grasping

/ˈɡræspɪŋ//ˈɡrɑːspɪŋ/

(در چنگ یا در دست) گیرنده، حریص

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: graspingly (adv.)
(1) تعریف: overly eager to obtain material goods, sometimes to the point of ruthlessness; greedy.
مترادف: acquisitive, avaricious, greedy
مشابه: covetous, mercenary

(2) تعریف: able to seize or grip.
مشابه: prehensile

- an insect's grasping legs
[ترجمه گوگل] چنگ زدن به پاهای حشره
[ترجمه ترگمان] پاهای grasping یک حشره،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Her hands were grasping at his coat.
[ترجمه گوگل]دستانش به کتش چنگ زده بود
[ترجمه ترگمان]دستانش به کت او چنگ زده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Be careful. Those grasping taxi - drivers might charge you too much.
[ترجمه حیاتی ] مواظب باش آن رانندگان تاکسی دندان گرد ممکن است بیشتر از قیمتش از شما پول بگیرند
|
[ترجمه ایلیا] مراقب باش. اون راننده تاکسی های حریص ممکنه هزینه خیلی زیادی ازت بخوان!
|
[ترجمه گوگل]مراقب باش آن تاکسی‌ها - رانندگان ممکن است هزینه زیادی از شما دریافت کنند
[ترجمه ترگمان]مواظب باش این رانندگان تاکسی grasping ممکن است شما را بیش از حد شارژ کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The claws of a crab are used for grasping things, especially food.
[ترجمه گوگل]از چنگال خرچنگ برای گرفتن اشیا مخصوصا غذا استفاده می شود
[ترجمه ترگمان]پنجه های یک خرچنگ برای محکم کردن چیزها به خصوص غذا به کار می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Hanson was a hard, grasping man.
[ترجمه گوگل]هانسون مردی سختگیر و گیرا بود
[ترجمه ترگمان]هان سن مرد محکمی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Young children have difficulty grasping the finality of death.
[ترجمه گوگل]کودکان خردسال در درک نهایی بودن مرگ مشکل دارند
[ترجمه ترگمان]بچه های جوان مشکل مرگ را درک می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Grasping it in his left hand again, he resumed a grip on his gun.
[ترجمه گوگل]دوباره آن را در دست چپش گرفت و دوباره اسلحه اش را گرفت
[ترجمه ترگمان]دوباره آن را در دست چپش گرفت و تفنگش را گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She had tried to be hard and grasping, tried to deal with this in a sophisticated, detached manner.
[ترجمه گوگل]او سعی کرده بود سخت و فهمیده باشد، سعی کرد با این موضوع به شیوه ای پیچیده و جدا برخورد کند
[ترجمه ترگمان]او سعی کرده بود که سخت کوش و سرسخت باشد، سعی کرده بود با این موضوع در یک رفتار پیچیده و پیچیده با این مساله کنار بیاید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Red with rage, Frank turned on Anna, grasping her arm in a vice-like grip.
[ترجمه گوگل]فرانک از عصبانیت قرمز شده بود و به سمت آنا چرخید و بازوی او را در چنگال رذیله‌ای گرفت
[ترجمه ترگمان]فرانک که از شدت خشم قرمز شده بود، رو به آنا کرد و بازویش را محکم گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Holding on to anger is like grasping a hot coal with the intent of throwing it at someone else; you are the one who gets burned. Buddha
[ترجمه گوگل]نگه داشتن خشم مانند چنگ زدن به ذغال داغ به قصد پرتاب آن به سوی دیگری است تو اونی که میسوزه بودا
[ترجمه ترگمان]نگه داشتن آتش مانند گرفتن یک زغال سنگ داغ با قصد انداختن آن به شخص دیگر است؛ شما کسی هستید که سوخت بودا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Is she a grasping airhead or a complete naif?
[ترجمه گوگل]آیا او یک سر هوای چنگال است یا یک نایف کامل؟
[ترجمه ترگمان]ان کله پوک یا ساده و ساده است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He reappeared, grasping the unfortunate by the scruff of his shabby collar.
[ترجمه گوگل]او دوباره ظاهر شد و بدبخت را از بند یقه کهنه اش گرفت
[ترجمه ترگمان]پس از آن که یقه shabby را گرفت، دوباره ظاهر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. There, grasping the snail firmly in the talons of one foot, it waits.
[ترجمه گوگل]آنجا حلزون را محکم در چنگال های یک پاش گرفته، منتظر می ماند
[ترجمه ترگمان]در حالی که حلزون را محکم روی پنجه پای یک پایش قرار می دهد، صبر می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Opportunity is a favorable occasion for grasping a disappointment. Ambrose Bierce
[ترجمه گوگل]فرصت فرصت مناسبی برای درک ناامیدی است آمبروز بیرس
[ترجمه ترگمان]فرصت مناسب برای دست یابی به ناامیدی است امبروس Bierce
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Not like with Ryan, a sort of frantic grasping at straws, in love with the idea of love, romance.
[ترجمه گوگل]نه مانند رایان، نوعی چنگ زدن دیوانه وار به نی، عاشق ایده عشق، عاشقانه
[ترجمه ترگمان]نه مثل \"رایان\"، یه جور دست و پا چلفتی بودن که عاشق ایده عشق و عشق بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Grasping a handful of bulrushes to steady herself, she leaned precariously out to grab it.
[ترجمه گوگل]او با گرفتن مشتی از بوته ها برای حفظ خودش، به طور نامطمئنی به بیرون خم شد تا آن را بگیرد
[ترجمه ترگمان]در حالی که یک مشت نیزار را برای ثابت نگه داشتن خود داشت، به سوی او خم شد تا آن را بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• greedy, avaricious
a grasping person wants to get as much money as possible; used showing disapproval.

پیشنهاد کاربران

پیگیر، ول نکن، سمج، کنه، مُصر، اصرارکننده، پافشار
من مونده ام این دوستانی که تقاضای لایک دارن با لایک هاشون چی کار می کنن! باهاش وام می دن، توی رزومه تون می نویسیدش، باهاش مخ می زنین یا چی؟! : )
این برابرها را هم بسته به محتوا می توان مورد استفاده قرار داد:
تمسک، اعتصام، تشبث، توسل، دستاویزسازی، چنگ زدن، درآویختن، دستاویز قرار دادن، چسبیدن، تشبث کردن، متشبث شدن، دست آویزی
اگر مفید بود لطفاً لایک بفرمایید. متشکرم.
چنگ زدن
آزمند_حریص
در معانی دیگر چنگ زدن
درک کردن
به چنگ انداختن
در دست گرفتن
چنگ اندازی، دست درازی کردن
حرص, آزمندی,

بپرس