heavily

/ˈhevəli//ˈhevɪli/

به سنگینی، دارای بار سنگین، سنگین بار (انه)، آهسته، با دشواری، به شدت، بااجحاف، بسنگینی، زیاد، به افسردگی، بزحمت، سخت، بسختی

بررسی کلمه

قید ( adverb )
(1) تعریف: with or as if with a heavy weight.
متضاد: lightly
مشابه: plump

- He moves heavily.
[ترجمه Hami] او با بار سنگین حرکت می کند
|
[ترجمه Mrjn] او به سختی حرکت می کند ( تکان میخورد )
|
[ترجمه گوگل] او به شدت حرکت می کند
[ترجمه ترگمان] به سختی حرکت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: intensely or severely.

- They lost heavily in the stock market crash.
[ترجمه ش.] آن ها در سقوط بازار سهام پول بسیار زیادی از دست دادند.
|
[ترجمه گوگل] آنها در سقوط بازار سهام به شدت ضرر کردند
[ترجمه ترگمان] آن ها به شدت در سقوط بازار سهام گم شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: in great quantities or amounts.
متضاد: lightly

- He drinks heavily.
[ترجمه گوگل] او به شدت مشروب می نوشد
[ترجمه ترگمان] او به شدت مشروب می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It snowed heavily.
[ترجمه Mona] برف شدیدی می بارید
|
[ترجمه Mrjn] برف شدیدی اومده ( باریده )
|
[ترجمه عرفان کوه‌پیمان] ثقیلاً برف می بارید
|
[ترجمه گوگل] برف شدیدی بارید
[ترجمه ترگمان] برف سنگینی می بارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: thickly.
متضاد: sparsely

- a heavily wooded area
[ترجمه گوگل] منطقه ای پر درخت
[ترجمه ترگمان] منطقه ای پر درخت و پر درخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. heavily armed
کاملا مسلح

2. a heavily - traveled road
یک جاده ی پر رفت و آمد

3. a heavily burdened horse
اسبی که سنگین بار شده است

4. a heavily drugged patient
بیماری که به او مواد مخدر زیادی داده اند.

5. a heavily populated country
کشوری که جمعیت زیاد دارد.

6. a heavily trafficked road
یک جاده ی پر رفت و آمد

7. dealers are heavily discounting used cars
فروشندگان دارند به شدت قیمت ماشین های دست دوم را پایین می آورند.

8. he was heavily indebted to the bank
او سخت به بانک مقروض بود.

9. she was heavily made and there were all kinds of furbelows hanging around her neck
او هفت قلم بزک کرده بود و همه جور زلم زیمبو از گردنش آویزان بود.

10. taxes weighed heavily on the people
مالیات ها برای مردم طاقت فرسا بودند.

11. to rise heavily from one's seat
با دشواری از صندلی خود بلند شدن

12. we are heavily in debt
زیر بار قرض سنگینی هستیم.

13. he too was heavily implicated in the plan for a coup d'etat
او هم عمیقا در نقشه ی کودتا دست داشت.

14. he was puffing heavily when he reached the top of the hill
وقتی که به سر تپه رسید سخت نفس نفس می زد.

15. it would count heavily against you if you are absent!
اگر غایب بشوید سخت به ضررتان تمام خواهد شد!

16. the battleship was heavily armored
نبردناو دارای زره ضخیم بود.

17. the enemy lost heavily in officers, men, and material
تلفات دشمن از نظر افسر،سرباز و مهمات سنگین بود.

18. the media was heavily censored in germany
در آلمان رسانه ها سخت سانسور می شدند.

19. the people were heavily taxed
از مردم مالیات سنگینی گرفته می شد.

20. this forest is heavily populated by all kinds of animals
این جنگل دارای تعداد زیادی از انواع حیوانات است.

21. cigarettes are taxed rather heavily
مالیات نسبتا سنگینی بر سیگار بسته شده است.

22. the cancer patient was heavily doped
بیمار سرطانی را سخت تحت تاثیر مواد مخدر قرار داده بودند.

23. the lawyer's words weighed heavily with the jury
سخنان وکیل هیات منصفه را سخت تحت تاثیر قرار داد.

24. it is whispered that he is heavily in debt
شایع شده است که بسیار مقروض است.

25. the boundary between the two countries was heavily fortified
مرز بین دو کشور به شدت (از نظر نظامی) مستحکم شده بود.

26. Many self-employed people are heavily taxed.
[ترجمه گوگل]بسیاری از افراد خوداشتغال مالیات سنگینی دارند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از افراد خود به تنهایی مالیات می گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. He was a compulsive gambler and often heavily in debt.
[ترجمه گوگل]او یک قمارباز اجباری و اغلب بدهکار بود
[ترجمه ترگمان]قماربازی اجباری بود و غالبا مقروض بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. Japanese has borrowed heavily from English.
[ترجمه گوگل]ژاپنی به شدت از انگلیسی وام گرفته است
[ترجمه ترگمان]ژاپنی ها به شدت از زبان انگلیسی قرض گرفته اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. They had doped the patient heavily before the operation.
[ترجمه گوگل]قبل از عمل بیمار را به شدت دوپینگ کرده بودند
[ترجمه ترگمان]آن ها بیمار را به سختی قبل از عمل تحریک کرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. They invested heavily in 3G mobile phone networks.
[ترجمه گوگل]آنها سرمایه گذاری زیادی در شبکه های تلفن همراه 3G کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها به شدت در شبکه های تلفن همراه ۳ G سرمایه گذاری کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• in a weighty manner; clumsily
if someone says something heavily, they say it in a slow way, showing sadness, tiredness, or annoyance.
see also heavy.

پیشنهاد کاربران

1. به شدت 2. به سختی 3. سنگین 4. با اندام درشت 5. با تاثر. با افسردگی. با لحن گرفته
مثال:
a heavily laden truck
یک کامیون به شدت سنگین
It was raining heavily, notwithstanding he continued to climb the mount.
باران به شدت در حال باریدن بود، با این همه او به صعودش از کوه ادامه داد.
به شدت / سنگین
مثال: It rained heavily all night.
تمام شب باران به شدت بارید.
بیشترِ آن . . . ، ؛ به بسیاری؛
it borrowed heavily from classical music
. . . بیشتر آن اقتباس از/برگرفته از موسیقی کلاسیک است
با ناراحتی
sb says sth heavily
کسی چیزی را با ناراحتی به زبان آورد
قویا
یقینا
to a great degree; in large amounts
Completely, thoroughly, excessively, too much, very, over much
کاملاً، تماماً، خیلی زیاد، به طور کامل، بیش از حد
Ex:
Heavily armored
به طور کامل/ سر تا پا زره پوش

سهمگین
investing heavily in pedestrian infrastructure : سرمایه گذاری سهمگین بر زیرساخت پیاده روی
تا حد زیادی
جدّا، واقعا، کاملا، شدیدا
به شدت
نامفهوم
بشدت
my heavily pregnant wife
همسر باردار من

greatly or severely; intensely
To a great degree
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس