hairy

/ˈheri//ˈheəri/

معنی: مویی، پرزدار، مودار، پرمو، مویین، مویینه، کرکین
معانی دیگر: پوشیده از مو، پشمالو، (خودمانی) مشکل، هراس انگیز، پرمخاطره، (ساخته شده) از مو، موی مانند، موی سان، موی ناک، گیسینه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: hairier, hairiest
مشتقات: hairiness (n.)
(1) تعریف: covered with or having a lot of hair.
متضاد: bald, hairless

(2) تعریف: resembling hair in texture or appearance.

(3) تعریف: (informal) difficult, harrowing, or frightening.

- a hairy encounter with the police
[ترجمه گوگل] برخورد مویی با پلیس
[ترجمه ترگمان] یه ملاقات مو با پلیس
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a hairy creature
موجودی پوشیده از مو

2. kamali's chest is hairy
سینه ی کمالی پشمالو است.

3. my brother is a hairy man and i am a smooth man
(انجیل) برادرم مردی پشمالو است و من مردی مو تراشیده ام.

4. my uncle had large, hairy hands
عمویم دست های بزرگ و پشمالویی داشت.

5. when the old lady passed out, the situation got a bit hairy
هنگامی که پیرزن غش کرد اوضاع تا اندازه ای وخیم شد.

6. It was pretty hairy climbing down the cliff.
[ترجمه گوگل]بالا رفتن از صخره بسیار پر مو بود
[ترجمه ترگمان]از صخره بالا رفتن خیلی مو نده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She's very hairy for a woman.
[ترجمه علیرضا عبادی] او برای یک زن بسیار سخت ( یا پیچیده یا مشکل ) است.
|
[ترجمه گوگل]او برای یک زن بسیار پر مو است
[ترجمه ترگمان]او برای یک زن خیلی پرمو است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. My daughter is just gaga over men with hairy chests.
[ترجمه گوگل]دختر من فقط به مردانی با سینه های پرمو دل می بندد
[ترجمه ترگمان]دختر من با سینه های پر مو درگیر شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Its hairy body suggests a mammal.
[ترجمه گوگل]بدن پرموی آن حکایت از یک پستاندار دارد
[ترجمه ترگمان]بدن پشمالوی آن نشان می دهد که یک پستاندار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Driving on icy roads can be pretty hairy.
[ترجمه الهه] رانندگی در جاده های یخ زده میتواند بسیار دشوار باشد.
|
[ترجمه گوگل]رانندگی در جاده های یخ زده می تواند بسیار پر مو باشد
[ترجمه ترگمان]رانندگی در جاده های یخ میتونه خیلی پرمو باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She thinks hairy chests are a turn - on!
[ترجمه گوگل]او فکر می کند سینه های مودار یک نوبت است!
[ترجمه ترگمان]اون فکر می کنه سینه های پشمالو نقطه -
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We had a few hairy moments when I thought the boat was going to sink.
[ترجمه گوگل]چند لحظه پر مو داشتیم که فکر کردم قایق در حال غرق شدن است
[ترجمه ترگمان]لحظاتی بود که فکر می کردم قایق غرق می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She stared in horror at the hairy black spider.
[ترجمه گوگل]او با وحشت به عنکبوت سیاه مودار خیره شد
[ترجمه ترگمان]با وحشت به عنکبوت سیاه پشمالو خیره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Later, her hairy spider tattoo engulfed him.
[ترجمه گوگل]بعداً، خالکوبی عنکبوت مودار او را فرا گرفت
[ترجمه ترگمان]بعد، خالکوبی عنکبوت پشمالو او را فرا گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Someone who is as hairy as he is should keep his shirt on.
[ترجمه گوگل]کسی که مثل او پرمو است باید پیراهنش را بپوشد
[ترجمه ترگمان]کسی که به اندازه او پرمو است، باید پیراهنش را روی آن نگه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. He has hairy nostrils and repulsive furniture.
[ترجمه گوگل]او سوراخ های بینی مودار و مبلمان دافعه دارد
[ترجمه ترگمان]بینی پرمو و اسباب repulsive دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Byron rocks away, very hairy, very clean, wringing his hands, like an impeccable spider in his green fatigues.
[ترجمه گوگل]بایرون دور می شود، بسیار مودار، بسیار تمیز، دستانش را مانند عنکبوت بی عیب و نقصی در خستگی های سبزش به هم می زند
[ترجمه ترگمان]ب - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Bafflingly for Barry, his hairy chest, toothy grin and even his ale and hearty tum couldn't win her over.
[ترجمه گوگل]برای بری گیج کننده بود، سینه پرمویش، پوزخند دندانی و حتی شکم دلچسبش نتوانست او را جلب کند
[ترجمه ترگمان]bafflingly برای بری، سینه پرمو و دهان پر دندان و حتی آبجو او نمی توانست او را به خود جلب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مویی (صفت)
capillary, hairy, ciliary, hirsute, shaggy

پرزدار (صفت)
downy, hairy, fluffy, fleecy, villiform

مودار (صفت)
hispid, hairy, hirsute, shaggy, villous, haired, whiskered, pilose

پرمو (صفت)
hairy, hirsute, stubbly

مویین (صفت)
hairy

مویینه (صفت)
hairy

کرکین (صفت)
hairy

تخصصی

[نساجی] پرزدار - خاب دار - موئین

انگلیسی به انگلیسی

• covered with hair; resembling hair; nerve-wracking, scary, frightening, dangerous (slang)
someone or something that is hairy is covered with hair.
if you describe a situation as hairy, you mean that it is frightening or worrying but rather exciting; an informal use.

پیشنهاد کاربران

مومویی
To get hairy:
معنی: سخت شدن
مثال:
In snowing weather, driving get hairy.
تو هوای زمستونی رانندگی کردن سخت میشه.
When her father passed away, the situation got a bit hairy.
وقتی پدرش فوت کرد وضعیت کمی سخت تر شد.
موفق باشی خواننده محترم 😊
پشم. . . . پشمالو:O

بپرس