معنی: مشت، تنی چندمعانی دیگر: (به اندازه ی یک دست پر) یک مشت، مشت واره، شمار کم، تعداد کمی (از مردم یا چیزها)، معدودی، (عامیانه) شیطان، مایه ی شر، چموش، مایه ی صد من شیر، یک مشت پر، مشتی
• (1)تعریف: a quantity that can be held in a single hand.
- She put one more handful of dirt into the flower pot.
[ترجمه گوگل] یک مشت خاک دیگر داخل گلدان ریخت [ترجمه ترگمان] او یک مشت خاک به درون ظرف گل انداخت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We sat there eating popcorn by the handful.
[ترجمه گوگل] همانجا نشستیم و پاپ کورن می خوردیم [ترجمه ترگمان] ما اونجا نشسته بودیم و ذرت بو داده می خوردیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2)تعریف: a small, undetermined amount of something. • مشابه: couple
- We got only a handful of replies.
[ترجمه گوگل] ما فقط تعداد انگشت شماری پاسخ دریافت کردیم [ترجمه ترگمان] فقط یه مشت جواب داریم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3)تعریف: (informal) one that is difficult to deal with or control.
- That child is really a handful!
[ترجمه فهیمه] کنترل این بچه واقعا سخت است! در واقع be a handful یک اصطلاح هستش . . و یعنی a child who is a handful is difficult to control
|
[ترجمه شان] ان بچه واقعا مایه شر و چموش است .
|
[ترجمه گوگل] اون بچه واقعا یه مشته! [ترجمه ترگمان] این بچه واقعا یک مشت بچه است! [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. a handful of students voted for him
شمار کمی از دانشجویان به او رای دادند.
2. she stained her honor for a handful of money
برای یک مشت پول شرف خود را لکه دار کرد.
3. the exchange of his mother's cow for a handful of beans
معاوضه ی گاو مادرش با یک مشت لوبیا
4. A handful of common sense is worth a bushel of learning.
[ترجمه گوگل]یک مشت عقل سلیم ارزش یک مشت یادگیری را دارد [ترجمه ترگمان]یک مشت عقل سلیم به اندازه یک سبد آموزش ارزش دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. A handful of common sense is worth bushel of learning.
[ترجمه مریم سالک زمانی] اندکی عقل و شعور و معرفت می ارزد به انبوهی از معلومات.
|
[ترجمه گوگل]یک مشت عقل سلیم ارزش یادگیری را دارد [ترجمه ترگمان]یک مشت عقل سلیم ارزش اندازه گیری کردن را دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. The boy picked up a handful of stones and started throwing them at us.
[ترجمه گوگل]پسر یک مشت سنگ برداشت و شروع کرد به پرتاب کردن آنها به سمت ما [ترجمه ترگمان]پسر یک مشت سنگ را برداشت و شروع به پرت کردن آن ها کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. The little lad was a real handful. He was always up to mischief.
[ترجمه kazemi10000] پسرکوچولو به معنی واقعی شیطون بود. اون همیشه شرارت می کرد.
|
[ترجمه گوگل]پسر کوچولو یک مشت واقعی بود او همیشه دست به شیطنت می زد [ترجمه ترگمان]بچه کوچک یک مشت بچه واقعی بود همیشه شرارت می کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. He pulled out a handful of coins from his pocket.
[ترجمه گوگل]یک مشت سکه از جیبش بیرون آورد [ترجمه ترگمان]یک مشت سکه از جیبش بیرون آورد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Only a handful of firms offer share option schemes to all their employees.
[ترجمه گوگل]تنها تعداد انگشت شماری از شرکت ها طرح های اختیار سهام را به همه کارکنان خود ارائه می دهند [ترجمه ترگمان]تنها تعداد معدودی از شرکت ها طرح های پیشنهادی را برای همه کارمندان خود به اشتراک می گذارند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. He grabbed a handful of hair and jerked at it.
[ترجمه مرداد خیرآبادی] به موهاش چنگ انداخت و بهش پرید ( به حالت تجاوز )
|
[ترجمه گوگل]مشتی از موها را گرفت و تکان داد [ترجمه ترگمان]یک مشت مو برداشت و به آن اشاره کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Frank emptied a handful of loose change on the table.
[ترجمه گوگل]فرانک یک مشت پول خرد را روی میز خالی کرد [ترجمه ترگمان]فرانک یک مشت پول خرد را روی میز خالی کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. A handful of good life is better than a bushel of learning.
[ترجمه گوگل]یک مشت زندگی خوب بهتر از یک مشت یادگیری است [ترجمه ترگمان]یک مشت زندگی خوب بهتر از یک سبد یادگیری است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. A handful of pebbles in the bottom of a flowerpot will help drainage.
[ترجمه Yahya] یک مشت سنگ ریزه در ته گلدان به زهکشی کمک خواهد کرد.
|
[ترجمه گوگل]یک مشت سنگریزه در کف گلدان به زهکشی کمک می کند [ترجمه ترگمان]یک مشت ریگ در ته یک گلدان به زه کشی کمک خواهد کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. There are a handful of charities which I support regularly.
[ترجمه گوگل]تعداد انگشت شماری خیریه وجود دارد که من به طور مرتب از آنها حمایت می کنم [ترجمه ترگمان]چندین موسسه خیریه وجود دارند که به طور مرتب از آن ها حمایت می کنم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. Steve barely said a handful of words during the first half hour.
[ترجمه گوگل]استیو در نیم ساعت اول به سختی یک مشت کلمه گفت [ترجمه ترگمان]استیو به سختی یک مشت کلمات در طول نیم ساعت اول گفته بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• amount that can be held in one hand; small quantity; one who is difficult to control or manage (informal) as much as the hand can hold a handful of something is a small quantity of it that you can hold in one hand. if there is only a handful of people or things, there are not very many of them. if you describe a child as a handful, you mean that he or she is difficult to control; an informal use.
پیشنهاد کاربران
مُشت ( مقدار چیزی که تو یه دست جا میشه ) - اسم He picked up a handful of sand تعداد کم / اندک ( مقدار یا تعداد کمی از افراد یا چیزها ) - اسم Only a handful of people attended the meeting ... [مشاهده متن کامل]
آدم یا چیز دردسرساز / سخت ( کسی یا چیزی که کنترل یا مدیریت کردنش سخته، مخصوصاً بچه ) - اسم Her toddler is quite a handful مقدار ناچیز ( یه مقدار خیلی کم ) - اسم A handful of companies control the market
یک مُشت، تعداد کم
1. **A small amount that fits in one hand** Example: She grabbed a handful of nuts. 2. **A person ( often a child ) who is difficult to control or manage** Example: Her son is a real handful. ... [مشاهده متن کامل]
1. **یک مشت، مقدار کمی که در یک دست جا می گیرد** مثال: او یک مشت آجیل برداشت. 2. **فرد دردسرساز یا سخت رفتار ( معمولاً کودک ) ** مثال: پسرش واقعاً دردسرسازه. 1. He was one of the handful of people who truly understood the depth of her pain. او یکی از معدود افرادی بود که واقعاً عمق درد او را درک می کرد. 2. A handful of protesters remained in the square after the police had cleared the area. تعدادی معدود از معترضان پس از پاک سازی میدان توسط پلیس باقی ماندند. 3. She only invited a handful of close friends to her wedding, keeping it simple and private. او فقط تعداد کمی از دوستان صمیمی اش را به عروسی دعوت کرد و مراسم را ساده و خصوصی نگه داشت. 4. After hours of searching, they found only a handful of survivors in the rubble. بعد از ساعت ها جست وجو، آن ها فقط تعداد معدودی از نجات یافتگان را در میان آوار پیدا کردند. 5. Despite hundreds of applications, only a handful of candidates were selected for interviews. با وجود صدها درخواست، تنها تعداد کمی از داوطلبان برای مصاحبه انتخاب شدند. 6. There were just a handful of berries left on the bush after the birds had their feast. فقط تعداد کمی از توت ها روی بوته باقی مانده بود بعد از اینکه پرندگان ضیافت خود را برگزار کردند. 7. A handful of ancient trees still stand in the valley, untouched by logging. چند درخت کهن سال هنوز در دره ایستاده اند، بدون اینکه دست چوب بُرها به آن ها رسیده باشد. 8. He managed to learn only a handful of phrases before his trip to Japan. او فقط توانست چند عبارت محدود قبل از سفرش به ژاپن یاد بگیرد. 9. A handful of scientists are working on a solution that could change everything. تعداد معدودی از دانشمندان روی راه حلی کار می کنند که می تواند همه چیز را تغییر دهد. 10. She scooped a handful of sand and let it slowly fall through her fingers. او مشتی از شن را برداشت و گذاشت به آرامی از میان انگشتانش فرو بریزد. 1. The twins are adorable, but they can be a real handful sometimes. دوقلوها بامزه هستند، اما گاهی واقعاً دردسرساز می شن. 2. That little boy is quite a handful; he never sits still for a moment. اون پسر کوچولو واقعاً شیطونه؛ یک لحظه هم آروم نمی گیره. 3. Raising three energetic kids all alone is more than a handful. بزرگ کردن سه بچه پرانرژی به تنهایی واقعاً سخته. 4. The puppy is cute, but he's a handful with all the chewing and barking. توله سگ نازیه، ولی با این همه گاز گرفتن و پارس کردن دردسر درست کرده. 5. His younger sister was always a handful, constantly getting into trouble. خواهر کوچکترش همیشه دردسرساز بود و مدام دردسر درست می کرد. chatgpt
دوتا معنی داره بسته به کانتکست ۱ ، سخت برای کنترل ۲، تعداد کم
غیرقابل کنترل
بدقلق، شیطون، سرتق
مقدار کم مثال: Only a handful of people knew the truth. تنها یک مقدار کم از مردم حقیقت را می دانستند. *آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
دست پر، دسته ای کوچک She grabbed a handful of candies from the jar. او یک دست پر آبنبات از بانکه گرفت.
( محاوره ) بچه تخس - آتشپاره
1. مقدار یا مقداری که دست می تواند نگه دارد 2. مقدار، تعداد یا کمیت کم 3. شخص یا چیزی که مدیریت یا کنترل آن دشوار است
یک مشت ( از ) چند ( تا )
● مشتی ( تعدادی ) از چیزی ● شر و شور ( نه صرفا بچه )
یک عده ای
Be a handful بلا/شیطون/وروجک بویژه در مورد بچه ها که نمیشه کنترلشون کرد • incredibly difficult to handle • not easy Grandchildren are a handful, that’s for sure" ". I’ve got four of my own
در زبان عامیانه به معنی شیطون و دردسرساز
کسی که کنترلش سخته
1 - مشتی از چیزی 2 - تعداد کم
Handful به بچه های شیطون و نافرمان هم اطلاق میشه
انگشت شمار noun 1 [count] : an amount that you can hold in your hand The children collected seashells by the handful. — often of a handful of strawberries 2 singular] : a small amount or number — often of] ... [مشاهده متن کامل]
Only a handful of people showed up for the lecture. 3 [singular] informal : someone or something that is difficult to control Our dog is a real handful.
انگشت شمار، تعداد کم
To the handful of people who asked about when is my release date of my album , im dropping it this november Hanful : معدود - کم - انگشت شمار بهترین واژه برای توصیف این واژه هست
مشتی از چیزی: a handful of stones A handful of sth: تعداد کمی از مردم یا چیزی A handful of people Be a handful: برای بچهای شیطون که نمیشه کنترلشون کرد استفاده میشه She can be a bit of handful sometime
تعدادی، مقداری، میزانی
ناجور، نامطلوب
مقداری که دو کف دست یا یک کف دست را پر می کند. مثل یک کف دست پر از دانه ی گندم"برنج"خاک"و غیره. .
انگشت شمار
کم انگشت شمار a small, undefined number or quantity