hassle

/ˈhæsəl//ˈhæsəl/

معنی: عذاب دادن، عاجز کردن
معانی دیگر: جر و بحث، مجادله، بگومگو، یک و دو، وضع ناجور، گرفتاری، دردسر، (خودمانی) اذیت کردن، پاپی شدن، (به کسی) بند کردن، (امریکا- عامیانه)، (عامیانه) جر و بحث کردن، مجادله کردن، یک و دو کردن، محاجه کردن، مسئله، زحمت، مشاجره، دعوا، مشاجره کردن، دعوا کردن، مزاحم کسی شدن، ناراحت کردن don't keep hassling me! دست از سرم بردار! / انقدر مزاحمم نشو!

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: (informal) a disagreement or squabble.
مشابه: bicker, miff

- He had some kind of hassle with his boss this morning, and now he's in a bad mood.
[ترجمه گوگل] امروز صبح یه جورایی با رئیسش دردسر داشت و حالا حالش بد شده
[ترجمه ترگمان] امروز صبح با رئیسش مشکل داشت و حالا حالش بد شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a hindrance or annoyance.
مشابه: difficulty, nuisance, trial

- Shopping at holiday time can be such a hassle with all the crowds.
[ترجمه مریم] خرید کردن در تعطیلات با آن همه شلوغی جمعیت میتواند دردسر باشد.
|
[ترجمه گوگل] خرید در زمان تعطیلات می تواند برای همه شلوغی ها دردسرساز باشد
[ترجمه ترگمان] خرید در زمان تعطیلات می تواند برای همه مردم دردسر درست کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: hassles, hassling, hassled
• : تعریف: (informal) to bother, badger, or cause trouble for.
مشابه: bother, harass, harry, persecute

- I'll do it tomorrow, so just quit hassling me about it!
[ترجمه گوگل] من فردا این کار را انجام خواهم داد، پس از این که من را درگیر این موضوع نکنید دست بردارید!
[ترجمه ترگمان] فردا این کار را می کنم، پس با جر و بحث در این مورد با من بحث نکن!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: (informal) to quarrel or fight.

- They're always hassling with each other over something.
[ترجمه گوگل] آنها همیشه بر سر چیزی با یکدیگر درگیر هستند
[ترجمه ترگمان] آن ها همیشه با هم مشاجره می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to get into a hassle
وارد جرو بحث شدن

2. finding a taxi has become a hassle
تاکسی گیر آوردن دردسر شده است.

3. The secretary told me no man would hassle her boss.
[ترجمه گوگل]منشی به من گفت هیچ مردی رئیسش را اذیت نمی کند
[ترجمه ترگمان]منشی بهم گفت که هیچ مردی نمیتونه با رئیسش مبارزه کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Send them a fax-it's a lot less hassle than phoning.
[ترجمه کاکاوند] برای آنها یک فکس بفرستید دردسرش خیلی کمتر از تلفن کردن است
|
[ترجمه گوگل]برای آنها فکس بفرستید - دردسر آن بسیار کمتر از تلفن زدن است
[ترجمه ترگمان]فرستادن آن ها برای آن ها خیلی کم تر از تماس تلفنی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It's a hassle having to travel with so many bags.
[ترجمه گوگل]سفر با این همه چمدان دردسر است
[ترجمه ترگمان]این یک دردسر است که باید با چندین کیسه سفر کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I can't face the hassle of moving house again.
[ترجمه گوگل]من نمی توانم دوباره با دردسر تغییر خانه روبرو شوم
[ترجمه ترگمان]من نمی تونم دوباره با دردسر خونه روبرو بشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I always take the train - it's less hassle than a car.
[ترجمه گوگل]من همیشه سوار قطار می شوم - دردسر کمتری نسبت به ماشین دارد
[ترجمه ترگمان]من همیشه قطار رو می برم - این خیلی دردسر از ماشین نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It saves a lot of hassle if you buy them by post.
[ترجمه گوگل]اگر آنها را از طریق پست خریداری کنید، از دردسر زیادی جلوگیری می کند
[ترجمه ترگمان]اگر شما آن ها را با پست خریداری کنید، دردسر زیادی را هدر می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Try not to get into a hassle with this guy.
[ترجمه مصطفی امیرجانی] سعی نکن با این فرد وارد چر و بحث بشی
|
[ترجمه shahin bahmani] سعی کن با این یارو وارد جر و بحث نشی.
|
[ترجمه گوگل]سعی کنید با این پسر درگیر نشوید
[ترجمه ترگمان]سعی نکن با این یارو دردسر درست کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Don't hassle him! He'll do it in his own good time.
[ترجمه گوگل]او را اذیت نکنید! او این کار را در زمان خوب خود انجام خواهد داد
[ترجمه ترگمان]اذیتش نکن! خودش این کار را در زمان خودش انجام می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It was such a hassle trying to get my bank account changed that I nearly gave up.
[ترجمه گوگل]تلاش برای تغییر حساب بانکی ام آنقدر سخت بود که تقریباً منصرف شدم
[ترجمه ترگمان]این مشکل بود که سعی کردم حساب بانکی ام رو عوض کنم که تقریبا تسلیم شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I could do without all this hassle.
[ترجمه گوگل]من می توانستم بدون این همه دردسر انجام دهم
[ترجمه ترگمان]بدون این دردسر می تونستم انجامش بدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. No, it's a hassle.
[ترجمه گوگل]نه، این یک دردسر است
[ترجمه ترگمان] نه، این دردسر داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He gave me so much hassle I decided it wasn't worth it.
[ترجمه گوگل]او آنقدر به من زحمت داد که به این نتیجه رسیدم که ارزشش را ندارد
[ترجمه ترگمان]این قدر دردسر به من داد که فکر کردم ارزشش رو نداره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عذاب دادن (فعل)
annoy, pester, trouble, bother, irk, hassle, give trouble, molest, importune

عاجز کردن (فعل)
annoy, hassle, harass, bay, disable, importune, weaken, make unable

انگلیسی به انگلیسی

• argument, fight; bother, inconvenience
argue, fight; bother
if you say that something is a hassle, you mean that it is difficult to do or causes a lot of trouble; an informal word.
if someone hassles you, they keep annoying you, for example by telling you to do things that you do not want to; an informal word.

پیشنهاد کاربران

مثال؛
Dealing with customer service can be such a hassle.
Someone might say, “I don’t want to go to that party, it’s always a hassle to find parking. ”
A person might describe an irritating coworker by saying, “He’s such a hassle to work with. ”
۱. جر و بحث. یکی به دو. بگومگو ۲. عذاب. زجر. مصیبت ۳. بگومگو کردن. جر و بحث کردن ۴. زجر دادن. به ستوه اوردن
مثال:
He had some kind of hassle with his boss this morning, and now he's in a bad mood.
او امروز صبح با رئیس اش کمی جر و بحث و بگومگو داشت و الان حال روحی اش خوب نیست.
زحمت
عاصی کردن
به عنوان اسم: مخمصه و گرفتاری، دردسر و مصیبت
به عنوان فعل: به ستوه آوردن و اذیت کردن
to annoy someone, especially by repeatedly asking them something
دنگ و فنگ.
گرفتاری، عذاب
haste
عجله
hassle
جر و بحث، مجادله، بگومگو، یک و دو
I don't need all this hassle
نیازی به این همه مجادله نمی بینم
⭕⭕⭕
عذاب و دردسر
Which do you prefer to use for writing, a pen or a pencil?
...
[مشاهده متن کامل]

I’m always for convenience so I use pens more often. As we know, using a pencil for writing is a bit of a hassle since you need to sharpen the tip of it when it becomes blunt over and over again and doing so is a waste of time

دردسر
ذله کردن _آسی کردن
تنگنا
N: مایه دردسر ، کار پر زحمت
V: اذیت کردن :don't keep hassling me !
جر و بحث آزاردهنده
آزاردهنده ( روانشناسی )
دردسرساز، عذاب آور.
مزاحم کسی شدن
عذاب، زجر
بحث ، مشاجره
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس