صفت ( adjective )
• (1) تعریف: unnatural, distorted, or ugly in character or appearance.
• مترادف: distorted, misshapen
• مشابه: bizarre, hideous, ugly, unnatural
• مترادف: distorted, misshapen
• مشابه: bizarre, hideous, ugly, unnatural
- The grotesque, headless monster had the body of a man covered with the hair of a tarantula.
[ترجمه محمد تبريزی] غول عجایباً مخلوقات بی سر، بدن انسانی را داشت که با موهای رطیل پوشیده بود.|
[ترجمه گوگل] هیولای عجیب و غریب و بی سر، بدن مردی را با موهای رتیل پوشانده بود[ترجمه ترگمان] غول بی کر جسد مردی را داشت که با موهای رطیل پوشیده شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The soldier hid his burned face, believing his wife would find it grotesque.
[ترجمه گوگل] سرباز صورت سوخته خود را پنهان کرد و معتقد بود که همسرش آن را عجیب و غریب میداند
[ترجمه ترگمان] سرباز چهره سوخته خود را پنهان کرد و تصور کرد که همسرش آن را زشت و ناهنجار خواهد یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] سرباز چهره سوخته خود را پنهان کرد و تصور کرد که همسرش آن را زشت و ناهنجار خواهد یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: fantastic or unnatural in the design or combination of forms, as in artwork combining incongruous human and animal features.
• مشابه: bizarre, fantastic, outlandish, preposterous, unnatural
• مشابه: bizarre, fantastic, outlandish, preposterous, unnatural
اسم ( noun )
مشتقات: grotesquely (adv.), grotesqueness (n.)
مشتقات: grotesquely (adv.), grotesqueness (n.)
• (1) تعریف: one that is grotesque.
• مشابه: freak, gargoyle
• مشابه: freak, gargoyle
• (2) تعریف: an art style of sixteenth-century Italy that employed grotesque designs and forms.