اسم ( noun )
• (1) تعریف: a part designed to be grasped in order to lift or hold the thing to which it is attached.
• مترادف: grip, hilt, hold, pull, shaft
• مشابه: bail, haft, handlebar, helve, knob, stock
• مترادف: grip, hilt, hold, pull, shaft
• مشابه: bail, haft, handlebar, helve, knob, stock
- A suitcase needs to have strong handles.
[ترجمه سیروس مرادی] یک چمدان نیازمند دسته های قوی است.|
[ترجمه گوگل] یک چمدان باید دسته های محکمی داشته باشد[ترجمه ترگمان] یک چمدان باید دسته های قوی داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The handle on the top drawer is loose.
[ترجمه Amirkhan] دستگیره کشو بالایی شل است|
[ترجمه گوگل] دستگیره در کشوی بالایی شل است[ترجمه ترگمان] دستگیره در کشوی بالایی شل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: anything that is used as or resembles such a part.
• مشابه: grip, handlebar, hold, knob, pull
• مشابه: grip, handlebar, hold, knob, pull
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: handles, handling, handled
حالات: handles, handling, handled
• (1) تعریف: to deal with; manage.
• مترادف: cope with, deal with, hack, manage
• مشابه: come to grips with, command, control, cope, deal, execute, master, negotiate, process, treat, work
• مترادف: cope with, deal with, hack, manage
• مشابه: come to grips with, command, control, cope, deal, execute, master, negotiate, process, treat, work
- The police had to call in extra officers to handle the emergency.
[ترجمه A.A] پلیس مجبورشد برای کنترل وضعیت فوق العاده افسران اضافی درخواست کند|
[ترجمه گوگل] پلیس مجبور شد برای رسیدگی به وضعیت اضطراری افسران بیشتری را فراخواند[ترجمه ترگمان] پلیس باید به ماموران اضافی زنگ بزند تا وضعیت اضطراری را اداره کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- In this job, you will have to handle various types of requests from customers.
[ترجمه محمد رضا علم طلب] در این شغل، می بایست به نوع متفاوتی از درخواست های مشتریان رسیدگی کنید.|
[ترجمه گوگل] در این شغل شما باید به انواع مختلفی از درخواست های مشتریان رسیدگی کنید[ترجمه ترگمان] در این کار، شما باید انواع مختلفی از درخواست ها را از مشتریان مدیریت کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He's a difficult person, so you'll have to learn how to handle him.
[ترجمه کوثر] اون مرده آدم سخت گیری هست تو باید یادبگیری. چطور باهاش رفتار کنی .|
[ترجمه گوگل] او فردی دشوار است، بنابراین باید یاد بگیرید که چگونه با او رفتار کنید[ترجمه ترگمان] اون آدم سختیه، پس تو باید یاد بگیری چطور از پسش بر بیای
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to manipulate or examine with the hands.
• مترادف: manipulate
• مشابه: feel, finger, grope, hold, palpate, paw, stroke, touch
• مترادف: manipulate
• مشابه: feel, finger, grope, hold, palpate, paw, stroke, touch
- You have to handle the puppy more gently.
[ترجمه کوثر] شما باید با توله سگ مهربانه تر رفتار کنید.|
[ترجمه گوگل] باید با ملایمت بیشتری با توله سگ رفتار کنید[ترجمه ترگمان] تو باید بیشتر از این بچه رو با ملایمت تحمل کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to do business in; trade in.
• مترادف: carry, deal in, market, sell, trade in
• مشابه: offer, peddle, traffic in
• مترادف: carry, deal in, market, sell, trade in
• مشابه: offer, peddle, traffic in
- Do you handle appliances?
[ترجمه محمد رضا علم طلب] آیا شما از لوازم خانگی استفاده می کنید؟|
[ترجمه گوگل] آیا شما لوازم خانگی را اداره می کنید؟[ترجمه ترگمان] وسایل را اداره می کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to behave or operate in a certain way when used.
• مشابه: ride
• مشابه: ride
- I need a car that handles well.
[ترجمه Iliya One] من به ماشینی احتیاج دارم که خوب کار کند|
[ترجمه گوگل] من به ماشینی نیاز دارم که خوب کار کند[ترجمه ترگمان] من به ماشینی احتیاج دارم که خوب اداره شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید