hack

/ˈhæk//hæk/

معنی: ضربت، فاحشه، چاک، نویسنده مزدور، جنده، خش، مزدور، کلنگ، سرفه خشک وکوتاه، اسب کرایه ای، اسب پیر، درشکه کرایه، برش، ضربه، مزدور، زخم زدن، بریدن، خرد کردن، بیل زدن
معانی دیگر: (با ساطور یا کارد و غیره و با زدن ضربه) بریدن، ساطور زدن، کاردی کردن، (با تیشه و غیره به طور ناصاف) قطع کردن، ساطورکوب کردن، (با ضربه ی تیشه و غیره) شکل دادن به، کوتاه کردن (شاخ و برگ و غیره)، آسیب مند کردن، (با زدن ضربه های پیاپی با کارد یا ساطور یا تیشه و غیره) ناصاف بریدن یا بریده شدن، قطع شدن، سرفه ی خشک و نخراشیده کردن، تک سرفه زدن، (با ساطور یا تیشه و غیره) ضربه، (مثلا با بیل یا کج بیل یا کلنگ) زمین را کندن یا شخم کردن، (امریکا - خودمانی) انجام دادن (با موفقیت)، (باکامیابی) پرداختن (به کاری)، (بسکتبال) با دست یا آرنج به دست حریف حامل توپ زدن (که خطا است)، (راگبی و فوتبال) لگد زدن (که خطا است)، (اسباب بریدن یا قطع کردن با ضربه) تیشه، تبر، تبرچه، ساطور (و غیره)، (برش ناصاف یا برجستگی که در اثر ضربه زدن با کارد و غیره ایجاد شده) بریدگی (ناصاف)، شکاف، قلمبگی، پستی و بلندی و زبری، شقه، اسب هرکاره، اسب سواری و باری، اسب زهوار دررفته، یابو، اسب وامانده، نویسنده ی اجیر و بد، نویسنده ی خرکار، نویسنده ی قلم فروش، (احزاب و سیاست) آدم خود فروش، هرکاره، (برای خر کاری یا نگارش سفارشی) اجیر کردن، مزدور کردن، (عامیانه) تاکسی، کالسکه ی کرایه ای، راننده ی تاکسی یا کالسکه ی کرایه ای، (اسب و کالسکه و غیره) کرایه کردن، (در اثر کثرت استعمال) مندرس کردن، کهنه کردن، (انگلیس) اسب سواری کردن، (عامیانه) تاکسیرانی کردن، تخته ای که پنیر یا ماهی را روی آن می خشکانند، شکافی که بر اثربیل زدن یا شخم زده ایجاد میشود

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: hacks, hacking, hacked
(1) تعریف: to chop or cut up or off with repeated heavy blows.
مترادف: ax, chop, chop off, hew
مشابه: cleave, cut, gash, lop, slash, whack

- He hacked the wood into pieces.
[ترجمه 🖤Ayda🖤] او به ترفندی چوپ ها رو تکه تکه کرد
|
[ترجمه محمد] او چوب را تکه تکه خواهد کرد
|
[ترجمه گوگل] او چوب را تکه تکه کرد
[ترجمه ترگمان] چوب را تکه تکه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to make (a way, path, road, or the like) by chopping out obstructions.
مترادف: slash
مشابه: ax, clear, hew, whack

- We hacked a path through the tall weeds.
[ترجمه خودم] ما یک مسیری را از میان علف های هرز کندیم
|
[ترجمه گوگل] ما مسیری را از میان علف های هرز هک کردیم
[ترجمه ترگمان] ما یه مسیر رو از میان علف های بلند رد کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to damage or mutilate by cutting and rearranging.
مترادف: butcher, hash, make mincemeat of, mangle
مشابه: botch, bungle, mutilate

- The editor hacked up the novel beyond recognition.
[ترجمه گوگل] ویراستار رمان را غیرقابل تشخیص هک کرد
[ترجمه ترگمان] سردبیر این رمان را بیش از حد به رسمیت شناخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: (informal) to manage, succeed at, or cope with.
مترادف: cope with, deal with, handle, manage
مشابه: confront, do, face, master

- He had hoped to be a stand-up comedian but found that he just couldn't hack it.
[ترجمه h.r.behnia] / امیدوار بود که او یک استند اپ کمدین باشد , اما فهمید که از پس این کار بر نمی اید
|
[ترجمه گوگل] او امیدوار بود که یک استندآپ کمدین باشد اما متوجه شد که نمی تواند آن را هک کند
[ترجمه ترگمان] او امیدوار بود که یک کمدین معمولی باشد، اما پی برد که نمی تواند آن را هک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I couldn't hack the work hours at my other job, so I quit.
[ترجمه Mahsa] - من نتوانستم ساعات کار را در شغل دیگرم هک کنم، بنابراین استعفا دادم
|
[ترجمه گوگل] من نتوانستم ساعات کار را در شغل دیگرم هک کنم، بنابراین ترک کردم
[ترجمه ترگمان] نمی توانستم ساعات کار را در شغل دیگرم تحمل کنم، بنابراین من استعفا دادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to chop or cut roughly.
مترادف: chop, hew
مشابه: cut, lop, slash, whack

(2) تعریف: to emit short, harsh coughs.
مشابه: bark, cough, rasp

- He has the flu and he hacked all night last night.
[ترجمه گوگل] او آنفولانزا دارد و تمام شب دیشب هک کرده است
[ترجمه ترگمان] اون آنفولانزا گرفته و تمام شب رو هک کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: a rough cut made by hacking, or the act of making such a cut.
مترادف: chop, gash, notch
مشابه: cut, nick, prostitute, score, slash

(2) تعریف: a short, dry cough.
مشابه: bark, cough
اسم ( noun )
(1) تعریف: one who surrenders professional or artistic integrity or commitment in return for monetary reward.
مترادف: mercenary, prostitute
مشابه: adventurer, hireling, lackey

(2) تعریف: one who is hired to do routine or unpleasant tasks, esp. a writer hired to produce uncreative and unimaginative work; drudge.
مترادف: drudge, fag, flunky, grubber, hireling, scribbler, slave
مشابه: factotum, ghostwriter, menial, workhorse

(3) تعریف: a horse past its prime.
مترادف: jade, nag
مشابه: workhorse

(4) تعریف: (informal) a taxi or a taxi driver.
مترادف: cab, driver, taxi, taxicab
مشابه: cabdriver, chauffeur
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: hacks, hacking, hacked
(1) تعریف: to hire out, as a horse.
مترادف: hire out, lease, rent
مشابه: lend

(2) تعریف: to make trite or hackneyed by excessive or indiscriminate use.
مترادف: overdo, wear out
مشابه: overuse, tire
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: (informal) to work as a cab driver.
مشابه: chauffeur, drive, taxi

(2) تعریف: to hire out as a writer.
مشابه: hire out, subcontract, write

(3) تعریف: to use a computer or other electronic means to penetrate the protected computer system of a business, government, or individual, either as an act of mischief or with malicious intent, such as stealing data.

- He paid some computer whiz to hack into the computer system of the company that had fired him.
[ترجمه گوگل] او برای هک کردن سیستم کامپیوتری شرکتی که او را اخراج کرده بود، مقداری تند و تیز کامپیوتری پرداخت
[ترجمه ترگمان] او به بعضی از کامپیوترها پرداخت تا سیستم کامپیوتری شرکت را که او را اخراج کرده بود هک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to write or modify programs for computers, usually with advanced skill and for pleasure.
مشابه: compute, program
صفت ( adjective )
(1) تعریف: for hire, without integrity or imagination.
مترادف: hireling, mercenary
مشابه: avaricious, corrupt, dirty, grasping, venal

- hack work
[ترجمه گوگل] هک کار
[ترجمه ترگمان] کار چرند و پرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a hack politician
[ترجمه گوگل] یک سیاستمدار هک
[ترجمه ترگمان] یه سیاست مدار هک
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: trite or hackneyed.
مترادف: banal, clich�, hackneyed, shopworn, threadbare, tired, trite
مشابه: bromidic, commonplace, overused, prosaic, stale, stock, worn-out

- a hack phrase
[ترجمه گوگل] یک عبارت هک
[ترجمه ترگمان] یه جمله هک - - - - - - - - -
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. hack work
خرحمالی

2. hack around
(عامیانه) بی هدف کارکردن،اتلاف وقت کردن

3. hack it
(خودمانی) کاری را با موفقیت انجام دادن

4. hack one's way through (something)
(با بریدن شاخ و برگ یا کندن معبر و غیره) راه خود را باز کردن

5. a hack writer
نویسنده ی مزدور

6. a political hack
سیاست باز رنگ عوض کن

7. he was riding a hack
او سوار بر اسب وامانده ای بود.

8. he cut the branch with a single hack
با یک ضربه شاخه را زد.

9. The town's history goes hack to Roman times.
[ترجمه علی ملکی] تاریخ شهر، به دوران رومیان، باز می گردد.
|
[ترجمه گوگل]تاریخچه این شهر به دوران رومیان می رسد
[ترجمه ترگمان]تاریخ شهر به دوران روم سرازیر می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. One more hack and the branch was off.
[ترجمه h.r. behnia] یک ضربه دیگر , وشاخه جدا شد
|
[ترجمه گوگل]یک هک دیگر و شاخه خاموش شد
[ترجمه ترگمان]یکی دیگر هک و شاخه کنده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I'm going to hack the tree down.
[ترجمه Peter Strahm] من قصد دارم که درخت را ببرم.
|
[ترجمه گوگل]من می روم درخت را هک کنم
[ترجمه ترگمان]می خوام درخت رو بکشم پایین
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He managed to hack the code.
[ترجمه گوگل]او موفق شد کد را هک کند
[ترجمه ترگمان]اون تونسته رمز رو هک کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The explorers had to hack their way through dense jungle.
[ترجمه گوگل]کاوشگران مجبور بودند راه خود را از طریق جنگل های متراکم هک کنند
[ترجمه ترگمان]کاشفان مجبور شدند از میان جنگل انبوه راهشان را باز کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He made a hack at the log.
[ترجمه گوگل]او لاگ را هک کرد
[ترجمه ترگمان]با هک کردن دفتر کارش رو هک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Let me hack together a checking program.
[ترجمه گوگل]اجازه دهید یک برنامه بررسی را با هم هک کنم
[ترجمه ترگمان] بذار یه برنامه چک و چک کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ضربت (اسم)
smash, chop, skelp, impact, strike, stroke, hit, bat, smack, bop, beat, slap, whack, butt, blow, impulse, bump, knock, fib, biff, thump, bob, cuff, buffet, buff, dint, hack, pound, impulsion, lead-off, thwack, percussion, plunk, swat, whang

فاحشه (اسم)
drab, fancy women, harlot, besom, whore, slut, prostitute, hooker, geisha, moll, callet, courtesan, madam, madame, wench, hack, trull, hetaera, light-o'love, quean, streetwalker, strumpet

چاک (اسم)
cut, rift, incision, slashing, scissor, tear, split, chink, slot, slit, slash, suture, fissure, kerf, rip, hack, scotch, interstice, stoma

نویسنده مزدور (اسم)
devil, grub, hack

جنده (اسم)
fancy man, fancy women, trollop, hack, townswoman

خش (اسم)
hatch, strap, strip, garbage, stripe, notch, hack, flinders, good-mother, stria, mother-in-law

مزدور (اسم)
help, grub, hireling, hack, laborer, workman, galley slave, hired laborer, hired labourer

کلنگ (اسم)
pick, hack

سرفه خشک وکوتاه (اسم)
hack

اسب کرایه ای (اسم)
hack

اسب پیر (اسم)
jade, hack

درشکه کرایه (اسم)
hack, hackney

برش (اسم)
cut, cutting, abscission, incision, section, slice, dissection, mammock, borsch, borscht, broach, slash, clip, concision, scissoring, truncation, slicing, hack, excision, resection, snip, snipping

ضربه (اسم)
pelt, accent, emphasis, stress, impact, strike, stroke, thud, lash, acute, hook, tit, brunt, hack, flap, whop, sock, traumatism, whang

مزدور (صفت)
hireling, hack, hired

زخم زدن (فعل)
gash, slash, hack, stab, wound

بریدن (فعل)
chop, truncate, dock, cut off, cut, intercept, carve, rift, slice, flick, amputate, sliver, cut back, haggle, knife, shred, gash, engrave, whittle, incise, shear, mangle, raze, hack, exsect, hew, lancinate, resect, scarp, sever, skive, stump, sunder

خرد کردن (فعل)
abate, diminish, mitigate, grind, squelch, minify, smash, chop, reduce, decrease, lessen, exterminate, eliminate, narrow, hash, fragment, fritter, annihilate, extenuate, shatter, shiver, crash, de-escalate, break to pieces, disintegrate, mash, comminute, mince, mangle, cut down, fragmentize, demolish, hack, fractionalize, pestle, steamroller

بیل زدن (فعل)
hack, shovel, spade

انگلیسی به انگلیسی

• gash, cut, notch; dry cough; one who compromises his artistic integrity for money (i.e. artist or writer); one who works only for money; old horse; hired horse; taxi; hackney; taxi driver
cut, gash, chop; operate a taxicab; ride (a horse); cough dryly; tolerate, handle; write new computer programs; illegally access a computer system
if you hack something, you cut it with a sharp tool, using strong, rough strokes.
a hack is a professional writer who produces work fast, without worrying about its quality; an informal use.
when someone hacks into a computer system, they try to break into it in order to get secret information.
if you say that someone can't hack it, you mean that they are incapable of doing something, or of dealing with a problem; an informal expression.
see also hacking.

پیشنهاد کاربران

استراتژی یا تکنیک برای بهره برداری و خلاقیت بیشتر در صرف زمان و انجام کار
ترفند
Top 10 energy hacks for moms!
1 -
to get into someone else's computer system without permission in order to find out information or do something illegal
رخنه کردن
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] دست یافتن غیر مُجاز به داده ها در رایانه، معمولاً به قصد تخریب یا سوءاستفاده
...
[مشاهده متن کامل]

Someone managed to hack into the company database.
2 -
to use someone else's phone system without permission, especially to listen to their spoken messages
استفاده کردن از سیستم تلفن شخص دیگری بدون اجازه، به ویژه برای گوش دادن به پیام های گفتاری آنها
Police told the actor that his phone had been hacked.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/hack
to manage to deal successfully with something:
I tried working on the night shift for a while, but I just couldn't hack it.
نفوذ
دستیابی
دستیابی به اطلاعات
رسوخ
رخنه گری
مثله کردن ( با ساطور، تبر و . . . )
hack ( رایانه و فنّاوری اطلاعات )
واژه مصوب: رخنه کردن
تعریف: دست یافتن غیرمُجاز به داده‏ها در رایانه، معمولاً به قصد تخریب یا سوءاستفاده
هَکیدن.
( برنامه نویسی ) کار من درآوردی
استفاده از روش ( نوین یا غیر نوین ) به منظور به دست اوردن خواسته ها.
در بین hacker ها، انواع مختلفی وجود دارد که دو نوع انها مهم ترین هستند.
Hacker کلاه سفید: به شخصی گفته میشود که سعی در یافتن مشکل و ایراد دارد که بتواند ان را درست بکند.
...
[مشاهده متن کامل]

Hacker کلاه سیاه: به شخصی گفته میشود که سعی در یافتن مشکل و ایراد برای سو استفاده دارد ( پول زور بده 😎 )
#هکر_دزد_نیست

عوضی
To kick wildly or roughly
با خشونت / وحشیانه لگد زدن
You don't keep hacking at a man after he is down.
Star Trek TOS
To cut with rough or heavy blows
To slash
⁦✅⁩ ( با ساطور یا کارد و غیره و با زدن ضربه ) بریدن
Don't just 👁️hack away at👁️. the bread - cut it properly!
⭕⭕⭕
✅ ( در اثر کثرت استعمال ) مندرس کردن، کهنه کردن
✅کهنه
The 👁️coffee hack👁️ to water your houseplants in winter - makes plants gealthy
dirty solution
قلم به مزد ( در مورد نویسندگان و ادبیات )
ابداع کردن، ابداع، ترفندی که you came up with
یکی از معنی های نادرشه لطفا الکی دیس لایک نکنید
قلم به دست مزدور
مزدور
کارهای متفاوت کردن
ترفند
ترفند ( مثل دور زدن قوانین یا استانداردها )
مثال۱ - ( در فوتبال یا راگبی ) لگد زدن به پای بازیکن برای متوقف کردن[که خطا است]
مثال۲ - دور زدن استاندارهای امنیتی رایانه برای نفوذ یا آسیب به آن
بطور کل بمعنی ترفند یا کاری برخلاف رویه معمول انجام دادن و معمولا به قصد و نیت حقه زدن یا فریبکاری برای استفاده بنفع خود
HACK هک
یعنی یه کار هوشمندانه با استفاده از بهترین شرایط
درک کردن یک چیز به طور عمیق
کاری رو کردن. که بقیه نکردن
چالش های جدید رو پذیرفتن
اون هایی که می گن نفوز . یه خورده بچه گانست!
اشتباه بگید فقط نفوذ!
آسیب کاری، آسیب گری: در زمینه امنیت نرم افزارها، عملی است که فرد مهاجم انجام می دهد تا به نرم افزار رخنه کند. در حقیقت، آسیب نهفته ای در نرم افزار وجود داشته است که مهاجم از آن بهره برداری می کند تا عمل بدخواهانه اش را روی نرم افزار وارد کند.
اسب کرایه ای ، اسب وامانده ، مزدور
نفوذ
رخنه کردن در اطلاعات شخصی
سرقت کردن، دزدیدن، ( کامپیوتر، سیستم )
دستبرد زدن به، به طور غیر مجاز وارد چیزی شدن
[ رایانه ]
رخنه ، رخنه گری ، نفوذ ، نفوذگری
ورود غیر مجاز ( به سیستم های کامپیوتری و غیره )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٩)

بپرس