اسم ( noun )
حالات: hierarchies
حالات: hierarchies
• (1) تعریف: a body of persons or entities graded according to rank or level of authority.
- The animal groups and individual animals were listed in a hierarchy, with the largest group at the top, the smaller subgroups under that, and the individual animals at the bottom.
[ترجمه گوگل] گروه های حیوانی و تک تک حیوانات در یک سلسله مراتب فهرست شدند که بزرگترین گروه در بالا، زیر گروه های کوچکتر در زیر آن و حیوانات فردی در پایین قرار داشتند
[ترجمه ترگمان] گروه حیوانات و حیوانات فردی در یک سلسله مراتب قرار گرفتند و بزرگ ترین گروه در بالای آن، زیر گروه های کوچک تر تحت این گروه و حیوانات در پایین قرار گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] گروه حیوانات و حیوانات فردی در یک سلسله مراتب قرار گرفتند و بزرگ ترین گروه در بالای آن، زیر گروه های کوچک تر تحت این گروه و حیوانات در پایین قرار گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- An admiral ranks at the top of the naval hierarchy.
[ترجمه Hsam] دریا سالار در صدر سلسله مراتب نیروی دریایی قرار دارد|
[ترجمه گوگل] یک دریاسالار در راس سلسله مراتب نیروی دریایی قرار دارد[ترجمه ترگمان] یک دریاسالار در راس سلسله مراتب نیروی دریایی قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a series that is graded or ranked.
- I listed my goals in a hierarchy from most important to least important.
[ترجمه علی جادری] من اهدافم را به ترتیب اهمیت از بالاترین به پایین ترین درجه اهمیت , لیست کردم .|
[ترجمه گوگل] من اهدافم را در یک سلسله مراتب از مهم ترین به کم اهمیت ترین فهرست کردم[ترجمه ترگمان] من اهداف خود را در یک سلسله مراتب از مهم ترین و مهم ترین ذکر کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: an elite group that governs.
- These decisions are made by the government hierarchy and not the people.
[ترجمه گوگل] این تصمیمات توسط سلسله مراتب حکومت گرفته می شود نه مردم
[ترجمه ترگمان] این تصمیمات توسط سلسله مراتب دولتی گرفته می شوند و نه مردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این تصمیمات توسط سلسله مراتب دولتی گرفته می شوند و نه مردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Because of the shuffle in the hierarchy, he is no longer in a position of power.
[ترجمه گوگل] به دلیل به هم ریختگی در سلسله مراتب، او دیگر در مقام قدرت نیست
[ترجمه ترگمان] به دلیل the در سلسله مراتب، او دیگر در موقعیت قدرت نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] به دلیل the در سلسله مراتب، او دیگر در موقعیت قدرت نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: a group of ecclesiastical officials in successive rank.
- A bishop is subordinate to a cardinal in the church hierarchy.
[ترجمه گوگل] یک اسقف در سلسله مراتب کلیسا تابع یک کاردینال است
[ترجمه ترگمان] اسقف در سلسله مراتب کلیسایی تابع یک کاردینال است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اسقف در سلسله مراتب کلیسایی تابع یک کاردینال است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید