governor

/ˈɡəvərnər//ˈɡʌvənə/

معنی: طرفدار، پروانه، حاکم، سایس، فرماندار، حکمران
معانی دیگر: کیا، خدیو، استاندار، فرمانفرما، (آمریکا) فرماندار ایالتی، عضو هیئت مدیره یا گروه حکام، (انگلیس) فرمانده یا رییس موسساتی مثل زندان و بانک و غیره، (مکانیک) دستگاه کنترل سرعت موتور (از طریق کنترل میزان بنزین یا بخار)، گاز اتومبیل، ناظم، (انگلیس -عامیانه) ارباب، رییس، پدر، فرمانده

بررسی کلمه

جمله های نمونه

1. the governor forwarded his minute expressing alarm
فرماندار یادداشت حاکی از نگرانی خود را فرستاد.

2. the governor was a humble man who hated luxury
فرماندار مرد فروتنی بود که از تجملات بیزار بود.

3. the governor was relieved of his job
شغل فرماندار را از او گرفتند.

4. the governor who is likewise a lawyer
فرماندار که وکیل دادگستری هم هست.

5. he defeated the incumbent governor
او فرماندار وقت را (در انتخابات) شکست داد.

6. they indented on the governor for food
آنان برای غذا به فرماندار عرضحال نوشتند.

7. the vacuous comments of the governor
توضیحات ابلهانه ی استاندار

8. she split her vote, choosing a democratic senator and a republican governor
او رای خود را تقسیم کرد و یک سناتور دموکرات و فرماندار جمهوریخواه انتخاب کرد.

9. Mr Brown did not want to run for governor of the state last year.
[ترجمه گوگل]آقای براون سال گذشته نمی خواست برای فرمانداری ایالت نامزد شود
[ترجمه ترگمان]آقای براون سال گذشته نمی خواست به عنوان فرماندار ایالت اداره شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He was governor of the province in the late 1970s.
[ترجمه گوگل]وی در اواخر دهه 70 استاندار این استان بود
[ترجمه ترگمان]او در اواخر دهه ۱۹۷۰ فرماندار این استان شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Succumbing to pressure from the chemical industry, Governor Blakely amended the regulations.
[ترجمه گوگل]فرماندار بلیکلی با تسلیم شدن به فشار صنایع شیمیایی، مقررات را اصلاح کرد
[ترجمه ترگمان]Succumbing، والی، برای فشار آوردن از صنعت شیمیایی، مقررات را اصلاح کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The governor refused to accept Cox's resignation .
[ترجمه گوگل]فرماندار از پذیرش استعفای کاکس خودداری کرد
[ترجمه ترگمان]فرماندار از پذیرش استعفای Cox خودداری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The governor announced a new plan to reduce crime.
[ترجمه گوگل]استاندار از طرح جدید کاهش جرایم خبر داد
[ترجمه ترگمان]فرماندار یک طرح جدید برای کاهش جرم اعلام کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The governor gave only a vague outline of his tax plan.
[ترجمه گوگل]فرماندار فقط یک طرح مبهم از برنامه مالیاتی خود ارائه کرد
[ترجمه ترگمان]استاندار فقط طرح مبهمی از نقشه مالیاتی خود را به او داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The governor announced an enquiry into the events.
[ترجمه گوگل]فرماندار از تحقیق درباره این اتفاقات خبر داد
[ترجمه ترگمان]فرماندار پس از پرس و جو درباره این رویدادها اعلام کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. He defeated the incumbent governor by a large plurality.
[ترجمه گوگل]او فرماندار فعلی را با کثرت زیادی شکست داد
[ترجمه ترگمان]او فرماندار فعلی را با اکثریت وسیعی شکست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

طرفدار (اسم)
devotee, advocate, adherent, sympathizer, aficionado, partisan, bigot, disciple, zealot, governor, sovereign, henchman

پروانه (اسم)
pass, permit, permission, paper, license, billet, butterfly, propeller, moth, governor, fan, licensure

حاکم (اسم)
burgomaster, governor, magistrate, dynast

سایس (اسم)
governor, ruler, sovereign, diplomat, politician, statesman, hakim

فرماندار (اسم)
legate, governor, proconsul

حکمران (اسم)
governor, ruler

تخصصی

[عمران و معماری] تنظیم کننده - رگلاتور
[زمین شناسی] دستگاه کنترل کننده سرعت توربین، فرمانشگر
[ریاضیات] تنظیم کننده

انگلیسی به انگلیسی

• one who governs; executive head of a state (usa); device which automatically regulates speed (machinery)
a governor is a person who is responsible for the political administration of a region, or for the administration of an institution.
a governor is a person who is on a committee which controls an organization such as a school or a hospital.

پیشنهاد کاربران

استاندار، فرماندار
مثال: The governor announced new policies to improve education.
استاندار سیاست های جدیدی را برای بهبود آموزش اعلام کرد.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
🇮🇷 همتای پارسی: فرشاگر 🇮🇷
مقام دولتی
در برق : گاورنر یا رگولاتور سرعت ( speed regulator ) وسیله ای جهت کنترل دور دیزل ژنراتور بوسیله اکچویتور است
والی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : govern / governmentalize
✅️ اسم ( noun ) : government / governor / governess / governorship / governance / governmentalization
...
[مشاهده متن کامل]

✅️ صفت ( adjective ) : governing / governmental / gubernatorial / governable
✅️ قید ( adverb ) : governmentally

این کلمه استاندار هم معنی میده
ولایت دار. [ وَ / وِ ی َ ] ( نف مرکب ) ولایت دارنده . امیر ولایت . مرزبان . ( حاشیه ٔ فرهنگ اسدی ) : دیلمان و همه ٔ بزرگان درگاه و ولایت داران او. . . ( تاریخ بیهقی ) .
دولتمرد
شورا
مسئول تربیت بچه
رییس، مدیر، مسئول سازمان، شرکت، موسسه و…
فرمانروا
فرماندار ، فرمانده مقتدر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس