herd

/ˈhɜːrd//hɜːd/

معنی: گروه، جمعیت، گله، رمه، متحد کردن، گرد امدن، جمع شدن
معانی دیگر: پاده، (معمولابا: the - تحقیرآمیز) عوام الناس، عوام، خلایق، اراذل، گله کردن یا شدن، دسته شدن یا کردن، (گله وار) راندن، (گوسفندوار) حرکت کردن یا دادن، چپیدن، اجتماع کردن، گله بان، (امروزه در ترکیب به کار می رود) - ران، - بان، - چران، گله رانی کردن، شبانی کردن، گاو چرانی کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: any group of domestic or wild animals of the same species that feed and travel together.
مترادف: flock
مشابه: drove, fold, mob, pack, throng

(2) تعریف: a person who tends and drives a domestic herd (usu. used in combination).
مترادف: drover, herdsman
مشابه: cowboy, cowherd, cowman, cowpoke, cowpuncher, gaucho, shepherd, vaquero

- a swineherd
[ترجمه Nima] چوپان یا حیوان چران
|
[ترجمه گوگل] یک دامدار خوک
[ترجمه ترگمان] a
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a crowd of people; mob.
مترادف: crowd, flock, multitude, throng
مشابه: crush, drove, host, mob

(4) تعریف: the mass of common people (usu. prec. by the).
مترادف: crowd, hoi polloi, masses, multitude
مشابه: commonality, commonalty, flock, mob, pack, rabble, rout

- Unable to draw his own conclusions, he just follows the herd.
[ترجمه گوگل] او که نمی تواند خودش نتیجه بگیرد، فقط گله را دنبال می کند
[ترجمه ترگمان] او قادر به نتیجه گیری از نتیجه گیری های خودش نیست، او فقط از گله پیروی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: herds, herding, herded
(1) تعریف: to gather or associate as a herd.
مترادف: crowd, flock
مشابه: assemble, cluster, collect, congregate, crush, gather, pack, throng

- We all herded together under the awning.
[ترجمه گوگل] همه با هم زیر سایه بان جمع شدیم
[ترجمه ترگمان] همه ما زیر سایبان جمع شدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to live together and travel as a herd.
مشابه: flock

- It is natural for musk oxen to herd.
[ترجمه گوگل] طبیعی است که گاوهای مشک گله کنند
[ترجمه ترگمان] این طبیعی است که گاو گاوها را به گله براند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: to drive, lead, or tend (a herd).
مترادف: drove, tend, wrangle
مشابه: guard, run, shepherd, watch

- He is herding the cows into the pasture.
[ترجمه گوگل] او گاوها را به چراگاه می برد
[ترجمه ترگمان] او گاوها را به چراگاه هدایت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She herds cattle for a living.
[ترجمه مینا] او با گله چرانی امرار معاش میکند.
|
[ترجمه گوگل] او برای امرار معاش گاو گله می کند
[ترجمه ترگمان] گله گله برای امرار معاش گله می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to gather or lead (a group of people).
مترادف: shepherd
مشابه: bunch, cluster, collect, crowd, gather, guide, pack, round up

- They herded us all into the gym for an announcement.
[ترجمه گوگل] همه ما را برای اطلاعیه به ورزشگاه بردند
[ترجمه ترگمان] همه ما رو به سالن ورزش دعوت کردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a herd of cows
گله ی گاو،گواره،گوگل

2. a herd of deer
یک گله آهو

3. the herd was smitten by foot-and-mouth disease
بیماری تب برفکی گله راسخت دچار کرد.

4. ride herd on
(امریکا) 1- سوار بر اسب گله را هدایت کردن 2- با سختگیری و ظلم اداره کردن

5. he inspected the herd for ticks and leeches
او گله را از نظر (احتمال وجود) کنه و زالو معاینه کرد.

6. dogs are trained to herd sheep
به سگ ها آموزش می دهند که گله ی گوسفند را هدایت کنند.

7. dogs were ringing the herd
سگ ها دور گله چرخ می زدند.

8. if you spook a herd it will stampede everything in its path
اگر گله را رم بدهی همه چیزهای جلو راهش را لگدکوب خواهد کرد.

9. they too followed the herd and bought slaves
آنان نیز از عامه پیروی کردند و برده خریدند.

10. to part goats from the herd
بزها را از گله جدا کردن

11. he never wanted to be like the herd
او هرگز نمی خواست مثل مردم عادی باشد.

12. It was Thomas's duty to herd the cows.
[ترجمه گوگل]وظیفه توماس این بود که گاوها را گله کند
[ترجمه ترگمان]وظیفه توماس بود که گاوها را گله کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A herd of elephants lolloped across the plains towards a watering hole.
[ترجمه گوگل]گله ای از فیل ها در سراسر دشت به سمت یک چاله آب می چرخیدند
[ترجمه ترگمان]یک گله فیل از دشت ها عبور می کند و به سوی گودال آبی می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He began to herd the prisoners out.
[ترجمه گوگل]او شروع به جمع آوری زندانیان کرد
[ترجمه ترگمان]شروع به جمع کردن زندانی ها کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. You should not herd with the man as him.
[ترجمه گوگل]شما نباید با مرد مثل او گله کنید
[ترجمه ترگمان]تو نباید با مردی مثل اون گله کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Stefano used a motor cycle to herd the sheep.
[ترجمه گوگل]استفانو از موتور سیکلت برای گله داری گوسفندان استفاده کرد
[ترجمه ترگمان](استفانو used)از یک چرخه موتور برای گله گوسفندان استفاده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. How do you herd her with us working?
[ترجمه گوگل]چگونه او را با ما کار می کنید؟
[ترجمه ترگمان]چجوری میخوای با ما کار کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. A loud clap of thunder made the herd stampede.
[ترجمه گوگل]صدای بلند رعد و برق گله را ازدحام کرد
[ترجمه ترگمان]غرش رعد همه را درهم شکست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Dr Russel is creating an elite herd by cross-breeding goats from around the globe.
[ترجمه گوگل]دکتر راسل در حال ایجاد یک گله نخبه با پرورش بزهای مختلف از سراسر جهان است
[ترجمه ترگمان]دکتر راسل یک گروه نخبه از بزه ای کوهی را از سراسر جهان تشکیل می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گروه (اسم)
many, school, section, outfit, mass, heap, cohort, kind, flock, society, assembly, clique, ring, troop, team, pack, army, host, corps, group, company, platoon, folk, crowd, class, gang, clinch, cluster, bunch, ensign, fry, shoal, bevy, concourse, swarm, throng, congregation, covey, herd, multitude, horde, legion, rout, skulk, squad

جمعیت (اسم)
habitancy, party, heap, flock, society, bike, army, group, company, population, crowd, people, mob, gang, cortege, press, throng, herd, habitance, gaggle

گله (اسم)
quarrel, flock, grumble, gripe, groan, discontent, drove, covey, herd

رمه (اسم)
flock, drove, herd

متحد کردن (فعل)
incorporate, accrete, unite, unify, join, ally, band, league, consociate, herd

گرد امدن (فعل)
assemble, gather, agglomerate, constringe, convene, flock, forgather, ring, rally, gam, herd

جمع شدن (فعل)
shrink, assemble, aggregate, muster, gather, constringe, flock, backlog, snuggle, retract, congregate, beehive, group, twitch, drift, herd, gang up, nucleate, twitch grass

انگلیسی به انگلیسی

• group of animals which feeds and travels together, drove, pack; crowd, mob, large group of people; mass of common people; herdsman, one who tends a herd
gather or assemble as a herd; group together; gather or lead (a group of people); lead or drive a herd of animals
a herd of animals is a large group of them living together.
if you herd people or animals, you make them move together to form a group.

پیشنهاد کاربران

در تفکر نیچه به معنی تودۀ عوام
1. گله. رمه 2. عوام الناس. مردم کوچه و بازار. ملت 3. ( در ترکیب ) –دار. –بان. –چران 4. جمع شدن. پیچیدن در. 5. راندن. بردن
مثال:
the bull is the pride of the herd
این گاو نر مایه ی مباهات گله است.
Horses usually move in herds
اسبها اغلب بصورت گله ای حرکت می کنند.
This term is used to describe a large group of people who act or think in a similar manner, often without much individual thought or decision - making.
گروه بزرگی از مردم که به شیوه ای مشابه عمل می کنند یا فکر می کنند، اغلب بدون تفکر یا تصمیم گیری فردی زیاد.
...
[مشاهده متن کامل]

مثال؛
a critic might say, “Don’t just follow the herd, think for yourself. ”
In a discussion about trends, someone might comment, “The herd mentality is driving the popularity of this fashion style. ”
A social commentator might argue, “The herd is easily swayed by sensationalist media. ”

مودبانه: جمع، جماعت
عامیانه: گلّه
گله . رمه، جمعیت، گرد آمدن، جمع شدن، متحد کردن، گروه
​a group of animals of the same type that live and feed together
Cattle:cows and bull kept as farm animals
Herd:a group of cows
چراندن
به چراگاه بردن
گرد آوردن
جمعیت، عموم مردم
When will the US reach herd immunity and what will it look like?
CNN. com@
گله ( جمع گروه ) مثال ها : a group of sheeps
گَلّه
heap
fold
Elephants live together in a group called a herd
a group of cows
herding:گله وار، رفتار گله ای
جماعت، خلق ، دسته
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس