grippe

/ɡriːp//ɡriːp/

معنی: گریپ، انفلوانزا، نزله وبایی نای، زکام همه جا گیر
معانی دیگر: (پزشکی) سرماخوردگی، آنفلوانزا، نزله، grip طب نزله وبایی نای

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: grippy (adj.)
• : تعریف: influenza.
مشابه: cold

جمله های نمونه

1. The grippe hit unusually severely that year.
[ترجمه گوگل]گریپ در آن سال به طور غیرعادی شدیدی برخورد کرد
[ترجمه ترگمان]آن سال آنفولانزا خیلی به شدت آسیب دیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. What is the transmission way of the grippe?
[ترجمه گوگل]راه انتقال گیره چیست؟
[ترجمه ترگمان]راه انتقال گریپ چیست؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She is down with la grippe and so is her cook .
[ترجمه گوگل]او و آشپزش دچار مشکل شده است
[ترجمه ترگمان]اون مبتلا به سرماخوردگی شده و آشپز هم هست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He promptly diagnosed her affliction as La Grippe, dosed her with hot whiskey (the remnants in the bottles for which Brissenden was responsible), and ordered her to bed. But Maria was refractory.
[ترجمه گوگل]او فوراً تشخیص داد که رنج او لا گریپ است، ویسکی داغ (بقایای بطری‌هایی که بریسندن مسئول آن بود) به او دوز داد و به او دستور داد که بخوابد اما ماریا نسوز بود
[ترجمه ترگمان]او فورا affliction را به عنوان La Grippe تشخیص داد، او را با ویسکی داغ و the را در بطری هایی که بریسندن مسئول آن بود تشخیص داد و به او دستور داد که بخوابد اما ماریا سرسخت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He promptly diagnosed her affliction as La Grippe, dosed her with hot whiskey (the remnants in the bottles for which Brissenden was responsible), and ordered her to bed.
[ترجمه گوگل]او فوراً تشخیص داد که رنج او لا گریپ است، ویسکی داغ (بقایای بطری‌هایی که بریسندن مسئول آن بود) به او دوز داد و به او دستور داد که بخوابد
[ترجمه ترگمان]او فورا affliction را به عنوان La Grippe تشخیص داد، او را با ویسکی داغ و the را در بطری هایی که بریسندن مسئول آن بود تشخیص داد و به او دستور داد که بخوابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Influenza ( or flu or grippe ): Acute viral infection of the upper or lower respiratory tract.
[ترجمه گوگل]آنفولانزا (یا آنفولانزا یا گریپ): عفونت حاد ویروسی دستگاه تنفسی فوقانی یا تحتانی
[ترجمه ترگمان]Influenza (یا آنفولانزا): عفونت حاد ویروسی نوع تنفسی فوقانی یا پایینی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Sexy: The uncle of mouth of my home alley got a grippe.
[ترجمه گوگل]سکسی: عموی دهن کوچه ی خونه ام گرفت
[ترجمه ترگمان]!! !! !! !! !! !! !! !! !! !! !! !! !! !! !! !! !! !! !! !! !! !! !
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گریپ (اسم)
common cold, influenza, grip, grippe

انفلوانزا (اسم)
influenza, flue, grip, grippe, flu

نزله وبایی نای (اسم)
grip, grippe

زکام همه جا گیر (اسم)
grippe

انگلیسی به انگلیسی

• influenza, contagious viral disease characterized by fever and inflammation of the respiratory tract

پیشنهاد کاربران

واژه انگلیسی "grippe" هم از "grift" فارسی میانه ( پهلوی ) می آید!
کارنامه اردشیر بابکان، فَرگَرد ( فصل ) 8، بند6:
spāh ī kerm az pas ī ardaxšīr awištāft gyāg ī tang abar ōyšān ēdōn be grift
kū spāh ī ardaxšīr be widardan nē šāyist, ud ardaxšīr xwad tanīhā ō bār drayā ōbast
...
[مشاهده متن کامل]

معنی: سپاه کِرم از پس ( به دنبال، در تعقیب ) اردشیر شتافت و جای تنگ بر ایشان ایدون ( اینگونه ) "بِگِرِفت ( مسدود یا بَست ) "
که سپاه اردشیر بگذشتن نشایست ( نتوانستند بروند ) ؛ و اردشیر خود به تنهایی به بار ( کنار، ساحل ) دریا افتاد ( رهسپار شد )
.
دو گونه سرماخوردگی ( آنفولانزا ) در پهلوی هست:
1. هَمریت 2. پَتریت
.
1. هَمریت: واژه فارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ )
هم: با، به همراه - پیشوند همراهی و وابستگی
.
ریت: رید، ریدن! - بیرون ریختن کثافت ها، مدفوع کردن، قضا و رفع حاجت کردن -
گَند، بد، زشت، پلشت، نِکوهیده، نازیبا، آلوده
.
معنی: ریمَنی ( ناپاکی، عفونت ) واگیردار، سرایت کردن بیماری، سرماخوردگی، آنفولانزا ( فرانسوی ) ، مالش سَهی ( تماس مستقیم ) آلودگی
.
می توان به جای واژه انگلیسی "infection" و "grippe" از واژه "هَمریت" بهره برد!
.
.
2. پَتریت: واژه فارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ )
پَت: پَئیتی ( paiti ) -
بی، بدون - برهنه، عریان، لخت - تهی، خالی، پوچ - برگشت، بازگشت، بازآیی، جلوگیری، واداشتن
مانند: پَتَت، پاپَتی، پَتیاره، پَنام! ( در اوستا: پَئیتی دانَه ) �
ایتیَه: صفت فاعلی - حرکت کردن، روانه شدن، رفتن
.
ریت: رید، ریدن! - بیرون ریختن کثافت ها، مدفوع کردن، قضا و رفع حاجت کردن -
گَند، بد، زشت، پلشت، نِکوهیده، نازیبا، آلوده
.
معنی: ریمَنی ( ناپاکی، عفونت ) تنفسی، بیماری تنفسی، بُرُونشیت یا آسم تنفسی ( تنگی نفس ) ، دُژدَمی ( دُشدَمی ) ، مالش ناسَهی ( تماس غیر مستقیم ) آلودگی
.
می توان به جای واژه انگلیسی "bronchitis" و "asthma" و "dyspnoea" از واژه "پَتریت" بهره برد!
.
.
هَمگَرزه، هَمگَرزِگی: واژه فارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ )
هم: با، به همراه - پیشوند همراهی و وابستگی
.
گَرزه ( گَرزِگی ) : گَزیدن، گاز گرفتن، نیش زدن
معنی: در تماس بودن، پیوند داشتن، لمس کردن، هَموندی ( هَماوَندی ) ، برخورد کردن، خوردن به چیزی، به هم رسیدن ( وصل شدن ) ، دیدار کردن ( ارتباط گرفتن ) ، بَرماس ( پَرماس )
می توان به جای واژه انگلیسی "contact" از واژه "هَمگَرزه، هَمگَرزِگی" بهره برد!
.
شایست ناشایست، فَرگرد ( فصل ) 2، بند60:
hamrīt ān bawēd ka tan abāg nasā ham - garzag bawēd, ud petrīt ān kē abāg ān kē pad nasā pahikōft ham - garzag bawēd, ud az ham - garzagīh ī abāg ōy ī yāzdahom ham - gōnag petrīt ōh kunēd
معنی: هَمریت ( سرایت بیماری ) آن باشد که تن با نَسا ( لاشه، مُردار ) ، هَمگرزه ( در تماس ) شود و پَتریت ( تنگی نفس ) آن [باشد] که با آن کس که با نسا ( جَسَد ) برخورد کرد، همگرزه شود ( به آن بیماری بِرِسَد ) ؛
و از هَمگرزگی ( لمس ) با آن ( پَتریت ) ،
کس ( شخص ) یازدهم، همان گونه[شخص] پَتریت شود ( تا یازدهمین کس هم، از آلودگی هوا یا تنفسی آن، بیماری می گیرد! )

منابع• https://fa.m.wikipedia.org/wiki/هفتواد • https://abadis.ir/fatofa/گرفته/• https://www.parsigdatabase.com/• https://www.parsigdatabase.com/surf?lang=Fa• https://www.parsigdatabase.com/search?lang=Fa

بپرس