
[ترجمه learner] این قیمتها با استاندارد زندگی ما جوره
|
[ترجمه گوگل]چنین قیمت هایی با استاندارد زندگی ما برخورد می کند
[ترجمه ترگمان]چنین قیمت هایی با استاندارد زندگی ما برخورد می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I never saw a character so thoroughly hit off.
[ترجمه learner] من هرگز شخصیتی به این هماهنگی ندیده ام
|
[ترجمه گوگل]من هرگز شخصیتی را ندیده بودم که به این شدت ضربه بخورد
[ترجمه ترگمان]من هرگز کسی را ندیده ام که این همه آدم را از پا در بیاورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. You should hit off the virtures of great and good men.
[ترجمه گوگل]شما باید فضایل مردان بزرگ و خوب را از بین ببرید
[ترجمه ترگمان] تو باید با آدم های بزرگ و خوب برخورد کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Joe imitates animal calls and can hit off cows and sheep perfectly.
[ترجمه نیایش سلجوقی] جو صدای حیوانات را تقلید میکند و میتواند صدای گاو و گوسفند را عالی هم اهنگ کند
|
[ترجمه گوگل]جو صداهای حیوانات را تقلید می کند و می تواند گاوها و گوسفندها را کاملاً از بین ببرد
[ترجمه ترگمان]جو به حیوانات و حیوانات و گوسفندها ضربه می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It was your fault. You hit off the table.
[ترجمه گوگل]تقصیر تو بود از روی میز زدی
[ترجمه ترگمان]تقصیر تو بود تو از میز پرت شدی بیرون
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The writer has hit off the character of a miser to a hair.
[ترجمه گوگل]نویسنده شخصیت یک بخیل را به تار مو زده است
[ترجمه ترگمان]نویسنده شخصیت خسیس را به یک مو قطع کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He was so excited hit off a piece of music for me.
[ترجمه گوگل]او بسیار هیجان زده بود که یک قطعه موسیقی را برای من اجرا کرد
[ترجمه ترگمان]اون خیلی هیجان زده بود که یه تیکه موسیقی رو برای من پرت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Please live life hit off every day!
[ترجمه گوگل]لطفا هر روز زندگی کنید!
[ترجمه ترگمان]! خواهش می کنم هر روز زندگی رو خراب کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

هم عقیده شدن (فعل)
hit off

هماهنگ بودن (فعل)
hit off

انگلیسی به انگلیسی

• describe or represent accurately; produce readily, produce offhand

پیشنهاد کاربران

We had similar ideas about the show, and the two of us hit it off right away.
ما راجع به نمایش نظرات یکسانی داشتیم و این باعث شد تا خیلی زود با هم اخت بشیم وگرم بگیریم.
to be friendly with each other immediately:
I have hit off with someone
من علاقه مند شدم به کسی
دلبسته شدن - علاقمند شدن
We kind of hit it off
ما یه جورایی به هم علاقه پیدا کردیم
با هم جور شدن

بپرس