عبارت ( phrase )• : تعریف: to be preoccupied with.- He has girls on the brain. [ترجمه زینب سرآمد] دائم به دخترا فکر می کند.1|0 [ترجمه گوگل] او دخترانی روی مغز دارد [ترجمه ترگمان] اون توی مغز دختر داره [ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
Think about something continually or too muche. g. You've got cars on the brain. Can't we talk about something else for a change?دائما روی چیزی فکر کردن، روی چیزی وسواس داشتنمدام به چیزی فکر کردنروی یه فکری قفل کردن( غیر رسمی ) نمی تونی از فکر کردن یا حرف زدن در مورد چیزی دست برداریمجذوب بودن+ عکس و لینک