اسم ( noun )
• (1) تعریف: a large area of ocean partly surrounded by land.
• مترادف: sea
• مشابه: bay, bight, cove, estuary, inlet, lagoon, mouth, ocean, sound
• مترادف: sea
• مشابه: bay, bight, cove, estuary, inlet, lagoon, mouth, ocean, sound
- The coastlines of eastern Mexico and southern Texas run along the Gulf of Mexico.
[ترجمه گوگل] خطوط ساحلی شرق مکزیک و جنوب تگزاس در امتداد خلیج مکزیک قرار دارند
[ترجمه ترگمان] سواحل شرقی مکزیک و جنوب تگزاس در امتداد خلیج مکزیک حرکت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] سواحل شرقی مکزیک و جنوب تگزاس در امتداد خلیج مکزیک حرکت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a deep chasm; abyss.
• مترادف: abysm, abyss, chasm
• مشابه: black hole, canyon, crevasse, crevice, fissure, gorge, pit, ravine, rift
• مترادف: abysm, abyss, chasm
• مشابه: black hole, canyon, crevasse, crevice, fissure, gorge, pit, ravine, rift
- When the pioneers came upon this gulf, they were forced to turn back.
[ترجمه گوگل] زمانی که پیشگامان به این خلیج رسیدند، مجبور شدند به عقب برگردند
[ترجمه ترگمان] وقتی pioneers به این خلیج رسیدند، مجبور شدند که به عقب بازگردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] وقتی pioneers به این خلیج رسیدند، مجبور شدند که به عقب بازگردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: a large gap, as in social standing, opinions, or the like.
• مترادف: breach, chasm, gap, rift
• مشابه: abyss, pit
• مترادف: breach, chasm, gap, rift
• مشابه: abyss, pit
- These two very different people fell in love, but the gulf between them was too large for the relationship to last.
[ترجمه امیررضا] این دو فرد بسیار متفاوت عاشق هم شدند، اما فاصله بین آنها برای ادامه پیدا کردن رابطه خیلی زیاد بود.|
[ترجمه گوگل] این دو فرد بسیار متفاوت عاشق یکدیگر شدند، اما شکاف بین آنها برای دوام رابطه بسیار بزرگ بود[ترجمه ترگمان] این دو نفر بسیار متفاوت عاشق شدند، اما فاصله بین آن ها تا حد زیادی بزرگ بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: gulfs, gulfing, gulfed
حالات: gulfs, gulfing, gulfed
• : تعریف: to engulf.
• مترادف: engulf, envelop, swallow
• مشابه: absorb, bury, immerse, inundate, overwhelm, submerge
• مترادف: engulf, envelop, swallow
• مشابه: absorb, bury, immerse, inundate, overwhelm, submerge