• : تعریف: dazed, confused, or off-balance as a result of a blow or fall, anesthesia, or the like. • مترادف: dazed, dopey, fuddled, stupefied, woozy • مشابه: drowsy, lethargic, off-balance, overcome, sluggish
- He is now awake after the surgery but still groggy.
[ترجمه گوگل] او اکنون پس از عمل جراحی بیدار است اما همچنان گیج است [ترجمه ترگمان] اون الان بعد از عمل بهوش اومده اما هنوز هم بی groggy [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. the mountain climbers looked groggy
کوه نوردان بی حال و کسل به نظر می آمدند.
2. The attack of flu left her feeling very groggy.
[ترجمه فرهادی] آنفولانزای شدید خیلی گیج و منگش کرده بود
|
[ترجمه گوگل]حمله آنفولانزا باعث شد که او احساس گیجی کند [ترجمه ترگمان]حمله سرماخوردگی احساس او را خیلی سست کرده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه گوگل]او هنوز از داروی بیهوشی گیج است [ترجمه ترگمان]او هنوز از بی هوشی خارج است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. The injured man was still groggy and could only give a garbled account of the accident.
[ترجمه گوگل]مرد مجروح همچنان گیج بود و فقط میتوانست گزارشی درهم از تصادف بدهد [ترجمه ترگمان]مرد زخمی هنوز سست و سست بود و فقط می توانست شرحی درهم و برهم از تصادف به او بدهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. I felt really groggy after 15 hours on the plane.
[ترجمه گوگل]بعد از 15 ساعت در هواپیما واقعا احساس گیجی کردم [ترجمه ترگمان] بعد از ۱۵ ساعت توی هواپیما احساس ضعف کردم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. She was feeling a bit groggy when I saw her.
[ترجمه گوگل]وقتی او را دیدم کمی احساس گیجی می کرد [ترجمه ترگمان]وقتی دیدمش احساس گیجی می کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. I felt a bit groggy for a couple of days after the operation.
[ترجمه گوگل]تا چند روز بعد از عمل احساس کسالت داشتم [ترجمه ترگمان]چند روز بعد از عمل کمی احساس گیجی کردم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. He was too groggy to recall where he was.
[ترجمه گوگل]او آنقدر گیج بود که نمیتوانست به یاد بیاورد که کجاست [ترجمه ترگمان]ضعیف تر از آن بود که به یاد بیاورد کجا بوده [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. You've been threatened, you've been doped, you're groggy.
[ترجمه گوگل]شما تهدید شده اید، شما دوپینگ شده اید، شما عصبانی هستید [ترجمه ترگمان]تو در خطر بوده ای، خمار بودی، تو سست و منگ هستی [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. I was still groggy, and getting into the water helped.
[ترجمه گوگل]من هنوز گیج بودم و وارد شدن به آب کمک کرد [ترجمه ترگمان]من هنوز گیج بودم و وارد آب شدم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Pears felt groggy in the closing stages and found it difficult to concentrate.
[ترجمه گوگل]گلابی در مراحل پایانی احساس گرفتگی میکرد و به سختی میتوانست تمرکز کند [ترجمه ترگمان]Pears در مراحل پایانی احساس ضعف کرد و تمرکز کردن را دشوار یافت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Groggy with heat, Jackie wondered feebly if they changed the sign with every birth and death.
[ترجمه گوگل]جکی که از گرما غرق شده بود به این فکر می کرد که آیا با هر تولد و مرگ علامت را عوض می کنند [ترجمه ترگمان]جکی با حرارت از خود می پرسید که آیا این علامت را با هر تولد و تولد عوض کرده اند یا نه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. No. 3 tells the groggy householder to get up so he can stick the knife in him.
[ترجمه گوگل]شماره 3 به صاحب خانه می گوید که بلند شود تا بتواند چاقو را در او بچسباند [ترجمه ترگمان]شماره ۳ به the می گوید که باید بلند شود تا بتواند چاقو را در او فرو کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Bill looked groggy after studying all night.
[ترجمه گوگل]بیل بعد از مطالعه تمام شب گیج به نظر می رسید [ترجمه ترگمان]بیل در تمام مدت شب گیج و منگ به نظر می رسید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. I was still groggy, but I could sit up.
[ترجمه گوگل]هنوز گیج بودم، اما میتوانستم بنشینم [ترجمه ترگمان]هنوز سست بودم، اما می توانستم بنشینم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• unsteady, off-balance; dazed, befuddled, drowsy; drunk (archaic) if you feel groggy, you feel weak and ill; an informal word.
پیشنهاد کاربران
نامتعادل، گیج، منگ، بی تعادل، بی حالی پس از خواب
تنبل
( در اثر کم خوابی و غیره ) خمود، بی حال، بی نا تلفظ: [گِرُ گیٖ] SYN: dazed - fuddled How do you feel in the morning when you stay up late? Answer: If I stay up late, I usually feel ⭐groggy⭐ and tired in the morning. It can be hard to get going and be productive when you haven’t had enough sleep ... [مشاهده متن کامل]
گیج وویج اول صبح ها معنیه خواب آلود هم می ده
i feel groggy. . . . احساس گیجی
منگ When you first wake up, you might be groggy until you get up and start moving around.
گیج. درست نتواستن فکر کردن the sleeping pills had left her feeling groggy