hamper

/ˈhæmpər//ˈhæmpə/

معنی: قید، مانع شدن، مانع شدن از، از کار بازداشتن
معانی دیگر: باز ایستاندن، گیردار کردن، دارای گیر یا گرفتگی کردن، وبال گردن شدن، لنگ کردن (کار)، مختل کردن، بند کردن، سبد بزرگ (که معمولا در دارد و در آن نان و غیره نگه می دارند)، زنبیل

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: hampers, hampering, hampered
مشتقات: hamperer (n.)
• : تعریف: to impede or interfere with the progress or action of.
مترادف: hinder, impede, interfere with
متضاد: aid, assist, facilitate, help
مشابه: block, cumber, encumber, frustrate, handicap, interfere, obstruct, shackle, thwart, trammel

- A long, straight skirt hampers your stride.
[ترجمه كيومرث] دامن راسته بلند مانع از گام برداشتن میشه
|
[ترجمه گوگل] یک دامن بلند و صاف مانع از گام برداشتن شما می شود
[ترجمه ترگمان] یک دامن بلند و صاف و بلند برای قدم زدن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The owners claim that the new regulation will hamper business.
[ترجمه گوگل] مالکان ادعا می کنند که مقررات جدید تجارت را با مشکل مواجه خواهد کرد
[ترجمه ترگمان] مالکان ادعا می کنند که مقررات جدید به تجارت آسیب خواهند رساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The unwillingness of witnesses to come forward hampered the police investigation.
[ترجمه جواد] بی میلی ( عدم تمایل ) شاهدان به پا پیش گذاشتن، مانع تحقیقات پلیس شد.
|
[ترجمه گوگل] عدم تمایل شاهدان به حضور، تحقیقات پلیس را با مشکل مواجه کرد
[ترجمه ترگمان] عدم تمایل شاهدان به جلو موجب مختل شدن تحقیقات پلیس شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: a large receptacle, usu. a basket with a lid or cover, as for picnic supplies or dirty laundry.
مترادف: basket
مشابه: box, case, container, creel, pannier, receptacle, wicker, wickerwork

جمله های نمونه

1. They sent us a lovely Christmas hamper.
[ترجمه گوگل]آنها برای ما یک مانع کریسمس دوست داشتنی فرستادند
[ترجمه ترگمان]آن ها برای ما یک سبد کریسمس دوست داشتنی فرستادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. You would hamper yourself with that fellow.
[ترجمه گوگل]خودت را با آن همنوع مختل می کنی
[ترجمه ترگمان]تو خود را با آن مرد گرفتار خواهی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I hastily packed the hamper and lugged it to the car.
[ترجمه گوگل]با عجله مانع را جمع کردم و به سمت ماشین بردم
[ترجمه ترگمان]با عجله سبد را جمع کردم و آن را تا ماشین نگه داشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. There are some apples in a picnic hamper.
[ترجمه گوگل]تعدادی سیب در یک مانع پیک نیک وجود دارد
[ترجمه ترگمان]چند سیب در یک سبد پیک نیک وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The picnic hamper had been stacked quietly and moved aside.
[ترجمه گوگل]مانع پیک نیک بی سر و صدا روی هم چیده شده بود و به کناری منتقل شده بود
[ترجمه ترگمان]سبد پیک نیک به آرامی روی هم جمع شدند و به کناری رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. This it at once began to use to hamper the government's efforts to cope with the desperate financial situation.
[ترجمه گوگل]این بلافاصله شروع به استفاده برای ممانعت از تلاش های دولت برای مقابله با وضعیت ناامید کننده مالی کرد
[ترجمه ترگمان]این موضوع بلافاصله شروع به استفاده برای ضربه زدن به تلاش های دولت برای مقابله با وضعیت مالی ناامیدانه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Drastic changes, up or down, hamper longer-term development and can mean re-drafting the national budget at short notice.
[ترجمه گوگل]تغییرات شدید، بالا یا پایین، مانع توسعه بلندمدت می شود و می تواند به معنای تنظیم مجدد بودجه ملی در کوتاه مدت باشد
[ترجمه ترگمان]تغییرات شدید، بالا یا پایین، توسعه بلندمدت را مختل می کنند و می توانند به معنای تهیه پیش نویس بودجه ملی با توجه اندک باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. They tend to hamper every search for factual reality, including research in science.
[ترجمه گوگل]آنها تمایل دارند هر جستجوی واقعیت واقعی، از جمله تحقیقات در علم را مختل کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها تمایل دارند هر جستجو برای واقعیت واقعی از جمله تحقیقات در علوم را مختل کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. This wicker hamper is packed with delicious goodies and costs £6 9 inclusive of nationwide delivery.
[ترجمه گوگل]این حصه حصیری مملو از محصولات خوشمزه است و هزینه آن 69 پوند با احتساب ارسال به سراسر کشور است
[ترجمه ترگمان]این سبد حصیری مملو از شیرینی های خوش مزه است و ۶ میلیارد پوند برای تحویل در سراسر کشور هزینه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Pundits and scientists chafe at regulations that hamper their creativity and the direction of their research.
[ترجمه گوگل]کارشناسان و دانشمندان از مقرراتی که خلاقیت و جهت گیری تحقیقات آنها را مختل می کند، سرزنش می کنند
[ترجمه ترگمان]Pundits و دانشمندان در حال شکایت از مقرراتی هستند که خلاقیت آن ها و مسیر تحقیقات آن ها را مختل می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. And so is the yummy hamper over there from Fortnum's.
[ترجمه گوگل]و همینطور مانع خوش طعمی از Fortnum's
[ترجمه ترگمان]پس این سبد خوش مزه که از Fortnum هست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Needlessly to hamper working animals bespeaks more eloquently of bad husbandry.
[ترجمه گوگل]بیهوده ممانعت از حیوانات کار، به طرز شیواتری از دامداری بد سخن می گوید
[ترجمه ترگمان]Needlessly برای ضربه زدن به حیوانات کارگر، more از پرورش بد را به تصویر می کشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He placed the hamper on the ground, spread a cloth.
[ترجمه گوگل]مانع را روی زمین گذاشت، پارچه ای پهن کرد
[ترجمه ترگمان]سبد را روی زمین گذاشت و سفره را پهن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We don't own a picnic hamper.
[ترجمه گوگل]ما یک مانع پیک نیک نداریم
[ترجمه ترگمان]ما که سبد پیک نیک نداریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Police should have the power to fine people who hamper rescue efforts. In fact I'd throw them into prison for a night.
[ترجمه گوگل]پلیس باید این قدرت را داشته باشد که افرادی را که مانع از تلاش های نجات می شوند جریمه کند در واقع من آنها را برای یک شب به زندان می انداختم
[ترجمه ترگمان]پلیس باید قدرت افرادی را داشته باشد که تلاش های امداد را مختل می کنند در حقیقت برای یک شب آن ها را به زندان می انداختم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

قید (اسم)
qualification, trouble, assurance, stipulation, bond, provision, shackle, clog, fetter, tie, constraint, reservation, rocker, hamper, bridle, manacle, care for, encumbrance, modality, proviso

مانع شدن (فعل)
stop, resist, suppress, bar, prevent, debar, balk, hinder, barricade, hamper, exclude, inhibit, rein, impede, stymie, hold back, hold up, interfere with, obstruct, obturate

مانع شدن از (فعل)
block, hamper

از کار بازداشتن (فعل)
hamper

انگلیسی به انگلیسی

• large basket with a cover in which things can be stored (i.e. laundry hamper)
hinder, impede, delay
if you hamper a person or their actions, you make it difficult for them to move or make progress.
a hamper is a large basket with a lid, used for carrying food or storing clothes.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: To hinder or impede progress or movement 🚧
🔍 مترادف: Obstruct
✅ مثال: The heavy traffic hampered their efforts to reach the airport on time.
۱. سبد. زنبیل ۲. سبد رخت چرک ۳. بسته غذای کادویی / ۱. مشکل کردن ۲. دست و بال ( کسی را ) بستن ۳. جلو ( چیزی را ) گرفتن . مانع ( چیزی ) شدن
مثال:
He hampered to let her come in.
مرد مانع اجازه ورود زن شد.
...
[مشاهده متن کامل]

Put the hamper over there.
سبد رخت چرک را بگذار آنجا.
she helped pack the hamper
زن در پر کردن سبد کمک کرد.

سبد لباس های کثیف
hamper = impede = arrest = hinder = interfere with
hamper 2 ( n ) =a large basket with a lid, especially one used to carry food in, e. g. a picnic hamper.
hamper
hamper 1 ( n ) ( h�mpər ) =a large container that you keep your dirty clothes in until they are washed
hamper
اختلال، مشکل، مسئله، مانع، گرفتگی، انسداد، سد، سبد رخت چرک، سبد وسایل کمپینگ
مختل کردن
1 -
a box containing food and drink, usually given as a present, for example at Christmas
انگلیسی بریتانیایی/ جعبه یا ظرف حاوی غذا و نوشیدنی، معمولاً به عنوان هدیه، مثلاً در کریسمس
2 -
( UK laundry basket )
...
[مشاهده متن کامل]

a container used for carrying dirty clothes and bed sheets and for storing them while they are waiting to be washed
انگلیسی امریکایی/ ظرف یا سبد نگهداری و حمل لباس های چرک و کثیف تا بعداً شسته شوند
Synonym
clothes basket

hamperhamper
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/hamper
سبد هدیه ( مواد غذایی )
1 - verb - transitive :
مانع تراشی کردن برای دیگران
کار دیگران را سخت تر کردن
کاری را با مشکل مواجه کردن
به عنوان مثال :
An attempt to rescue the men has been hampered by bad weather
...
[مشاهده متن کامل]

2 - noun - countable - British English:
سبدی در دار که برای حمل و نقل خوراکی ها و یا فرستادن هدیه برای دیگران از آن استفاده می شود.
به عنوان مثال :
۱ - a picnic hamper
۲ - They sent us a lovely Christmas hamper
3 - noun - countable - American English :
سبد لباس های چرک
Laundry basket
به عنوان مثال :
Near the wall was a hamper

hamper
منابع• https://www.ldoceonline.com/dictionary/hamper• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/hamper
مانع شدن، اذیت کردن
Interfere=hamper
⁦✔️⁩باز داشتن، مانع شدن، مختل کردن
Spain energy crisis: soaring bills 💥hapmer💥 recovery from Covid
BBC. co. uk@
سبد یا کمد لباس های نشسته
مختل کردن, مانع شدن, از کار باز داشتن
سبد حصیری
سبد رخت چرک ها
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس