صفت ( adjective )
حالات: grumpier, grumpiest
مشتقات: grumpish (adj.), grumpily (adv.), grumpiness (n.)
حالات: grumpier, grumpiest
مشتقات: grumpish (adj.), grumpily (adv.), grumpiness (n.)
• : تعریف: in a bad mood; irritable.
• مترادف: bilious, cantankerous, cranky, cross, dyspeptic, fractious, grouchy, irascible, irritable, peevish, short-tempered
• متضاد: good-humored
• مشابه: bad-tempered, brusque, choleric, crotchety, crusty, curt, disagreeable, feisty, moody, ornery, out of sorts, peppery, pettish, petulant, quarrelsome, surly, touchy
• مترادف: bilious, cantankerous, cranky, cross, dyspeptic, fractious, grouchy, irascible, irritable, peevish, short-tempered
• متضاد: good-humored
• مشابه: bad-tempered, brusque, choleric, crotchety, crusty, curt, disagreeable, feisty, moody, ornery, out of sorts, peppery, pettish, petulant, quarrelsome, surly, touchy
- She'll be grumpy if you wake her up from her nap.
[ترجمه Amir] اگر او را از چُرت زدنش بیدار کنی عبوس خواهد شد|
[ترجمه گوگل] اگر او را از خواب بیدارش کنید، بدخلق خواهد شد[ترجمه ترگمان] اگر او را از خواب بیدار کنی بد خلق خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- My grandfather was often grumpy, but it was because he was in constant pain.
[ترجمه گوگل] پدربزرگ من اغلب بدخلق بود، اما به این دلیل بود که دائماً درد داشت
[ترجمه ترگمان] پدربزرگ من غالبا بدخلق بود، اما به این دلیل بود که مدام درد می کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پدربزرگ من غالبا بدخلق بود، اما به این دلیل بود که مدام درد می کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I was grumpy about having to fill out more forms, so I wasn't very pleasant to the receptionist.
[ترجمه گوگل] من از اینکه باید فرم های بیشتری را پر کنم ناراحت بودم، بنابراین برای مسئول پذیرش چندان خوشایند نبودم
[ترجمه ترگمان] از اینکه مجبور بودم فرم دیگری پر کنم بد خلق شده بودم، برای همین هم برای پذیرش خیلی خوشایند نبودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] از اینکه مجبور بودم فرم دیگری پر کنم بد خلق شده بودم، برای همین هم برای پذیرش خیلی خوشایند نبودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید