فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: hauls, hauling, hauled
حالات: hauls, hauling, hauled
• (1) تعریف: to pull or draw forcibly; drag or tug.
• مترادف: drag, draw, pull
• مشابه: cart, hale, heave, lug, tow, tug
• مترادف: drag, draw, pull
• مشابه: cart, hale, heave, lug, tow, tug
- We hauled the broken washing machine down to the street.
[ترجمه افشین] مادستگاه لباس شویی خراب را به سمت خیابان کشیدیم|
[ترجمه گوگل] ماشین لباسشویی خراب را به خیابان بردیم[ترجمه ترگمان] ما ماشین لباسشویی را به طرف خیابان کشیدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to transport in a vehicle; carry.
• مترادف: ship, transport
• مشابه: carry, cart, move, pack, truck
• مترادف: ship, transport
• مشابه: carry, cart, move, pack, truck
- He hauls freight for a living.
[ترجمه saadi] او برای زندگی کردن اسباب کشی می کند|
[ترجمه Mrjn] او برای امرار معاش بار حمل می کند ( شغلش بار بری است )|
[ترجمه گوگل] او برای امرار معاش بار حمل می کند[ترجمه ترگمان] او را برای زندگی حمل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to force by legal authority.
• مشابه: drag
• مشابه: drag
- The sheriff hauled the horse thieves into court.
[ترجمه گوگل] کلانتر دزدان اسب را به دادگاه کشاند
[ترجمه ترگمان] کلانتر دزد اسب رو به دادگاه کشیده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] کلانتر دزد اسب رو به دادگاه کشیده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
عبارات: to haul off
عبارات: to haul off
• (1) تعریف: to pull or tug with force.
• مترادف: tug
• مشابه: pull
• مترادف: tug
• مشابه: pull
• (2) تعریف: to transport goods.
• مشابه: carry
• مشابه: carry
• (3) تعریف: to reach a place, esp. with effort (usu. fol. by into).
• مشابه: pull
• مشابه: pull
- We hauled into port after a stormy voyage.
[ترجمه گوگل] پس از یک سفر طوفانی به بندر رفتیم
[ترجمه ترگمان] پس از یک سفر طوفانی، به بندر روان شدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پس از یک سفر طوفانی، به بندر روان شدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
عبارات: the short haul, the long haul
عبارات: the short haul, the long haul
• (1) تعریف: an act or instance of pulling or tugging.
• مترادف: pull, tug
• مترادف: pull, tug
- When I give the signal, give the rope a strong haul.
[ترجمه گوگل] وقتی سیگنال میدهم، طناب را محکم بکشید
[ترجمه ترگمان] وقتی علامت رو میدم طناب رو محکم بکش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] وقتی علامت رو میدم طناب رو محکم بکش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: an act or instance of transporting in a vehicle, or the distance something is transported.
• مشابه: distance, transport, trip
• مشابه: distance, transport, trip
- We rented a truck for the haul of the furniture.
[ترجمه گوگل] ما یک کامیون برای حمل اثاثیه اجاره کردیم
[ترجمه ترگمان] ما یه کامیون اجاره کردیم که اسباب و اثاث خونه رو بکشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ما یه کامیون اجاره کردیم که اسباب و اثاث خونه رو بکشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It's only a short haul across town, so we'll be there soon with the equipment.
[ترجمه گوگل] این فقط یک مسافت کوتاه در سراسر شهر است، بنابراین ما به زودی با تجهیزات آنجا خواهیم بود
[ترجمه ترگمان] فقط یک سفر کوتاه در سرتاسر شهر است، بنابراین به زودی با تجهیزات آنجا خواهیم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] فقط یک سفر کوتاه در سرتاسر شهر است، بنابراین به زودی با تجهیزات آنجا خواهیم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: (informal) a single act of acquisition, or the amount acquired in such an act.
• مترادف: catch, take
• مشابه: booty, loot, net, plunder, score, swag, taking, yield
• مترادف: catch, take
• مشابه: booty, loot, net, plunder, score, swag, taking, yield
- The burglars had plenty of time and they made quite a haul.
[ترجمه گوگل] سارقان زمان زیادی داشتند و حمل و نقل زیادی انجام دادند
[ترجمه ترگمان] دزدها وقت زیادی داشتند و خیلی وقت داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دزدها وقت زیادی داشتند و خیلی وقت داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید