heal

/ˈhiːl//hiːl/

معنی: شفاء دادن، التیام دادن، خوب کردن
معانی دیگر: (زخم و غیره) گوشت آوردن، التیام یافتن، جوش خوردن، به هم آمدن، درمان کردن، تندرست کردن، سلامتی بخشیدن، شفا دادن، آشتی دادن، سازگار کردن، (از گناه) نجات بخشیدن، رستگار کردن، خوب شدن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: heals, healing, healed
(1) تعریف: to make whole or healthy; cure.
مترادف: cure, repair
متضاد: aggravate, exacerbate
مشابه: doctor, nurse, rehabilitate, remedy, restore, treat

- The doctor healed the soldier's wounds.
[ترجمه UCF] پزشک زخم های سرباز را درمان کرد.
|
[ترجمه گوگل] دکتر زخم های سرباز را التیام بخشید
[ترجمه ترگمان] طبیب زخم های سرباز را شفا داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They've found no way to heal people of this rare disease.
[ترجمه امین جهانگرد] آنها راهی برای درمان مردمی که این بیماری نادر را دارند پیدا نکردند
|
[ترجمه گوگل] آنها هیچ راهی برای شفای مردم از این بیماری نادر پیدا نکرده اند
[ترجمه ترگمان] ان ها راهی برای درمان مردم این بیماری نادر پیدا نکردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- With this kind of injury, the skin can usually heal itself.
[ترجمه گوگل] با این نوع آسیب، پوست معمولاً می تواند خود را بهبود بخشد
[ترجمه ترگمان] با این نوع جراحت، پوست می تواند خود را التیام بخشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She insisted on trying to heal herself instead of being treated by a doctor.
[ترجمه افسانه جهانی] او اصرار داشت خودشو درمان کنه بجای اینکه درمان بشه توسط یک پزشک
|
[ترجمه گوگل] او اصرار داشت که به جای معالجه شدن توسط پزشک، سعی کند خودش را درمان کند
[ترجمه ترگمان] او اصرار داشت که به جای درمان یک دکتر خودش را درمان کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to make unified or harmonious again, as after conflict.
مترادف: unify
متضاد: hurt
مشابه: remedy, repair

- The speech was meant to heal the country.
[ترجمه گوگل] این سخنرانی برای شفای کشور بود
[ترجمه ترگمان] سخنرانی این بود که کشور رو شفا بده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: healed (adj.)
(1) تعریف: to become cured of injury or illness.
مترادف: recover, recuperate
مشابه: improve, mend, perk up

- He was badly injured, but he's healing quickly.
[ترجمه گوگل] او به شدت مجروح شده بود، اما به سرعت در حال بهبودی است
[ترجمه ترگمان] او به شدت مجروح شده بود، اما سریع شفا می یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Your cut seems to be healing well.
[ترجمه گوگل] به نظر می رسد بریدگی شما به خوبی بهبود می یابد
[ترجمه ترگمان] به نظر میاد زخم تو خوب به نظر میرسه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to cause healing of injuries or illness.
مترادف: cure
مشابه: doctor

- As a doctor, my goal is to heal.
[ترجمه _SAP_] به عنوان یک دکتر، هدف من درمان کردن ( شفا دادن ) است.
|
[ترجمه گوگل] به عنوان یک پزشک، هدف من بهبودی است
[ترجمه ترگمان] به عنوان یک دکتر هدف من اینه که بهبود پیدا کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to heal the sick
بیماران را شفا دادن

2. physician, heal thyself
اگر دکتری خودت را معالجه کن،قبل از عیبجویی از دیگران کاستی های خودت را برطرف کن

3. children's wounds heal fast
زخم بچه ها زود خوب می شود.

4. i tried to heal the rift between those two brothers
کوشیدم که اختلاف میان آن دو برادر را فیصله بدهم.

5. this drug will heal injured tissues
این دارو بافت های صدمه دیده را التیام خواهد داد.

6. How many days you heal the wounded and rescue the dying, fighting in the first line.
[ترجمه گوگل]چند روز است که زخمی‌ها را شفا می‌دهی و در حال مرگ را نجات می‌دهی، در صف اول می‌جنگی
[ترجمه ترگمان]چند روز شما زخمی ها را التیام بخشید و در حالی که در خط مقدم مبارزه می کنند، آن ها را نجات دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Her mental scars will take time to heal.
[ترجمه گوگل]زخم های ذهنی او زمان می برد تا بهبود یابد
[ترجمه ترگمان]زخم های ذهنی اون زمان رو می بره تا بهبود پیدا کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The wound on your hand would heal over soon.
[ترجمه گوگل]زخم دستت به زودی خوب میشه
[ترجمه ترگمان]زخم روی دستت خیلی زود خوب میشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It took three months for my arm to heal properly.
[ترجمه گوگل]سه ماه طول کشید تا بازوی من به خوبی خوب شود
[ترجمه ترگمان]سه ماه طول کشید تا دستم خوب بشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A physician's sacred duty is to heal the sick.
[ترجمه گوگل]وظیفه مقدس یک پزشک شفای بیماران است
[ترجمه ترگمان]وظیفه مقدس یک پزشک، درمان بیماران است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He could heal you of your pneumonia, you'd better go to see him as soon as possible.
[ترجمه گوگل]او می تواند شما را از ذات الریه شما درمان کند، بهتر است هر چه زودتر به ملاقات او بروید
[ترجمه ترگمان]او می تواند تو را از سینه پهلو درمان کند، بهتر است هر چه زودتر به دیدنش بروی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Can he heal the deep divisions among Republican ranks?
[ترجمه گوگل]آیا او می تواند اختلافات عمیق میان رده های جمهوری خواه را التیام بخشد؟
[ترجمه ترگمان]آیا او می تواند لشکر عمیق را در میان صفوف جمهوری خواهان درمان کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It was a chance to heal the wounds in the party .
[ترجمه گوگل]این فرصتی بود برای التیام زخم های مهمانی
[ترجمه ترگمان]این یه شانس بود که زخم هایی که توی مهمونی بود رو درمان کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Our main goal must be to heal the divisions in our society.
[ترجمه گوگل]هدف اصلی ما باید ترمیم شکاف های موجود در جامعه باشد
[ترجمه ترگمان]هدف اصلی ما التیام تفرقه در جامعه ماست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. This kind of ointment will heal the scald.
[ترجمه گوگل]این نوع پماد جوش را التیام می بخشد
[ترجمه ترگمان]این پماد درمان رو درمان می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The prime minister's speech will attempt to heal divisions within his party.
[ترجمه گوگل]سخنرانی نخست وزیر تلاش خواهد کرد تا اختلافات درون حزب خود را التیام بخشد
[ترجمه ترگمان]سخنرانی نخست وزیر تلاش خواهد کرد تا divisions را در حزب خود التیام بخشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. He set out to heal the rifts in the party.
[ترجمه گوگل]او تصمیم گرفت تا شکاف های حزب را التیام بخشد
[ترجمه ترگمان]بیرون رفت تا شکاف های آن را شفا دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شفاء دادن (فعل)
physic, leech, cure, heal, medicate, mend

التیام دادن (فعل)
solder, heal

خوب کردن (فعل)
heal

انگلیسی به انگلیسی

• cure, make well; be cured, become well
when something heals or is healed, it becomes healthy and normal again.
if someone heals you when you are ill, they make you well again.
when an injury heals up, it becomes completely healthy again.

پیشنهاد کاربران

واژه انگلیسی health از heal گرفته شده است و از واژه پارسی ( هال ) وام گرفته است!
واژه عربی "حال: چگونگی - تندرست" هم، از سرهم بندی اهلو ( هال ) پارسی گرفته شده است!
به مینوی ( معنای ) : درستی و سلامتی است!
...
[مشاهده متن کامل]

حالت چطوره؟ >>> تندرست ( دُرواخ ) هستی؟
.
در زمان کهن شاعران هم از این واژه به معنای آرامش، بهروزی و شکیبایی بهره می گرفتند:
ناصر خسرو قبادیانی:
دیر نپاید به یکی حال در/
این فلک جاهل بی خواب و هال
.
( ( واژه حال عربی است، اگه به معنای: اکنون، دم، لحظه باشد! ) )
( ( واژه "حل شدن کاری یا حله" هم پارسی است چون معنای چَنیم شدن و درستی می دهد و اگر به معنای سرهم و مخلوط کردن بدهد عربی می شود!
همچنین آن را با واژه "حِلّه" یکسان ندانید:
واژه عربی - امروزه شهری در عراق کنونی و بابِل کهن که کوروش بزرگ آن را گشود!
منزلگاه، کاروانسرا، رِباط، خانِقاه یا خانِگاه ) )
( ( آن را با واژه فرانسوی "هال" یکسان ندانید: پذیرایی، سَرسَرا ) )
.
شایسته است واژه " اهلو" را بدون ستیهندگی ( تعصب ) بخوانید، سپاسگزارم

منابع• https://abadis.ir/fatofa/اهلو/• https://abadis.ir/fatofa/درواخ/
احیا کردن
اختصاصا در شرایطی که به "بهبودی" شخص نیاز هست، از این واژه استفاده میشود
درمان کردن، شفا دادن
مثال: Time can heal many wounds.
زمان می تواند بسیاری از زخم ها را شفا دهد.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
Cure, enhance
ترمیم شدن
The opposite of heal is worsen
سر پا شدن
Can you heal him?
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : heal
✅️ اسم ( noun ) : health / healing / healer / healthiness
✅️ صفت ( adjective ) : healthy / healthful
✅️ قید ( adverb ) : healthily / healthfully
Cure
احیا شدن، احیا کردن
شفا یافتن
بِهبودیدن =
م. ث
این ماده رو بزن رو زخم، خودش می بِهبوده.
بهبوداندن =
م. ث
هیچ دکتری نمی تواند این زخم را بِبهبواند.
بهبود یافتن
التیام دادن، خوب کردن
For all its potential to 💥heal💥 a deeply divided nation, for many citizens — including myself — this moment feels almost bizarrely unbelievable
درمان شدن یا بهبود یافتن یا خوب شدن زخمی
مثلا :
My broken heart was healed just because you answered
یا
I have a scar and it really hurts , i need it to be healed !
( ✿◡‿◡ )
التیام یافتن
خوب شدن، خوب کردن
( زخم و جراحت و غیره ) ترمیم شدن، بهبود یافتن
پارگی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس