hockey

/ˈhɑːki//ˈhɒki/

معنی: چوگان بازی با اصول فوتبال
معانی دیگر: (ورزش)، هاکی (به چوگان هاکی می گویند hockey stick و به گوی دیسک مانند آن می گویند ice hockey) (puck هم می گویند)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a sport played on ice, in which two teams of six skating players each try to drive a puck into each other's goal using angled hockey sticks; ice hockey.

(2) تعریف: a similar sport played on a field by two teams of eleven players; field hockey.

جمله های نمونه

1. a hockey field
زمین هاکی

2. a hockey stick
چوگان هاکی

3. She was awarded her colours for hockey/her hockey colours at the end of term.
[ترجمه گوگل]در پایان ترم به او رنگ‌های هاکی/رنگ‌های هاکی او اهدا شد
[ترجمه ترگمان]او در پایان دوره، رنگ هاکی روی هاکی روی یخ را به او اهدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Football, cricket and hockey are all team sports.
[ترجمه پندار] فوتبال، کریکت و هاکی همگی ورزش های تیمی هستند
|
[ترجمه گوگل]فوتبال، کریکت و هاکی همگی ورزش های گروهی هستند
[ترجمه ترگمان]فوتبال، کریکت و هاکی همه ورزش های تیمی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I've never played ice hockey - it's far too dangerous.
[ترجمه نرگس] هاکی روی یخ بازی خطرناکی است من هرگز بازی نکرده ام
|
[ترجمه گوگل]من هرگز هاکی روی یخ بازی نکرده ام - خیلی خطرناک است
[ترجمه ترگمان]هرگز هاکی روی یخ بازی نکرده ام - خیلی خطرناک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Football and hockey players wear shoulder pads.
[ترجمه گوگل]بازیکنان فوتبال و هاکی از پد شانه استفاده می کنند
[ترجمه ترگمان]بازیکنان فوتبال و هاکی دارای پدهای شانه هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Hockey, volleyball, football and tennis are all sports.
[ترجمه گوگل]هاکی، والیبال، فوتبال و تنیس همگی ورزش هستند
[ترجمه ترگمان]هاکی، والیبال، فوتبال و تنیس همه ورزش هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She plays hockey in the winter.
[ترجمه گوگل]او در زمستان هاکی بازی می کند
[ترجمه ترگمان]تو زمستون هاکی بازی می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They were playing at hockey.
[ترجمه گوگل]آنها در هاکی بازی می کردند
[ترجمه ترگمان] داشتن هاکی بازی میکردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She is now ranked in the top five hockey players in Britain.
[ترجمه گوگل]او اکنون در بین پنج بازیکن برتر هاکی در بریتانیا قرار دارد
[ترجمه ترگمان]او در حال حاضر در صدر پنج بازیکن برتر هاکی در بریتانیا قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I didn't cut the mustard as a hockey player.
[ترجمه گوگل]من به عنوان بازیکن هاکی خردل را نبریدم
[ترجمه ترگمان]من خردل رو به عنوان بازیکن هاکی قطع نکردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Take any sport basketball, ice hockey, swimming or whatever.
[ترجمه گوگل]هر ورزش بسکتبال، هاکی روی یخ، شنا یا هر چیز دیگری را انتخاب کنید
[ترجمه ترگمان]هر ورزشی ورزشی، هاکی روی یخ، شنا و یا هر چیز دیگر را در نظر بگیرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She was captain of the hockey team at school.
[ترجمه گوگل]او کاپیتان تیم هاکی در مدرسه بود
[ترجمه ترگمان] اون کاپیتان تیم هاکی تو مدرسه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He injured his knee playing hockey.
[ترجمه گوگل]او در بازی هاکی زانویش آسیب دید
[ترجمه ترگمان]او هاکی روی زانویش را زخمی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The ball deflected off my hockey stick, straight into the goal.
[ترجمه گوگل]توپ از چوب هاکی من منحرف شد و مستقیماً وارد دروازه شد
[ترجمه ترگمان]توپ از چوب هاکی من منحرف شد و مستقیم به سمت دروازه رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

چوگان بازی با اصول فوتبال (اسم)
hockey

انگلیسی به انگلیسی

• ice hockey, game played on ice with sticks curved at one end and a flat puck; field hockey, game played on a field with sticks curved at one end and a ball
hockey is an outdoor game played between two teams using long curved sticks to hit a small ball.

پیشنهاد کاربران

هاکی یک نوع بازی است که با چیزی مانند چوب به توپی کوچک ضربه می زنند
یک نوع بازی که باید با یک چیزی مانند چوب به توپ ضربه زد
Play hockey
چوگان بازی کردن با اصول فوتبال
hockey ( ورزش )
واژه مصوب: هاکی
تعریف: ← هاکی میدانی

بپرس