grab

/ˈɡræb//ɡræb/

معنی: ربایش، توقیف کردن، گرفتن، چنگ زدن، قاپیدن، تصرف کردن، ربودن
معانی دیگر: ناگهان و با زور گرفتن، بالا کشیدن، توجه را جلب کردن، تحت تاثیر قرار دادن، چنگی به دل (کسی) زدن، (در جرثقیل و غیره: اسباب گاز انبر مانندی که بار را گرفته و بلند می کند) چنگاله، چنگک، قلاب، (با شتاب) استفاده کردن، بدست آوردن، چیز قاپیده یا ربوده شده، سبقت گرفتن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: grabs, grabbing, grabbed
(1) تعریف: to take hold of suddenly or forcefully; grasp.
مترادف: clutch, grasp, nab, nail, seize, snag, snatch
مشابه: catch, clasp, grapple, grip, hook, latch onto, pluck, snap, take

- The man grabbed his hat and rushed out.
[ترجمه فایزه] مرد کلاهش را برداشت و با عجله بیرون رفت
|
[ترجمه گوگل] مرد کلاهش را برداشت و با عجله بیرون رفت
[ترجمه ترگمان] مرد کلاهش را برداشت و بیرون رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to occupy or possess by illegal or unethical means.
مترادف: appropriate, capture, expropriate
مشابه: commandeer, confiscate, misappropriate, seize, usurp

- The general grabbed territory from the neighboring country.
[ترجمه علی جادری] ژنرال , منطقه ای از کشور همسایه را تسخیر کرد .
|
[ترجمه گوگل] ژنرال سرزمینی را از کشور همسایه غصب کرد
[ترجمه ترگمان] عموم مردم کشور همسایه را تصرف کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to make a sudden snatch (usu. fol. by at or for).
مترادف: grasp, seize, snatch
مشابه: catch, clutch, pluck

- She grabbed for her gun.
[ترجمه مهدیه] به سمت تفنگش حمله کرد.
|
[ترجمه گوگل] اسلحه اش را گرفت
[ترجمه ترگمان] به خاطر تفنگش چنگ زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: of machinery, to function with a sudden jolt.
مشابه: catch, jerk, jolt
اسم ( noun )
مشتقات: grabber (n.)
عبارات: up for grabs
(1) تعریف: the act or an instance of grabbing.
مترادف: grasp, seizure, snatch
مشابه: catch, clutch, grapple, grip, pluck, snap

(2) تعریف: the illegal or unethical seizure of something such as land or territory.
مترادف: appropriation, capture, expropriation
مشابه: confiscation, seizure, squatting, usurpation

جمله های نمونه

1. grab crane
بیل مکانیکی

2. grab hold of
قاپیدن،(ناگهان و محکم) گرفتن

3. to grab a branch and hold on hard
شاخه را گرفتن و محکم نگه داشتن

4. he didn't even get a chance to grab a bite of food
فرصت اینکه حتی یک لقمه غذا بخورد را هم نداشت.

5. if a diver is afraid of a whale's jaws, he will never grab ahold of precious pearls
غواص گر اندیشه کند کام نهنگ / هرگز نکند در گرانمایه به چنگ

6. A businessman should grab at any chance to make a profit.
[ترجمه گوگل]یک تاجر باید از هر فرصتی برای کسب سود استفاده کند
[ترجمه ترگمان]یک تاجر باید از هر فرصتی برای کسب سود استفاده کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I managed to grab her hand.
[ترجمه گوگل]موفق شدم دستش را بگیرم
[ترجمه ترگمان]تونستم دستش رو بگیرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Don't grab at the balloons, children - there are plenty for everyone.
[ترجمه مونا] به بالون ها چنگ نزنین بچه ها، برا همه هست
|
[ترجمه گوگل]بچه ها بادکنک ها را نگیرید - برای همه زیاد است
[ترجمه ترگمان]به بالون نگاه نکن، بچه ها - برای همه جا هست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He managed to grab a couple of hours' sleep.
[ترجمه گوگل]او توانست چند ساعت بخوابد
[ترجمه ترگمان]سعی کرد چند ساعتی استراحت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Let's grab a bite to eat before we go.
[ترجمه گوگل]بیا قبل از رفتن یه لقمه بخوریم
[ترجمه ترگمان]بیا قبل از اینکه بریم یه چیزی بخوریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He always manages to grab the headlines.
[ترجمه گوگل]او همیشه موفق می شود تیتر اخبار را به دست بیاورد
[ترجمه ترگمان]او همیشه این تی تر را بر می دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I'll grab a bite to eat in town.
[ترجمه گوگل]من لقمه ای برای خوردن در شهر می گیرم
[ترجمه ترگمان]من یک گاز برای خوردن در شهر بر می دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The thief made a grab at my bag but I pushed him away.
[ترجمه گوگل]دزد کیفم را گرفت اما او را هل دادم
[ترجمه ترگمان]دزد کیف مرا گرفت، اما من او را کنار زدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Grab hold of the rope and pull yourself up.
[ترجمه گوگل]طناب را بگیرید و خود را بالا بکشید
[ترجمه ترگمان]طناب رو بگیر و خودت رو بکش بالا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. grab I grabbed his arm to stop myself from falling.
[ترجمه گوگل]چنگ زدن بازویش را گرفتم تا جلوی افتادنم را بگیرم
[ترجمه ترگمان]دست او را گرفتم تا خودم را از افتادن جلوگیری کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. When he felt someone grab him, he hit out wildly.
[ترجمه گوگل]وقتی احساس کرد که کسی او را گرفته است، به شدت به او برخورد کرد
[ترجمه ترگمان]وقتی احساس کرد کسی او را می گیرد وحشیانه به بیرون ضربه می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. He offered a grab bag of reasons for his decision.
[ترجمه ل اسحاقی] او خورجینی از دلایل مختلف برای تصمیمش ارائه کرد.
|
[ترجمه گوگل]او دلایلی برای تصمیم خود ارائه کرد
[ترجمه ترگمان]او یک کیف دستی از دلایل تصمیم خود ارائه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ربایش (اسم)
snatch, grab, abduction, kidnapping, abstraction, rapine, rapture, seizure, ravishment

توقیف کردن (فعل)
grab, suppress, apprehend, arrest, book, confiscate, detain, distrain, embay, seize, intern, sequester, pull in, impound, sequestrate

گرفتن (فعل)
snatch, grab, cease, take, receive, obtain, hold, assume, engage, capture, pickup, catch, kindle, gripe, nail, educe, detract, devest, enkindle, obturate, wed

چنگ زدن (فعل)
grab, clapperclaw, grasp, catch, harp, claw, clutch

قاپیدن (فعل)
snatch, grab, snap, swoop, grasp, seize, catch, ravish, raven, pinch, nab, nail, grab off

تصرف کردن (فعل)
grab, get, hold, occupy

ربودن (فعل)
abduct, hijack, snatch, rob, steal, grab, abstract, get, usurp, bag, ravish, hook, subduct, purloin, reave, shanghai, suck in

تخصصی

[سینما] حرکت دادن دوربین به این طرف و آن طرف / گردونه
[عمران و معماری] ابزار گیر - چنگک - قلاب
[زمین شناسی] ابزار گیر، چنگک، قلاب
[نفت] چنگک کابل گیر

انگلیسی به انگلیسی

• sudden grasp, snatch; forceful seizure
grasp firmly; snatch; seize forcefully or violently
if you grab something, you take it or pick it up roughly.
if you grab at something, you try to take it or pick it up. verb here but can be used as a count noun. e.g. he made a grab for the knife.
if you grab some food or sleep, you manage to get some quickly.
if you grab an opportunity, you take advantage of it eagerly.
if something is up for grabs, it is generally available to anyone who is interested in it; an informal expression.

پیشنهاد کاربران

بیار یا آمادن کن
مثلا
grab the tools
Let's grab a cup of coffee and chat.
بیا یه فنجان قهوه بنوشیم و گپ بزنیم
❗️تفاوت Take و Grab:
To take is to acquire from someone or something ( ex. I'm going to take it from you. )
To grab is to acquire something from an unknown source. ( Ex. I'm going to go and grab some lunch. )
در معنی قاپیدن میتونه snap هم معنیش باشه
گرفتن
مثال: She grabbed her coat and ran out the door.
او پالتویش را گرفت و به سرعت از در بیرون دوید.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
ناگهانی گرفتن، استفاده کردن
Let's grab some grab = بریم یکم غذا بخوریم
Grab attention : آوردن توجه سمت خود
Grab an apple
یک سیب خوردن
به معنای "برداشتن و با خود آوردن" هم هست مثلا:
Could you grab my purse?
معنای دوستمون
✅ برداشتن/گرفتن ( چیزی یا کسی ناگهانی و یا با خشونت )
✅ برداشتن - قاپیدن
Tell me about your typical
. weekday and your typical weekend
. . .
On the contrary, during my weekend, I wake up late in the morning, ⭐grab the newspaper⭐ and look at the headlines and in some interesting news sections. Then I take a shower and eat my breakfast. I watch some TV programmes and then go outside to meet my colleagues/ friends who live nearby. I spend some time outside and then return home before lunch. In the noon I take a nap and in the evening I either go to a shopping mall to buy necessary things or visit a theatre to enjoy a movie with friends/ family members or go to a park to walk. In the evening I either play video games or spend time reading books or browsing the internet. I usually take my dinner at around 10. 30 pm during my days off and go to bed after 1. 30 am
...
[مشاهده متن کامل]

Grab اسم یک اپلیکیشن هست مثله اسنپ
I don't want to take a grab everymorning
من نمیخام هرروز صبح گرب ( تاکسی ) بگیرم
( محاوره ) غذابه بدن زدن، قاپیدن، تصرف کردن، ربودن،
بدست آوردن، توجه راجلب کردن، تحت تاثیرقراردادن
قلاب، چنگک، سبقت گرفتن
Take something quickly
برای زدن ( تزریق کردن ) مواد مخدر به بدن از موارد پایین استفاده میکنم
نام ماده مخدر use=take=grab
Do you want to grab a drink tomorrow night?
میخواین فرداشب بریم یه نوشیدنی بزنیم؟
احتمالا واژه ای آریایی است که با واژه پارسی ( گرفت ) همریشه است.
grab ( حمل‏ونقل دریایی )
واژه مصوب: کاسچنگ
تعریف: وسیلۀ بلند کردن و جابه جایی بار متشکل از دو نیم کاسۀ بزرگ که از آن برای بارگیری و تخلیۀ بارهای فله ای استفاده می شود
قاپیدن، گرفتن چیزی، چنگ زدن
یا همان تصرف کردن چیزی. . .

grab ( the ) headlines:
to be given much attention in the news =
. A new cancer treatment grabbed ( the ) headlines this week
یک درمان جدید سرطان در این هفته، در صدر خبرها نشسته است ( توجه بسیاری را به خود جلب کرده است. )
جوشیدن از فعل جوشماق از تورکی وارد زبان فارسی شده است. جوشماق. و جوشار. جوشیدن. جونب جوش تورکی است. ( سماور جوشدی. علم جوشدی. آدام جوشدی )
کَندن مثل grap a pear
معنای گرفتن یقه هم میده
مثلا
Someone grabs me
کسی یقه ام را گرفت
seize
برداشتن
grasp
( محاوره، غذا ) به بدن /زدن
?Wanna go grab a few beers
میخوای بریم یک چند تا آب جو بزنیم؟
محکم گرفتن
قاپیدن she grabs his sandwich
واژه، لغت یا کلمه ی جَلب یک واژه ی پارسی_آریایی ست که در لغتنامه ی اوستایی به شکل grab گرب و به مانای گرفتن، برداشتن، اخذ و به دیسه ی gr�fa گراَف در چَمِ زندان، بازداشتگاه، بند، سلول، حبس آمده است و در انگلیسی به شکل grab به چَمارِ گرفتن، توقیف کردن، تصرف کردن و ربودن است. این واژه در ترکیب جلب نَزَر ( نظر ) ، جلب توجه، حکم جلب و. . . به کار می رود. . .
...
[مشاهده متن کامل]


1 - برداشتن/گرفتن ( چیزی یا کسی ناگهانی و با خشونت ) ، قاپیدن، زدن=snatch
i grabbed his collar, i grabbed my bag
they grabbed him and pushed him to the ground
he grabbed jewels and ran
2 - to quickly get some food or sleep because you are busy=snatch
...
[مشاهده متن کامل]

grab some food یچی بزن
grab some sleep یکم بخواب
3 - to get sth for yourself sometimes unfairly
get there early and grab good seats زود برو جاهای خوب و بگیر
he grabbed all the money کل پولارو بالا کشید
4 - رو هوا زدن موقعیت، شانس و . . .
she grabbed her chance to go to America
5 - جلب کردن ( توجه )
The controversy grabbed the headlines

Get quickly
بقول خودمون غذا زدن به بدن ( خوردن )
با نوشیدنی زدن به بدن
Do you wana grab dinner
میخوای یه شام بزنیم؟
گرفتن
قاپیدن
He grabbed my mobile and ran off.
او موبایل من را قاپید و در رفت.
بازدید کردن

رفتن به جایی برای خودرن چیزی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٧)

بپرس