gripe

/ˈɡraɪp//ɡraɪp/

معنی: تسلط، چنگ، شکایت، گله، گیر، درد سخت، تشنج موضعی، شکوه کردن، محکم گرفتن، با مشت گرفتن، نق نق زدن، گله کردن، ازردن، گرفتن
معانی دیگر: شکایت کردن، نالیدن، غرولند کردن، (قدیمی) در دست گرفتن، در پنجه نگهداشتن، اذیت کردن، رنج دادن، منکوب کردن، تفوق، سیادت، (پزشکی - معمولا جمع) قولنج، درد شدید و ناگهانی روده ها، قولنج گرفتن، (نادر) دسته، هر ابزاری که نگه می دارد (مثل گیره)، (کشتیرانی - جمع) قلاب و طناب و غیره (برای درجا نگهداشتن قایق های کشتی)، (خودمانی) شکوه، گرزش، فهمیدن، مهارت

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: gripes, griping, griped
(1) تعریف: (informal) to complain continually; nag; grumble.
مترادف: bellyache, complain, grouse, kick, moan
مشابه: cavil, grouch, growl, grumble, mutter, nag, squawk, whine

- He's always griping about his boss.
[ترجمه محمدرضا] او همیشه در مورد رئیسش شکایت داره.
|
[ترجمه گوگل] او همیشه نگران رئیسش است
[ترجمه ترگمان] او همیشه در مورد رئیسش صحبت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- What is she griping about now?
[ترجمه Mania] الان در مورد چی او نق میزند؟
|
[ترجمه گوگل] الان داره از چی گریه می کنه؟
[ترجمه ترگمان] الان داره چی کار می کنه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to suffer sharp pains in the bowel.
فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: (informal) to annoy or bother; irritate.
مترادف: annoy, bother, irk, irritate, nettle, vex
مشابه: exasperate, fuss, gall, peeve, rile

- Her constant whining really gripes me.
[ترجمه گوگل] ناله های مداوم او واقعا مرا آزار می دهد
[ترجمه ترگمان] دائما ناله و زاری می کند، از من شکایت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to cause to suffer sharp pains in the bowel.
اسم ( noun )
مشتقات: gripingly (adv.), griper (n.)
(1) تعریف: (informal) a complaint; grievance.
مترادف: beef, bellyache, complaint, grievance
مشابه: cavil, grouse, growl, grumble, kick, objection, peeve, protest

- I have to listen to his gripes all day long.
[ترجمه 🐾 مهدی صباغ] من مجبورم در تمام طول روز، به گله و شکایت های او گوش بدهم.
|
[ترجمه گوگل] من باید تمام روز به ناله های او گوش دهم
[ترجمه ترگمان] تمام روز باید به gripes گوش بدهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: (usu. pl.) intermittent sharp pains in the bowel.
مشابه: bellyache, colic, cramp, twinge

جمله های نمونه

1. Her main gripe is that she's not being trained properly.
[ترجمه گوگل]ناراحتی اصلی او این است که به درستی آموزش ندیده است
[ترجمه ترگمان]تهدید اصلی او این است که او به درستی آموزش ندیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. My only gripe is that one main course and one dessert were unavailable.
[ترجمه گوگل]تنها ناراحتی من این است که یک غذای اصلی و یک دسر در دسترس نبود
[ترجمه ترگمان]تنها اشاره من این است که یک راه اصلی و یک دسر در دسترس نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. My main gripe was the price of refreshments.
[ترجمه گوگل]مشکل اصلی من قیمت نوشیدنی ها بود
[ترجمه ترگمان]شکایت اصلی من قیمت تنقلات بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He likes to have a good gripe from time to time.
[ترجمه گوگل]او دوست دارد هر از چندگاهی خوش دستی داشته باشد
[ترجمه ترگمان] اون دوست داره وقت به موقع شکایت کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. My only gripe about the hotel was the food.
[ترجمه رز] تنها شکایت من در مورد هتل، غذایش بود
|
[ترجمه گوگل]تنها ناراحتی من از هتل غذا بود
[ترجمه ترگمان]تنها شکایت من در مورد هتل غذا بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The one minor gripe I have is that the Pioneer doesn't have mudguards.
[ترجمه گوگل]مشکل کوچکی که دارم این است که پایونیر گلگیر ندارد
[ترجمه ترگمان]تنها چیزی که من دارم این است که روزنامه پایانیر را mudguards
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. One small gripe is that the manuals have not been rewritten since the advent of version
[ترجمه گوگل]یک مشکل کوچک این است که کتابچه‌های راهنما از زمان ظهور نسخه بازنویسی نشده‌اند
[ترجمه ترگمان]یک اشاره کوچک این است که the از زمان ظهور نسخه بازنویسی نشده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Sure, some motorists still gripe about traffic congestion along the 6-mile line from El Cajon to Santee.
[ترجمه گوگل]مطمئناً، برخی از رانندگان هنوز از تراکم ترافیک در امتداد خط 6 مایلی از ال کاخون تا سانتی ناراحت هستند
[ترجمه ترگمان]البته برخی از رانندگان هنوز به تراکم ترافیک در امتداد خط ۶ مایلی از آل Cajon به Santee اشاره می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. My only gripe is that it could have been bigger.
[ترجمه گوگل]تنها ناراحتی من این است که می توانست بزرگتر باشد
[ترجمه ترگمان]تنها شکایت من اینه که ممکنه بزرگ تر باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The familiar mainland gripe of skill shortages is rarely heard in Northern Ireland.
[ترجمه گوگل]صدای آشنای سرزمین اصلی کمبود مهارت به ندرت در ایرلند شمالی شنیده می شود
[ترجمه ترگمان]سرزمین اصلی شناخته شده کمبود مهارت به ندرت در ایرلند شمالی شنیده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They catch their breath and gripe about the trail.
[ترجمه گوگل]آنها نفس خود را می گیرند و در مورد دنباله دار گریه می کنند
[ترجمه ترگمان]ان ها نفس خود را می گیرند و به دنبال رد پا شکایت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Students' main gripe is the poor quality of the dorm food.
[ترجمه گوگل]مشکل اصلی دانشجویان کیفیت پایین غذای خوابگاه است
[ترجمه ترگمان]gripe اصلی دانش آموزان، کیفیت پایین غذای خوابگاه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. My one gripe is that at times the control system is not as good as expected.
[ترجمه گوگل]مشکل من این است که گاهی اوقات سیستم کنترل آنطور که انتظار می رود خوب نیست
[ترجمه ترگمان]یک gripe من این است که گاهی اوقات سیستم کنترل تا آن حد که انتظار می رود خوب نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. My main gripe is that the heater doesn't work in the hotel room.
[ترجمه گوگل]مشکل اصلی من این است که بخاری در اتاق هتل کار نمی کند
[ترجمه ترگمان]فشار اصلی من این است که گرم کن در اتاق هتل کار نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تسلط (اسم)
possession, authority, domination, hegemony, dominance, predomination, gripe

چنگ (اسم)
paw, grapnel, gripe, harp, claw, clutch, grip, lyre, nail, grapple, pad, trombone

شکایت (اسم)
denunciation, murmur, protest, moan, gripe, groan, rumble, complaint, grievance, discontent

گله (اسم)
quarrel, flock, grumble, gripe, groan, discontent, drove, covey, herd

گیر (اسم)
scrape, fix, entanglement, hitch, trap, obstacle, impediment, bug, gripe, impasse, snag, embroglio, holdback, holdfast, kink, tanglement

درد سخت (اسم)
strain, gripe, pang

تشنج موضعی (اسم)
gripe, spasm

شکوه کردن (فعل)
plain, gripe

محکم گرفتن (فعل)
clamp, gripe, clutch, clam, grip, clip, hug

با مشت گرفتن (فعل)
gripe, fist

نق نق زدن (فعل)
fuss, gripe

گله کردن (فعل)
blame, grumble, gripe, carp

ازردن (فعل)
annoy, hurt, mortify, rile, afflict, fash, aggrieve, ail, vex, goad, prick, irk, irritate, harry, grate, harrow, gripe, nark, grit, lacerate, peeve, tar

گرفتن (فعل)
snatch, grab, cease, take, receive, obtain, hold, assume, engage, capture, pickup, catch, kindle, gripe, nail, educe, detract, devest, enkindle, obturate, wed

انگلیسی به انگلیسی

• stomach pain; complaint (slang)
seize; grasp; cause pain (in the stomach); complain (slang)
if you gripe about something, you keep complaining about it; an informal word.

پیشنهاد کاربران

دلپیچه
gripe ( پزشکی )
واژه مصوب: آنفلوانزا
تعریف: عفونت ویروسی بسیار مسری که دستگاه تنفس را مبتلا می‏کند
مرتبا غر غر کردن
همش ناله و شکوه کردن
My younger daughter keeps griping about having too much assignments
درگیر شدن
before Bellerophon was at close
gripes with his enemy
https://worldfolklore. net/index. php/2020/09/24/pegasus - and - the - chimaera/
گله کردن
شکایت

بپرس