اسم ( noun )
• (1) تعریف: a sheltered area of water for boats to be anchored or otherwise secured.
• مترادف: anchorage, harborage, haven
• مشابه: port
• مترادف: anchorage, harborage, haven
• مشابه: port
- As it began to grow dark, the boats headed for the harbor.
[ترجمه mehrdad shahabi] وقتی هوا شروع به تاریک شدن کرد، قایق ها به سمت لنگرگاه هدایت شدند.|
[ترجمه گوگل] وقتی هوا شروع به تاریک شدن کرد، قایق ها به سمت بندر حرکت کردند[ترجمه ترگمان] همچنان که هوا تاریک می شد قایق ها به سمت بندر می رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: any shelter or safe place.
• مترادف: haven, refuge, shelter
• مشابه: asylum, cover, safe house, sanctuary
• مترادف: haven, refuge, shelter
• مشابه: asylum, cover, safe house, sanctuary
- Her home was her safe harbor.
[ترجمه Nemi] خانه اش پناهگاه امن او بود|
[ترجمه گوگل] خانه او بندر امن او بود[ترجمه ترگمان] خانه او بندر امن او بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: harbors, harboring, harbored
مشتقات: harborless (adj.), harborer (n.)
حالات: harbors, harboring, harbored
مشتقات: harborless (adj.), harborer (n.)
• (1) تعریف: to provide shelter or safety for.
• مترادف: house, shelter
• مشابه: billet, lodge
• مترادف: house, shelter
• مشابه: billet, lodge
- The old inn harbored slaves who were escaping north.
[ترجمه منوچهر تیموری] این مسافرخاته ی قدیمی به برده هایی که داشتند به سمت شمال فرار می کردند پناه می داد.|
[ترجمه گوگل] مسافرخانه قدیمی برده هایی را در خود جای داده بود که در حال فرار از شمال بودند[ترجمه ترگمان] مسافرخانه قدیمی slaves بود که از شمال فرار می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to hide or conceal.
• مترادف: conceal, hide
• مشابه: cloak, shield
• مترادف: conceal, hide
• مشابه: cloak, shield
- The escaped prisoner was being harbored by his girlfriend.
[ترجمه فهیمه چاکرالحسینی] زندانی فراری را دوست دخترش پناه داده بود.|
[ترجمه فاطمه محمودی] زندانی فراری را دوست دخترش پناه داده بود|
[ترجمه مهم نیس] زندانی فراری توسط دوست دخترش پناه داده شده بود.|
[ترجمه گوگل] زندانی فراری در پناه دوست دخترش بود[ترجمه ترگمان] اون زندانی فرار کرده بود با دوست دخترش درگیر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to have in the mind.
• مشابه: cherish, entertain, have, hold, maintain, nurse, retain
• مشابه: cherish, entertain, have, hold, maintain, nurse, retain
- I hope you're not harboring any intention to do such a risky thing.
[ترجمه گوگل] امیدوارم هیچ قصدی برای انجام چنین کاری مخاطره آمیز نداشته باشید
[ترجمه ترگمان] امیدوارم به هیچ وجه قصد انجام چنین کار خطرناکی را نداشته باشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] امیدوارم به هیچ وجه قصد انجام چنین کار خطرناکی را نداشته باشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید