hardship

/ˈhɑːrdˌʃɪp//ˈhɑːdʃɪp/

معنی: ذلت، سختی، مشقت، محنت
معانی دیگر: مضیقه، تنگنا، گرفتاری زندگی، تنگدستی، عسرت، تهیدستی، سختی (زندگی)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a condition of severe want, poverty, or suffering.
مترادف: deprivation, destitution, indigence, poverty, suffering, want
متضاد: ease
مشابه: adversity, difficulty, distress, privation, travail, tribulation

- His family had known great hardship during the war.
[ترجمه Nasim] در طول جنگ خانواده اش مشقت بزرگی متحمل شده بودند
|
[ترجمه ب گنج جو] آنچه در مورد خانواده ی او مطرحه اینه که سختی و فشار طاقت فرسایی رو در طی جنگ متحمل شدن.
|
[ترجمه گوگل] خانواده او در دوران جنگ سختی های زیادی را متحمل شده بودند
[ترجمه ترگمان] خانواده اش در طول جنگ سختی را می شناختند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a particular instance or cause of such a condition.
مترادف: misfortune, ordeal, trial, tribulation
مشابه: burden, mischance, mishap, setback, sorrow, tragedy

- Poverty is one of the hardships that the country faces.
[ترجمه سارا کاووسی] فقر، یکی از مشکلاتی است که کشور با آن مواجه می شود.
|
[ترجمه ب گنج جو] یکی از مهمترین مشکلات و سختی هایی که کشورمون با اون مواجهه فقر و سطح پایین درآمده.
|
[ترجمه گوگل] فقر یکی از مشکلاتی است که کشور با آن دست به گریبان است
[ترجمه ترگمان] فقر یکی از دشواری هایی است که کشور با آن مواجه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Losing her husband was a tremendous hardship for her and her family.
[ترجمه ***] از دست دادن همسرش سختی و محنت زیادی برای او و خانواده اش بود.
|
[ترجمه ب گنج جو] فقدان همسر برای اون و خانواده اش یک عذاب و بدبختی فلاکت بار بود.
|
[ترجمه گوگل] از دست دادن همسرش برای او و خانواده اش سختی بزرگی بود
[ترجمه ترگمان] از دست دادن شوهرش سختی زیادی برای او و خانواده اش داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. hardship did not weaken but rather tempered their resolve
مرارت نه تنها اراده ی آنها را ضعیف نکرد بلکه استوار هم نمود.

2. hardship perfected his character
مرارت شخصیت او را کامل کرد.

3. . . . the hardship became extreme
. . . مشقت به حد نهایت رسید

4. to endure hardship
سختی کشیدن

5. to suffer hardship
سختی کشیدن

6. don't you see (how) hardship has reached its utmost
نبینی که سختی به غایت رسید

7. don't you see how hardship and suffering have reached the limit?
نبینی که سختی به غایت رسید ـ مشقت به حد نهایت رسید؟

8. don't you see that hardship has reached an extremity . . . ?
نبینی که سختی به غایت رسید . . . ؟

9. the old woman lived in hardship
پیرزن در عسرت زندگی می کرد.

10. teymour climbed from the perigee of hardship to the apogee of glory
تیمور از حضیض ذلت به اوج رفعت رسید.

11. Housing benefit provides a cushion against hardship.
[ترجمه گوگل]مزایای مسکن بالشتکی در برابر سختی ها فراهم می کند
[ترجمه ترگمان]مزیت مسکن بالش را در برابر سختی ها تامین می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. To be the first to bear hardship and the last to enjoy comfort is our credo.
[ترجمه گوگل]این باور ما این است که اولین کسی باشیم که سختی را تحمل می کند و آخرین نفری باشد که از راحتی لذت می برد
[ترجمه ترگمان]اولین کسانی که سختی ها را تحمل می کنند و آخرین نفر که از راحتی لذت می برند، باور ما است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They say that hardship is good for the soul.
[ترجمه گوگل]می گویند سختی برای روح خوب است
[ترجمه ترگمان]می گویند که سختی برای روح خوب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They are living in genuine hardship.
[ترجمه گوگل]آنها در سختی واقعی زندگی می کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها در شرایط سختی زندگی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The cold was no real hardship to me.
[ترجمه وحیده] سرما مشکل اصلی من نبود
|
[ترجمه گوگل]سرما برای من سختی واقعی نداشت
[ترجمه ترگمان]سرما برای من سخت نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. There is going to be hardship, but we have to grit our teeth and get on with it.
[ترجمه گوگل]سختی وجود دارد، اما ما باید دندان هایمان را به هم بفشاریم و به آن ادامه دهیم
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر سختی وجود دارد، اما ما مجبوریم teeth را جمع و جور کنیم و با آن به راه خود ادامه دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. It was no hardship to walk home on such a lovely evening.
[ترجمه وحیده] هیچ مشکلی برای قدم زدن به خانه در چنین عصر دلنشینی وجود نداشت
|
[ترجمه گوگل]رفتن به خانه در چنین عصر دلپذیری سخت نبود
[ترجمه ترگمان]راه رفتن در چنین شب نشینی بسیار دوست داشتنی نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Even the King and Queen experienced hardship during the war.
[ترجمه گوگل]حتی پادشاه و ملکه در طول جنگ سختی را تجربه کردند
[ترجمه ترگمان]حتی پادشاه و ملکه در طول جنگ سختی را تجربه کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ذلت (اسم)
abjection, hardship

سختی (اسم)
resistance, hardship, privation, rigor, intensity, calamity, distress, severity, violence, tenacity, adversity, hardness, difficulty, trouble, discomfort, rigidity, inclemency, solidity, intension, obstruction, complication, problem, cumber, implacability, inexorability, inflexibility, rigorism

مشقت (اسم)
hardship, affliction, adversity, difficulty, travail, toil

محنت (اسم)
hardship, distress, toil, tribulation, trial, bale

انگلیسی به انگلیسی

• difficulty, suffering, trouble
hardship is a situation in which someone suffers from difficulties and problems, often because they do not have enough money.

پیشنهاد کاربران

غبن حادث
بهترین تعریف حقوقی و فقهی اون غبن حادث هست
سختی/بی نوایی/مشکل.
مترادف:
rigorousness
severity
سختی، دشواری، مشکل
( از لغات کتاب 504 واژه 📚 )
🖊 توضیح: a condition that causes difficulty or suffering
🔍 مترادف: difficulty
💡 معادل فارسی: سختی، مشقت، مشکل، مضیقه
✅ مثال: The 1930s were a time of high unemployment and economic hardship
hardship
hardship pay
حقوق اضافی به دلیل کار کردن در مکانی با شرایط سخت .
a think that is hard to bear it
سختی مشکلات مصیبت
Rigorousness
Severity
فاجعه بار ، مصیبت بار

something that is hard to bear
سختی
Hardship
سختی
گرفتاری
مشقت
مشکل
دشواری، سختی
عسر و حرج
تنگدستی و فشار زندگی
. You have to go through all of the hardships suffering in your life , if you wanna be success
اگر می خواهید موفق باشید، باید در زندگی تان سختی های زیادی را متحمل شوید.
گرفتاری، مشکل، مشکلات، دشواری، سختی
چیزی سخت
کدینگ. . . - __ -
Hard ship
بدنه این کشتی رو تا اومدیم بشکنیم و دوباره از نو بسازیم چه سختی و
مشقتی کشیدیم
دوران سختی از زندگی که دلیل اصلی آن بی پولی است
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس