harbor

/ˈhɑːrbər//ˈhɑːbə/

معنی: لنگر گاه، پناه گاه، بندرگاه، پناه بردن، پناه دادن، لنگر انداختن
معانی دیگر: فرارگاه، مخفیگاه، (خلیج کوچک یا هر جای حفاظدار که کشتی ها بتوانند مصون از توفان و موج و یا حمله در آن لنگر بیاندازند) لنگرگاه، ناوپناه، تحت حفاظت گرفتن، زیستگاه (کسی یا جانداری) بودن، در سر پروردن، در دل داشتن، زیستن، زندگی کردن، (در بندرگاه) پهلو گرفتن، پناه بردن (کشتی به بندرگاه)، (در ناو پناه) لنگر انداختن، پروردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a sheltered area of water for boats to be anchored or otherwise secured.
مترادف: anchorage, harborage, haven
مشابه: port

- As it began to grow dark, the boats headed for the harbor.
[ترجمه mehrdad shahabi] وقتی هوا شروع به تاریک شدن کرد، قایق ها به سمت لنگرگاه هدایت شدند.
|
[ترجمه گوگل] وقتی هوا شروع به تاریک شدن کرد، قایق ها به سمت بندر حرکت کردند
[ترجمه ترگمان] همچنان که هوا تاریک می شد قایق ها به سمت بندر می رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: any shelter or safe place.
مترادف: haven, refuge, shelter
مشابه: asylum, cover, safe house, sanctuary

- Her home was her safe harbor.
[ترجمه Nemi] خانه اش پناهگاه امن او بود
|
[ترجمه گوگل] خانه او بندر امن او بود
[ترجمه ترگمان] خانه او بندر امن او بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: harbors, harboring, harbored
مشتقات: harborless (adj.), harborer (n.)
(1) تعریف: to provide shelter or safety for.
مترادف: house, shelter
مشابه: billet, lodge

- The old inn harbored slaves who were escaping north.
[ترجمه منوچهر تیموری] این مسافرخاته ی قدیمی به برده هایی که داشتند به سمت شمال فرار می کردند پناه می داد.
|
[ترجمه گوگل] مسافرخانه قدیمی برده هایی را در خود جای داده بود که در حال فرار از شمال بودند
[ترجمه ترگمان] مسافرخانه قدیمی slaves بود که از شمال فرار می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to hide or conceal.
مترادف: conceal, hide
مشابه: cloak, shield

- The escaped prisoner was being harbored by his girlfriend.
[ترجمه فهیمه چاکرالحسینی] زندانی فراری را دوست دخترش پناه داده بود.
|
[ترجمه فاطمه محمودی] زندانی فراری را دوست دخترش پناه داده بود
|
[ترجمه مهم نیس] زندانی فراری توسط دوست دخترش پناه داده شده بود.
|
[ترجمه گوگل] زندانی فراری در پناه دوست دخترش بود
[ترجمه ترگمان] اون زندانی فرار کرده بود با دوست دخترش درگیر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to have in the mind.
مشابه: cherish, entertain, have, hold, maintain, nurse, retain

- I hope you're not harboring any intention to do such a risky thing.
[ترجمه گوگل] امیدوارم هیچ قصدی برای انجام چنین کاری مخاطره آمیز نداشته باشید
[ترجمه ترگمان] امیدوارم به هیچ وجه قصد انجام چنین کار خطرناکی را نداشته باشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. harbor drift had gathered into ugly, floating masses
رانه های بندرگاه به صورت توده های شناور زشتی در آمده بود.

2. germs harbor in dirt
میکرب در کثافت زندگی می کند.

3. the harbor has silted up
گل و لای بندرگاه را گرفته است.

4. the harbor still is being dredged for iron scraps and sunken boats
هنوز مشغول تمیز کردن بندر از کشتی های غرق شده و آهن پاره ها هستند.

5. to harbor a grudge
دشمنی به دل گرفتن

6. to harbor suspicion toward strangers
نسبت به غریبه ها سوظن داشتن

7. a yacht harbor
بندرگاه کشتی های تفریحی

8. the civilians found harbor in an old church
غیر نظامیان یک کلیسای قدیمی را پناهگاه خود کردند.

9. we fetched the harbor before the storm broke
ما پیش از بروز توفان به بندرگاه رسیدیم.

10. chahbahar has a fine natural harbor
چابهار بندرگاهی عالی و طبیعی دارد.

11. the moon hung over the harbor dabbling the waves with gold
ماه بر فراز بندرگاه آویخته بود و امواج را طلاپاش می کرد.

12. the ship limped into the harbor
کشتی لک لک کنان خود را به بندرگاه رساند.

13. a ship standing out of the harbor
یک کشتی در حال خارج شدن از بندرگاه

14. an oil tanker sailed into the harbor
یک کشتی نفتکش وارد بندرگاه شد.

15. she sailed the boat into the harbor
او قایق را به درون بندرگاه راند.

16. a boat tugged the tanker into the harbor
یک قایق،کشتی نفتکش را به بندرگاه یدک کشید.

17. a naval escort followed the ship into harbor
اسکورتی مرکب از چند ناو آن کشتی را تا بندرگاه بدرقه کرد.

18. the beacon light guided the ships to harbor
فانوس دریایی کشتی ها را به لنگرگاه راهنمایی کرد.

19. the ship nosed its way into the harbor
کشتی رو به جلو وارد لنگرگاه شد.

20. two ships and four motorboats entered the harbor
دو کشتی و چهار قایق موتوری وارد بندرگاه شدند.

21. a coastguard cutter towed the crippled ship to harbor
یک قایق پاسداران ساحلی کشتی از کار افتاده را تا بندرگاه یدک کشی کرد.

22. they sank ships in order to occlude the harbor
برای مسدود کردن بندر گاه کشتی ها را غرق کردند.

23. the elephant hauled a log tied to a rope all the way to the harbor
فیل تنه ی درخت بسته شده به طناب را کشید و تا بندرگاه برد.

24. I can see two ships in the harbor.
[ترجمه گوگل]من می توانم دو کشتی را در بندر ببینم
[ترجمه ترگمان]من می توانم دو کشتی را در بندر ببینم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. The Harbor was replete with boats.
[ترجمه گوگل]بندر مملو از قایق بود
[ترجمه ترگمان]بندر هاربر از قایق ها پر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. The steamer arrived in harbor last night.
[ترجمه گوگل]کشتی بخار دیشب وارد بندر شد
[ترجمه ترگمان]کشتی بخار دیشب به بندر رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. During the gale the ships stayed in the harbor.
[ترجمه گوگل]در طول طوفان، کشتی ها در بندر می ماندند
[ترجمه ترگمان]در طول توفان کشتی ها در بندرگاه ماندند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. He runs a very fashionable restaurant near the Harbor.
[ترجمه گوگل]او یک رستوران بسیار شیک در نزدیکی بندر راه اندازی می کند
[ترجمه ترگمان]در نزدیکی بندر هار بر یک رستوران بسیار مد روز را اداره می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. At night, the harbor is a fairyland.
[ترجمه گوگل]در شب، بندر یک سرزمین پریان است
[ترجمه ترگمان]شب، بندر سرزمین پریان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. There were many vessels in the harbor today.
[ترجمه گوگل]امروزه کشتی های زیادی در بندر وجود داشت
[ترجمه ترگمان]امروز کشتی های زیادی در بندرگاه بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

لنگر گاه (اسم)
dock, harbor, anchorage, grappling, haven, levee, dockage, harborage, berth, pier, port, riding

پناه گاه (اسم)
burrow, shelter, stronghold, sanctuary, asylum, harbor, refuge, awning, harborage, blindage, hovel, covert, howff, resort

بندرگاه (اسم)
harbor, harbour, haven, strand, port

پناه بردن (فعل)
harbor, harbour, refuge

پناه دادن (فعل)
house, ensconce, shelter, harbor, refuge, fence, embower

لنگر انداختن (فعل)
anchor, moor, harbor, harbour

تخصصی

[عمران و معماری] بندرگاه - بندر - لنگرگاه

انگلیسی به انگلیسی

• sheltered section of water where ships anchor, port, anchorage; refuge, sanctuary, haven, place of shelter
give shelter to, protect; take shelter; hide, conceal; hold a thought or feeling in the mind

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: To provide shelter or refuge for someone or something 🏠
🔍 مترادف: Shelter
✅ مثال: The island harbors many rare species of birds.
A harbor is a place of refuge and safety, often used metaphorically to describe a safe haven or a place where one can find protection and security.
مکان پناهگاه و ایمنی که اغلب به صورت استعاری برای توصیف یک پناهگاه امن یا مکانی که در آن می توان حفاظت و امنیت پیدا کرد استفاده می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

مثال؛
“After a long day, my home is my harbor. ”
A person might say, “In times of trouble, family can be a harbor for the soul. ”
Another might describe a peaceful park as a “harbor of tranquility. ”

در خود نهان داشتن
Avant - gardes always harbor the political, the idea of the overthrow of the status quo.
آوانگاردها همواره ایده های سیاسی، و سرنگونیِ وضعِ موجود را در سر داشته اند/در سر پرورانده اند.
در بر داشتن
shelter, asylum, cover, covert, harborage, haven, port, refuge, retreat, sanctuary, inlet, arm, bay, bight, cove, creek, firth, gulf, loch, lough, anchorage, chuck, riding, road ( s ) , roadstead
[verb]
...
[مشاهده متن کامل]

Synonyms: chamber, haven, house, roof, shelter, shield, accommodate, bestow, billet, board, bunk, domicile, domiciliate, entertain, hut, lodge, put up, quarter, room, roost
پناهگاه. لنگرگاه. خلیج.

shelter, asylum, cover, covert, harborage, haven, port, refuge, retreat, sanctuary, inlet, arm, bay, bight, cove, creek, firth, gulf, loch, lough, anchorage, chuck, riding, road ( s ) , roadstead
Synonyms: chamber, haven, house, roof shelter, shield, accommodate, bestow, billet, board, bunk, domicile, domiciliate, entertain, hut, lodge, put up, quarter, room, roost
...
[مشاهده متن کامل]

بندرگاه . لنگرگاه . پناهگاه. خلیج. خانه. سقف.

harbor 4 ( n ) ( Canadian English usually harbour ) =an area of water on the coast, protected from the open ocean by strong walls, where ships can shelter
harbor
harbor 2 ( v ) =to keep feelings or thoughts, especially negative ones, in your mind for a long time, e. g. She began to harbor doubts about the decision.
harbor
harbor 3 ( v ) =to contain sth and allow it to develop, e. g. Your dishcloth can harbor many germs.
harbor
harbor 1 ( v ) ( hɑrbər ) =to hide and protect sb who is hiding from the police, e. g. Police believe someone must be harboring the killer.
harbor
لنگرگاه، بندرگاه، پناهگاه، پناه دادن، پناه بردن، لنگر انداختن، پروردن، معماری: بندرگاه
در دل مخفی نگه داشتن
حاوی چیزی بودن
an area of water on the coast, protected from the open sea by strong walls, where ships can shelter
بندرگاه
1, پناه دادن ، جا دادن
2, احساسات و افکار منفی در مورد چیزی داشتن اما بروز ندادن ، افکار منفی در دل داشتن
3, لنگرگاه
An area that boats land there
to protect someone or something bad, especially by hiding that person or thing when the police are looking for him, her, or it
لاپوشانی کردن، مخفی کردن کسی یا چیزی بد در حالی که پلیس در جستجوی او یا آن است، پناه دادن به یک مجرم
...
[مشاهده متن کامل]

to harbor a criminal
he was suspected of harbouring an escaped prisoner

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/harbor
sheltered section of water where ships anchor
را در خود جای داده است
مثل: ژن ORF قسمت بزرگی از ژنوم ویروس را در خود جای داده است
دربرداشتن
دارابودن
harbor ( حمل‏ونقل دریایی )
واژه مصوب: بندرگاه
تعریف: ناحیۀ محفوظ و امن طبیعی یا مصنوعی برای توقف کشتی ها
زیستگاه ( کسی یا جاندارى ) بودن
After the most recent glaciation, which was at its height between about 20, 000 and 14, 000 years ago, the grasslands in central North America harbored an extraordinary array of large animals
1. بندرگاه
2. پناهگاه
3. پناه دادن
4. در سر پروراندن ( در دل داشتن )
مثال: He harbors ill feelings for her ==== او احساسات ناسالمی درباره اش در سر می پروراند.
دارای
مثلا این پروتئین دارای چهار دامین است.
harbor ( noun ) = بندرگاه، لنگرگاه، پناهگاه
Definition = /یک منطقه حفاظت شده از آب در کنار زمین که کشتی ها و قایق ها می توانند با خیال راحت در آن نگهداری شوند/
exmaples:
1 - Our hotel room was near a pretty little fishing harbor.
...
[مشاهده متن کامل]

اتاق هتل ما نزدیک بندر ماهیگیری بسیار کوچک بود.
2 - He has a house down by the harbor.
او خانه ای در بندرگاه دارد.
3 - The Central harbor area will be closed to all marine traffic from 3. 45 p. m. to 4. 30 p. m.
منطقه بندرگاه مرکزی از ساعت 3. 45 بعد از ظهر به روی کلیه ترافیک دریایی تا ساعت 4. 30 بعد از ظهر بسته خواهد شد.
4 - The harbor walls need urgent reinforcement.
دیوارهای پناهگاه نیاز به تقویت فوری دارند.
5 - It was a pretty town with a picturesque harbor and well - preserved buildings.
این یک شهر زیبا با یک بندرگاه زیبا و ساختمانهایی کاملاً محافظت شده بود.
6 - In the harbor, the boats bobbed gently up and down on the water.
در لنگرگاه، قایق ها را به آرامی از آب بالا و پایین می کشیدند.
7 - Subsequent scenes show teeming streets, construction sites, moving trains, and the bustling harbor.
صحنه های بعدی خیابان های پر ازدحام ، محل های ساختمانی ، قطارهای در حال حرکت و بندرگاه شلوغ را نشان می دهد.
harbor ( verb ) = پناه دادن، در سر پروراندن، در دل داشتن، در خود جای دادن ( مثل میکروب و باکتری )
Definition: به چیزی فکر کنید ، یا معمولاً در یک دوره طولانی احساس کنید/برای محافظت از شخص یا چیز بد ، به ویژه با پنهان کردن آن شخص یا چیزهایی که پلیس به دنبال او یا آن است/حاوی باکتری ها و غیره است که می تواند باعث شیوع بیماری شود/
examples:
1 - They harbored the political refugees in their home.
آنها پناهندگان سیاسی را در خانه خود پناه دادند.
2 - He harbors ill feelings for her.
او احساسات بیمارگونه ( شومی ) درباره اش در سر می پروراند.
3 - He's been harboring a grudge against her ever since his promotion was refused.
از زمان رد صلاحیت وی ، کینه ای نسبت به او در دل داشته است.
4 - There are those who harbor suspicions about his motives.
کسانی هستند که در مورد انگیزه های او سوء ظن دارند.
5 - Powell remains non - committal about any political ambitions he may harbor.
پاول در مورد هرگونه جاه طلبی سیاسی که ممکن است در سر داشته باشد ، همچنان متعهد نیست.
6 - to harbor a criminal
پناه دادن به یک جنایتکار
7 - Bathroom door handles can harbor germs.
دستگیره درب حمام می تواند میکروب ها را در خود جای دهد.
8 - He harbored the suspicion that someone in the agency was spying for the enemy.
او این سوء ظن را داشت که شخصی در آژانس برای دشمن جاسوسی می کند.
9 - They were accused of harboring a fugitive.
آنها به پناه دادن به یک فراری متهم شدند.

در سر داشتن
پناه دادن ( فعل )
بندرگاه ( اسم )
I think it is wrong soooo whats Meaning of harbour
پناه دادن به شخص یا تفکر یا چیز خطرناک و آسیب زننده
تفاوتش با shelter در بد بودن اون چیزیه که بهش پناه دادیم، shelter در برابر هوای نامساعد یا چیز ناخوشایند پناه دادن یا محافظت کردنه
Shelter
To give protection ; to not express a desire or opinion , usually bad
بندر، لنگرگاه
بندر
دارا بودن، در بر داشتن
The old town harbors a varied collection of churches, museums, and mosques
محافظت کردن، نگهداری کردن
Harbor؛ "دربر گرفتن" هم معنی میده.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٦)

بپرس