grind

/ˈɡraɪnd//ɡraɪnd/

معنی: خرحمالی، کار یکنواخت، عمل خرد کردن یا اسیاب کردن، سخت کار کردن، اسیاب کردن، تیز کردن، اسیاب شدن، خرد کردن، ساییدن، اذیت کردن، کوبیدن، سابیدن
معانی دیگر: آسیاب کردن، آرد(پودر) کردن یا شدن، کویستن، آس کردن یا شدن، با چرخاندن دسته دستگاهی را به کار انداختن، میزان آرد یا پودر شدگی، چگونگی آسیاب شدگی، مصیبت زده کردن، لگدمال کردن، ظلم و جور کردن، (چاقو و غیره را با چرخ سنباده) تیز کردن، خاییدن، دندان ها را به هم ساییدن، دندان قروچه کردن، (خودمانی) سخت کار یا مطالعه کردن، جان کندن، کار سخت و طاقت فرسا، جان کنی، (با خرد کردن یا آسیاب کردن) تولید کردن، آسیاب شدنی، آرد شدنی، شاگرد درس خوان و زحمت کش، (خودمانی) کمر را دایره وار چرخاندن، رقص کمر، قردادن، سایش

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: grinds, grinding, ground
(1) تعریف: to crush or make by crushing into fine particles.
مترادف: crush, mill, pulverize, triturate
مشابه: comminute, crumble, crunch, granulate, kibble, masticate, powder

- He ground the nuts according to the recipe.
[ترجمه Zari] او بر اساس دستورالعمل آجیل را آسیاب کرد.
|
[ترجمه محمدسعید قائنی نجفی] او مغزها را بر اساس دستور تهیه ( یا پخت بسته به متن ) آسیاب کرد
|
[ترجمه گوگل] آجیل ها را طبق دستور آسیاب کرد
[ترجمه ترگمان] او مهره ها را طبق دستور پخت روی زمین می گذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I love the smell when I grind the coffee beans.
[ترجمه neda] وقتی دانه های قهوه رو آسیاب میکنم عاشق بوی آن هستم
|
[ترجمه یه دوست] من عاشق بوی دانه های قهوه هستم وقتی که آنها را آسیاب میکنم
|
[ترجمه گوگل] وقتی دانه های قهوه را آسیاب می کنم بوی آن را دوست دارم
[ترجمه ترگمان] من عاشق این بو هستم وقتی قهوه می خورم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to sharpen or make smooth by friction.
مترادف: hone, sharpen, whet
مشابه: file, sand

- He ground the edge of the knife on a stone.
[ترجمه Nsss] او لبه چاقو را روی یک سنگ تیز کرد ( گذشته )
|
[ترجمه گوگل] لبه چاقو را روی سنگی آسیاب کرد
[ترجمه ترگمان] لبه چاقو را روی سنگ گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to rub together in a harsh or grating manner.
مترادف: grate
مشابه: gnash, grit, rasp, scrape

- He has a bad habit of grinding his teeth.
[ترجمه Metis] او عادت بد به هم سابیدن دندانهایش را دارد
|
[ترجمه Mahdi] او عادت بد دندان قروچه دارد
|
[ترجمه گوگل] او عادت بدی به دندان قروچه دارد
[ترجمه ترگمان] عادت بدی دارد که دندان هایش را به هم بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to cruelly oppress; crush.
مترادف: crush, oppress
مشابه: ill-treat, maltreat, scourge

- The new leaders ground the opposition.
[ترجمه گوگل] رهبران جدید مخالفان را زمینگیر می کنند
[ترجمه ترگمان] رهبران جدید اپوزیسیون را بر پا می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: to operate by turning a handle or crank.
مترادف: crank, wind
مشابه: turn

- You grind the peppermill clockwise.
[ترجمه شایگان] با فلفل ساب در جهت عقربه های ساعت آسیاب کن
|
[ترجمه گوگل] آسیاب فلفل را در جهت عقربه های ساعت آسیاب می کنید
[ترجمه ترگمان] تو جهت عقربه های ساعت را به هم می زنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to crush or reduce something to small particles.
مترادف: crush

(2) تعریف: to become ground, crushed, or powdered.
مشابه: crush, powder, pulverize

(3) تعریف: to be sharpened or polished by rubbing.
مترادف: sharpen
مشابه: polish

(4) تعریف: to slow down or stop with much difficulty or roughness.
مشابه: brake, halt, slow down

- The car ground to a halt.
[ترجمه گوگل] ماشین متوقف شد
[ترجمه ترگمان] اتومبیل متوقف شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: grindingly (adv.)
(1) تعریف: the act or process of grinding.
مترادف: crushing, trituration
مشابه: comminution, milling, pulverization

(2) تعریف: a harsh-sounding noise produced by friction.
مترادف: grating, rasp, scrape
مشابه: screech

(3) تعریف: (informal) tedious or boring work.
مترادف: chore, drudgery, moil
مشابه: bore, groove, slavery, task, toil, treadmill

- He found writing his thesis to be a real grind.
[ترجمه Mandy-red] او دریافت که نوشتن پایان نامه اش کاری فرسایشی است
|
[ترجمه مهرانه] او نوشتن پایان نامه را یک خرحمالی میداند . ( کار سخت و کم اجرت )
|
[ترجمه گوگل] او دریافت پایان نامه خود را به یک خرد کردن واقعی است
[ترجمه ترگمان] او دریافت که پایان نامه خود را به عنوان یک آسیاب بادی واقعی می نویسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. grind saffron in a mortar
زعفران را در هاون بکوب.

2. to grind a coffee mill
قهوه را در دستگاه قهوه خرد کنی آسیاب کردن

3. to grind a knife
چاقوئی را تیز کردن

4. to grind coffee
قهوه را آسیاب کردن

5. to grind for an examination
برای امتحان مثل خر درس خواندن

6. to grind out
با زحمت مداوم تولید کردن یا ارائه دادن،مثل خر کار کردن

7. the daily grind of earning a living
مشقت روزانه ی امرار معاش

8. to have an ax to grind
(عامیانه) منفعت شخصی داشتن،نظر داشتن،به فکر جیب خود بودن

9. the judge had no ax to grind
قاضی نظر شخصی نداشت (بی نظر بود).

10. A mill cannot grind with the water that is past.
[ترجمه گوگل]آسیاب نمی تواند با آبی که گذشته است خرد کند
[ترجمه ترگمان]آسیاب بادی نمی تواند با آب آسیاب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Laws grind the poor, and rich men rule the law.
[ترجمه گوگل]قوانین فقرا را خرد می کنند و ثروتمندان بر قانون حکومت می کنند
[ترجمه ترگمان]قوانین فقرا را آسیاب می کنند، و ثروتمندان قانون را اداره می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The rice will grind down into flour.
[ترجمه گوگل]برنج به آرد تبدیل می شود
[ترجمه ترگمان]برنج به آرد تبدیل خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The animal has teeth that grind its food into a pulp.
[ترجمه گوگل]این حیوان دارای دندان هایی است که غذای او را به صورت پالپ در می آورد
[ترجمه ترگمان]حیوان دندان دارد که غذای خود را به یک خمیر تبدیل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Grind the sugar into a powder .
[ترجمه گوگل]شکر را پودر کنید
[ترجمه ترگمان]به صورت پودر تبدیل میشه به پودر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Shall I grind a little black pepper over your pizza?
[ترجمه گوگل]کمی فلفل سیاه روی پیتزای شما خرد کنم؟
[ترجمه ترگمان]میتونم یه کم فلفل سیاه روی پیتزا تو بزنم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Grind the beans to suit your coffee maker.
[ترجمه گوگل]دانه ها را متناسب با قهوه ساز خود آسیاب کنید
[ترجمه ترگمان]لوبیا را آماده کنید تا برای coffee مناسب باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Store the peppercorns in an airtight container and grind the pepper as you need it.
[ترجمه گوگل]دانه های فلفل را در ظرفی دربسته نگهداری کنید و فلفل را به میزان لازم خرد کنید
[ترجمه ترگمان]the را در یک ظرف airtight نگه دارید و فلفل را همان طور که به آن نیاز دارید آسیاب کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خرحمالی (اسم)
grind, slog, moil, fag, corvee, drudgery, elbow grease, plod, punisher, taskwork, hackwork, spadework

کار یکنواخت (اسم)
grind

عمل خرد کردن یا اسیاب کردن (اسم)
grind

سخت کار کردن (فعل)
grind, slave, fag

اسیاب کردن (فعل)
grind, mill, grit

تیز کردن (فعل)
grind, sharp, sharpen, point, keen, whet, strap

اسیاب شدن (فعل)
grind

خرد کردن (فعل)
abate, diminish, mitigate, grind, squelch, minify, smash, chop, reduce, decrease, lessen, exterminate, eliminate, narrow, hash, fragment, fritter, annihilate, extenuate, shatter, shiver, crash, de-escalate, break to pieces, disintegrate, mash, comminute, mince, mangle, cut down, fragmentize, demolish, hack, fractionalize, pestle, steamroller

ساییدن (فعل)
grind, abrade, rub, gnaw, pulverize, wear away, scuff, chafe, fray, grate, file, levigate, corrade, erode, pound, rub out, triturate, wear up

اذیت کردن (فعل)
grind, annoy, hurt, pester, grieve, worry, offend, hock, harass, tease, badger, bedevil, chivvy, chive, indemnify, tousle, needle

کوبیدن (فعل)
grind, stub, forge, beat, thrash, fustigate, mallet, ram, berry, knock, pummel, flail, drive, bruise, stave, hammer, frap, pash, smite, nail, pound, thresh, whang

سابیدن (فعل)
grind, chafe, grate, wear off

تخصصی

[عمران و معماری] سابکاری - سنگزنی
[مهندسی گاز] سایش، سائیدن

انگلیسی به انگلیسی

• act of grinding; hard and tedious work, drudgery; grating sound, rasp
crush, break up into small particles; be reduced to powder; sharpen; scrape, rub together harshly; make a harsh grinding sound; crush, oppress; operate by rotating a crank; work hard, study hard
when something such as corn or coffee is ground, it is crushed until it becomes a fine powder.
if you grind something into a surface, you press it hard into the surface.
if you grind the edge of something, you make it smooth or sharp by pressing it against a hard surface or on a machine.
if a machine grinds, it makes a harsh scraping noise.
you can refer to tiring, boring, and routine work as the grind.
to grind to a halt: see halt.
if you grind someone down, you treat them very harshly, so that they do not have the will to resist you.
if you grind something up, you crush it until it becomes a fine powder, especially in a machine.

پیشنهاد کاربران

This term is used to describe the act of working hard and putting in a lot of effort. It can be applied to various tasks, including homework and studying.
کار سخت و تلاش زیاد ( کردن )
می توان آن را برای کارهای مختلف از جمله تکلیف خانه و مطالعه به کار برد.
...
[مشاهده متن کامل]

مثال؛
I’m on a grind to finish all my assignments this week.
A friend might comment, “She’s always grinding, never taking a break. ”
A coach might encourage their team, “Keep grinding, the hard work will pay off. ”

سخت کوش
له کردن
to grind one's teeth
به هم ساییدن دندانها. دندان قروچه
کارهای روزمره
سخت کوشی
جان کندن
کار پر زحمت
grind=Break into little objects
Back to the grind، بمعنی برگشتن به سر کار بعد از استراحت
چرستیدن.
چرستیدن. [ چ َ / چ ِ رِ / رَ دَ ] ( مص ) بهم زدن و بهم فشردن دندان. ( ناظم الاطباء ) . چرست کردن. دندان قروچه کردن. رجوع به چرست و چرست کردن شود.
● آسیاب کردن
● تیز کردن ( چاقو، قیچی، . . . )
● سابیدن ( مثلا سابوندن سیگار به لبه ای به منظور خاموش کردنش )
● دندان قروچه کردن
● حرکت نمایشی اسکیت بورد که با یه پا یه سمتش رو به سمت زمین فشار میدی و سمت دیگه اسکیت میاد بالا و اون لبه که روی زمینه در واقع به زمین سابیده میشه
Grind to make it
سخت تلاش کن موفق شی
=====================================
The girl is grinding hard
اون داره رقص باسن میره
=====================================
Dont grind your teeth
...
[مشاهده متن کامل]

دندوناتو بهم فشار نده
=====================================
He is the only grind in the college
تنها دانشجو خر خون دانشگاست

برای رسیدن به هدفی سخت تلاش کردن.
grind ( verb ) = Crush ( verb )
به معنای خرد کردن
Grind through
سخت کار کردن
مثال :
I want to grind through this friday.

این هم بدونید که گذشته grind میشه ground
ground علاوه بر اینکه معنی میشه زمین
گذشته فعل grind هم هست
آسیاب کردن
did u grind the coffee seed
سخت تلاش کردن خودمانی
all i doing is just grind
متوقف شدن
یکنواختی
آسیاب کردن
ساییدن
به تدریج متوقف شدن
خرخون
{نساجی} سنگ زنی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)

بپرس