halting

/ˈhɒltɪŋ//ˈhɔːltɪŋ/

معنی: غیر مداوم، سکته دار، مکی دار
معانی دیگر: لنگان، شل و ول، (سخن) مکث دار، مردد(انه)، مکک دار

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: haltingly (adv.), haltingness (n.)
(1) تعریف: limping or crippled.

- The old man came toward us with a halting gait.
[ترجمه موسی] پیرمرد با یک گام برداشتن لنگان به سمت ما آمد.
|
[ترجمه گوگل] پیرمرد با راه رفتن به سمت ما آمد
[ترجمه ترگمان] پیرمرد با قدم های تند به طرف ما آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: faltering or wavering due to lack of confidence, competence, or conviction.
متضاد: fluent, steady

- She stammered out a halting apology.
[ترجمه موسی] او یک معذرت خواهی دست و پا شکسته را با تته پته کردن به زبان آورد.
|
[ترجمه گوگل] او با لکنت زبان یک عذرخواهی متوقف کرد
[ترجمه ترگمان] با لکنت گفت:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Unsure of her English, she spoke in a halting manner.
[ترجمه موسی] او که از انگلیسی صحبت کردن خود مطمئن نبود ، به شکلی با لکنت صحبت کرد.
|
[ترجمه گوگل] او که از انگلیسی خود مطمئن نبود، با حالتی درنگ صحبت می کرد
[ترجمه ترگمان] نامطمئن به انگلیسی گفت:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a halting gait
گام برداری لنگان لنگان

2. a halting speech
سخن پر از تته پته

3. a unilateral halting of nuclear tests
متوقف ساختن یک جانبه ی آزمایش های اتمی

4. the young poet's halting verse
شعر ناموزون شاعر جوان

5. In a halting voice she said that she wished to make a statement.
[ترجمه گوگل]او با صدایی متوقف گفت که می خواهد بیانیه ای بدهد
[ترجمه ترگمان]با صدای گرفته گفت که می خواهد یک بیانیه صادر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The police were halting traffic on the parade route.
[ترجمه موسی] پلیس در حال توقف ترافیک در مسیر رژه بود.
|
[ترجمه گوگل]پلیس در حال توقف تردد در مسیر رژه بود
[ترجمه ترگمان]پلیس ترافیک را در مسیر رژه متوقف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Shyness made the boy speak in a halting manner.
[ترجمه موسی] کمرویی پسر باعث شد که به شکلی با لکنت صحبت کند.
|
[ترجمه گوگل]خجالتی باعث شد که پسر به حالت توقف صحبت کند
[ترجمه ترگمان]خجالتی باعث شد که پسر با یک مکث کوتاه حرف بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He spoke quietly, in halting English.
[ترجمه موسی] او آرام و با مکث انگلیسی صحبت می کرد.
|
[ترجمه گوگل]او به آرامی و در سکوت انگلیسی صحبت می کرد
[ترجمه ترگمان]او به آرامی حرف می زد و به زبان انگلیسی حرف می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. None has succeeded in halting the spread of violence.
[ترجمه گوگل]هیچ‌کدام نتوانسته است جلوی گسترش خشونت را بگیرد
[ترجمه ترگمان]هیچ کدام موفق نشدند گسترش خشونت را متوقف کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The cancer research computer system crashed, halting vital research and ran up a bill of £000 making the calls.
[ترجمه گوگل]سیستم کامپیوتری تحقیقات سرطان از کار افتاد و تحقیقات حیاتی را متوقف کرد و یک صورتحساب هزار پوندی برای برقراری تماس‌ها دریافت کرد
[ترجمه ترگمان]سیستم کامپیوتری تحقیقات سرطان سقوط کرد، تحقیق حیاتی را متوقف کرد و یک اسکناس ۱۰۰۰۰ پوندی را راه اندازی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I watched the last one turn, slowly, halting before it was smoothed down.
[ترجمه گوگل]من آخرین چرخش را تماشا کردم، به آرامی، قبل از اینکه صاف شود متوقف شد
[ترجمه ترگمان]آخرین حرکت را تماشا کردم، آرام، آرام، قبل از اینکه صاف شود مکث کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Halting in front of the mirror in the front room, the mirror that he had forced her to stare into, she winced.
[ترجمه گوگل]جلوی آینه در اتاق جلویی ایستاده بود، آینه ای که او را مجبور کرده بود به آن خیره شود
[ترجمه ترگمان]در مقابل آینه در اتاق جلوی آینه ایستاد، آینه که او را مجبور کرده بود به او خیره شود، خود را عقب کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The initial, halting conversation would be about Masai bravery and the importance of showing no pain.
[ترجمه گوگل]گفتگوی اولیه و توقف در مورد شجاعت ماسایی و اهمیت عدم نشان دادن درد است
[ترجمه ترگمان]صحبت اولیه و توقف در مورد شجاعت Masai و اهمیت نشان دادن هیچ دردی نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Four photographers scampered round the podium, halting to squint through their viewfinders and freeze the scene with their flashlights.
[ترجمه گوگل]چهار عکاس دور تریبون دویدند، و چشم از منظره یاب خود نگاه نکردند و صحنه را با چراغ قوه‌هایشان منجمد کردند
[ترجمه ترگمان]چهار عکاس از روی سکو فرار کردند و ایستادند تا نیمه بسته وارد شوند و با چراغ قوه صحنه را مسدود کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

غیر مداوم (صفت)
discontinuous, halting

سکته دار (صفت)
halting

مکی دار (صفت)
halting

انگلیسی به انگلیسی

• including frequent stops; term which means disabled in walking; crippled (offensive term)
if you speak in a halting way, you speak uncertainly with a lot of pauses.

پیشنهاد کاربران

بریده بریده
halting ( adj ) = مردد، نامطمئن، مرددانه، با تعلل، ( با مکث، دست و پا شکسته، با تته پته، با لکنت در مورد گفتار یا سخن ) در مورد راه رفتن ، ( لنگ، لنگان، معیوب، گاماس گاماس ) ، در مورد صدا ( گرفته، ناموزون ) ، توقف
...
[مشاهده متن کامل]

Definition= متوقف کردن اغلب هنگام گفتن یا انجام کاری ، به خصوص به دلیل عصبی بودن یا دسپاچه بودن/ ( به عبارت دیگر گفتار یا حرکت ) کند ، متوقف شده و به طوری که بصورت مکرر آغاز می شود ، گویا فاقد اعتماد به نفس است ( تته پته افتادن در هنگام سخنرانی یا گفتار )
Examples:
1 - He spoke quietly, in halting English.
او آرام و با مکث انگلیسی صحبت می کرد.
2 - His mind is clear, but his speech is slow and halting.
ذهن او روشن است ، اما گفتار او کند و با لکنت است.
3 - The police were halting traffic on the parade route.
پلیس در حال توقف ترافیک در مسیر رژه بود.

منقطع، ناپایدار، ناقص
دست و پا شکسته
مقطع
تته پته ( صفت است و مثلا به صورت halting speech می آید )

بپرس