gush

/ˈɡəʃ//ɡʌʃ/

معنی: ریزش، جریان، جوش، تراوش، روان شدن، فواره زدن، جاری شدن
معانی دیگر: (آبگونه ها) بافشار بیرون جهیدن، بیرون زدن، فوران کردن، (با احساسات مبالغه آمیز) بیان کردن، غلوکردن، جهش، جوشش، کاشک ریزی، خون روش شدید

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: gushes, gushing, gushed
(1) تعریف: to flood out abundantly and with considerable force, as a liquid being released from compression; spurt.
مترادف: flood, jet, spout, spurt
متضاد: trickle
مشابه: belch, erupt, flow, flush, issue, overflow, pour, run, rush, squirt, stream, surge, swell, vent, well

- Water gushed from the open fire hydrant.
[ترجمه علی جادری] آب , از شیر آتشنشانی باز , فوران کرد .
|
[ترجمه گوگل] آب از شیر آتش نشانی آزاد فوران کرد
[ترجمه ترگمان] آب از شیر آتش نشانی باز سرازیر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to speak in an exaggeratedly emotional or enthusiastic manner.
مترادف: emote, sentimentalize
مشابه: bubble over, effervesce

- "I love all of your movies!" she gushed when introduced to the director.
[ترجمه گوگل] "من همه فیلم های شما را دوست دارم!" وقتی به کارگردان معرفی شد، فوران کرد
[ترجمه ترگمان] او گفت: \" من همه فیلم های شما را دوست دارم! او زمانی که به کارگردان معرفی شد، گفت: \"او با عصبانیت گفت\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to experience a sudden, abundant, or violent outpouring, as of tears.
مترادف: flood
مشابه: burst, flow, overflow, stream, surge, swell
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to emit in a sudden or abundant outflow; spurt.
مترادف: flood, jet, spout, spurt
متضاد: trickle
مشابه: erupt, overflow, pour, squirt, stream, vent, well

- The deep wound gushed blood.
[ترجمه گوگل] زخم عمیق خون فوران کرد
[ترجمه ترگمان] زخم عمیق خون سرازیر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: gushingly (adv.)
(1) تعریف: an abrupt, abundant, or forceful outflow.
مترادف: flood, jet, spout, spurt
متضاد: trickle
مشابه: effusion, flow, flush, overflow, pour, stream, surge, swell, torrent

(2) تعریف: a fluid emitted in a gush.
مترادف: jet, spout, spurt
مشابه: effusion, flow, overflow, pour, stream, swell, torrent

(3) تعریف: an exaggerated display of unreserved emotional or sentimental language.
مشابه: ebullition, effusion, flush, mush

جمله های نمونه

1. I wished Mummy wouldn't gush over Peter's little success at school;it makes him feel a fool in front of his friends.
[ترجمه گوگل]آرزو می‌کردم که مامانی از موفقیت‌های کوچک پیتر در مدرسه غافل نگردد؛ این باعث می‌شود که او در مقابل دوستانش احساس احمق کند
[ترجمه ترگمان]آرزو می کردم که مامان در مدرسه موفق نشود؛ باعث می شود که او جلوی دوستانش احساس حماقت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I wished Mummy wouldn't gush over Peter's little success at school; it makes him feel a . . .
[ترجمه گوگل]آرزو می‌کردم که مومیایی از موفقیت کوچک پیتر در مدرسه غافل نگردد به او احساس می کند
[ترجمه ترگمان]آرزو می کردم که مامان از موفقیت کمی در مدرسه خبر نداشته باشد؛ باعث می شود احساس کند …
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. A supertanker continues to gush oil off the coast of Spain.
[ترجمه گوگل]یک ابر نفتکش به فوران نفت در سواحل اسپانیا ادامه می دهد
[ترجمه ترگمان]A به جریان نفت از ساحل اسپانیا ادامه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I heard a gush of water.
[ترجمه گوگل]صدای فوران آب شنیدم
[ترجمه ترگمان]جریان آب را شنیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. There was a gush of blood from the wound.
[ترجمه گوگل]از زخم خون جاری شد
[ترجمه ترگمان]جریان خون از زخم بیرون زده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The wound re-opened in a gush of blood.
[ترجمه گوگل]زخم دوباره در جریان خون باز شد
[ترجمه ترگمان]زخم در فوران خون باز شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I wish Mummy wouldn't gush over Peter's little successes at school; it makes him feel a fool in front of his friends.
[ترجمه گوگل]ای کاش مامانی از موفقیت های کوچک پیتر در مدرسه سر در نمی آورد این باعث می شود که او در مقابل دوستانش احساس احمق کند
[ترجمه ترگمان]کاش ماما در مدرسه از موفقیت های پیتر سر در نمی آورد؛ باعث می شود که او جلوی دوستانش احساس حماقت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This astonishing performance produced a gush of hyperbole.
[ترجمه گوگل]این عملکرد شگفت‌انگیز موجی از هذل را ایجاد کرد
[ترجمه ترگمان]این عملکرد حیرت انگیز کمی اغراق آمیز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I can see the broken bodies, the gush of blood.
[ترجمه گوگل]من می توانم بدن های شکسته، فوران خون را ببینم
[ترجمه ترگمان]می توانم اجساد شکسته را ببینم، جریان خون
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. There had been no gush of maternal love.
[ترجمه گوگل]هیچ جوششی از عشق مادرانه وجود نداشت
[ترجمه ترگمان]هیچ gush از عشق مادرانه وجود نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. When tapped, they can gush year round without a pump.
[ترجمه گوگل]در صورت ضربه زدن، آنها می توانند در تمام طول سال بدون پمپ فوران کنند
[ترجمه ترگمان]وقتی ضربه وارد می شود، آن ها می توانند یک سال بدون تلمبه بزنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A sudden gush of liquid spurted out of the plant.
[ترجمه گوگل]فوران ناگهانی مایع از گیاه به بیرون فوران کرد
[ترجمه ترگمان]فوران ناگهانی مایع از گیاه بیرون ریخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A gush of heat by the automatic doors.
[ترجمه گوگل]هجوم گرما توسط درب های اتوماتیک
[ترجمه ترگمان]جریانی از گرما در دره ای اتوماتیک
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. There was a slight gush in her manner which gave the impression that she was the stupider of the two.
[ترجمه گوگل]جرقه خفیفی در رفتار او وجود داشت که این تصور را ایجاد می کرد که او از این دو احمق تر است
[ترجمه ترگمان]جریان کوچکی در رفتارش بود که نشان می داد که او احمق تر از آن دو نفر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ریزش (اسم)
abscission, pour, infusion, inset, downfall, slide, influx, afflux, affusion, diffusion, spray, leak, slump, leakage, flux, gush, effusion, outflow, intinction, perfusion, rheumatism

جریان (اسم)
inset, ooze, flow, progress, fluor, action, current, stream, course, going, income, rede, afflux, circulation, circuit, gush, effluvium, efflux, outflow, tide

جوش (اسم)
boil, ferment, burble, spout, effervescence, effervescency, furuncle, pimple, eruption, simmer, weld, rash, solder, whelk, gush

تراوش (اسم)
permeation, leak, leakage, secretion, gush, exudation, transudation

روان شدن (فعل)
flow, trill, gush

فواره زدن (فعل)
spout, jet, gush

جاری شدن (فعل)
pour, rill, stream, run, trill, flux, disembogue, gush, emanate

تخصصی

[مهندسی گاز] ریزش فوران، فوران کردن، بیرون زدن

انگلیسی به انگلیسی

• sudden flow; flood; outburst
flow, stream, spurt; burst forth; express oneself emotionally and effusively
when liquid gushes out of something, it flows out very quickly and in large quantities. verb here but can also be used as a singular noun. e.g. ...a gush of blood.
if someone gushes, they express their admiration or pleasure in an exaggerated way.

پیشنهاد کاربران

با آب و تاب صحبت کردن ( یا نوشتن )
فوران کردن
I saw milk was gushing from those titties
Oil gushed feom the well : نعت از چاه فواره زد

بپرس