gorge

/ˈɡɔːrdʒ//ɡɔːdʒ/

معنی: شکم، ابکند، پر خوری، گدار، حلق، گلو، دره تنگ، گلوگاه، معبر تنگ، زیاد تپاندن، پر خوری کردن، پر خوردن، با حرص و ولع خوردن، بلعیدن
معانی دیگر: پر خوردی کردن، شکمی از عزا درآوردن، باولع بلعیدن، تپاندن، احساس خشم و تنفر، نای، شکم بازشکاری، شکم هر حیوان یا انسان پرخور و حریص، خوراک شکم پرکن، محتویات شکم، تنگراه، گردنه، باریکه ی بین دو کوه، تلماسه، بازه، گدوک، تنگدره

بررسی کلمه

اسم ( noun )
عبارات: make one's gorge rise
(1) تعریف: a narrow space between rocky cliffs, usu. with a stream at the bottom; ravine.
مترادف: canyon, defile, gulch, notch, ravine
مشابه: arroyo, chasm, cleft, crevasse, gap, glen, gulf, gullet, gully, rift

- We walked along the stream at the bottom of the gorge.
[ترجمه گوگل] در امتداد نهر ته تنگه قدم زدیم
[ترجمه ترگمان] در انتهای دره به راه افتادیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the action of eating to great excess.
مترادف: pig-out, surfeit
مشابه: gluttony, orgy

(3) تعریف: a meal at which excessive eating takes place.
مترادف: binge, orgy, pig-out
مشابه: feast

(4) تعریف: the throat.
مترادف: gullet, throat
مشابه: esophagus
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: gorges, gorging, gorged
• : تعریف: to fill (oneself) excessively with food; stuff.
مترادف: cram, glut, sate, satiate, stuff, surfeit
مشابه: guzzle, overindulge

- I gorged myself at the buffet.
[ترجمه هما محمدی] من در بوفه پرخوری کردم.
|
[ترجمه گوگل] توی بوفه غر زدم
[ترجمه ترگمان] من توی بوفه غذا خوردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to eat to great excess.
مترادف: cram, glut, stuff
مشابه: guzzle, overeat, overindulge

جمله های نمونه

1. her words made my gorge rise
حرف های او حسابی کلافه ام کرد.

2. My gorge rose at the sight.
[ترجمه گوگل]تنگه من با دیدن بالا آمد
[ترجمه ترگمان]دره من از نظر ناپدید شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. East of the gorge leveled out.
[ترجمه گوگل]شرق تنگه هموار شد
[ترجمه ترگمان] به سمت شرق دره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Wind was funnelling through the gorge.
[ترجمه گوگل]باد از میان تنگه عبور می کرد
[ترجمه ترگمان]باد از دره می وزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The path emerges from the gorge into an open amphitheatre with slopes all around.
[ترجمه گوگل]مسیر از تنگه به ​​یک آمفی تئاتر روباز با شیب هایی در اطراف خارج می شود
[ترجمه ترگمان]جاده از تنگه بیرون می آید و از تنگه به آمفی تئاتر باز می گردد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. We plan to hike the Samaria Gorge.
[ترجمه گوگل]قصد داریم در دره ساماریا پیاده روی کنیم
[ترجمه ترگمان]ما قصد داریم که تنگه Samaria را افزایش دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A deep gorge separates the two halves of the city.
[ترجمه گوگل]تنگه ای عمیق دو نیمه شهر را از هم جدا می کند
[ترجمه ترگمان]یک دره عمیق، دو نیمه شهر را از هم جدا می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The water funnelled through the gorge and out onto the plain.
[ترجمه گوگل]آب از تنگه عبور کرد و به دشت رفت
[ترجمه ترگمان]آب از دره سرازیر شد و به جلگه سرازیر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The path teetered down into a side gorge - and then the granite slabs appeared.
[ترجمه گوگل]مسیر به سمت دره ای فرعی فرو رفت - و سپس صفحات گرانیتی ظاهر شدند
[ترجمه ترگمان]مسیر خود را به یک سو و آن سو کج و معوج کرد و سپس the گرانیت بر روی آن ظاهر شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The wind blowing down the gorge was causing the boat to swing back and forth like a pendulum.
[ترجمه گوگل]باد که از تنگه می وزید باعث می شد قایق مانند آونگی به جلو و عقب بچرخد
[ترجمه ترگمان]باد از دره می وزید و قایق را مانند آونگ به عقب و عقب تاب می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Above the lip of the gorge he found traces of that ancient river bank.
[ترجمه گوگل]بالای لب تنگه آثاری از آن ساحل رودخانه باستانی پیدا کرد
[ترجمه ترگمان]بالای دره اثری از آن ساحل رودخانه قدیمی دیده نمی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. On the other side of the gorge stood a line of eight irregularly shaped monoliths.
[ترجمه گوگل]در طرف دیگر تنگه، صفی از هشت تک سنگ به شکل نامنظم قرار داشت
[ترجمه ترگمان]در طرف دیگر دره یک قطعه سنگی به شکلی نامنظم تکان می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Corrieshalloch Gorge is not for the timid and sufferers from nightmares but it must be seen.
[ترجمه گوگل]تنگه کوری شالوخ مخصوص افراد ترسو و مبتلا به کابوس نیست اما باید دید
[ترجمه ترگمان]Corrieshalloch Gorge برای افرادی که از کابوس رنج می برند نیست، بلکه باید دیده شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The falls were in a deep gorge.
[ترجمه گوگل]آبشارها در یک دره عمیق بودند
[ترجمه ترگمان]آبشار در دره عمیقی قرار داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شکم (اسم)
abdomen, belly, tummy, womb, gut, bowel, gorge, bulge, breadbasket, paunch, maw

ابکند (اسم)
arroyo, gully, ravine, gorge, kloof

پر خوری (اسم)
gorge, avidity, esurience, gastronomy, edacity, glut, polyphagia

گدار (اسم)
gorge, col, ford

حلق (اسم)
fauces, throat, windpipe, gorge, pharynx

گلو (اسم)
fauces, throat, throttle, lane, gorge, gullet, pharynx

دره تنگ (اسم)
flume, gorge, glen

گلوگاه (اسم)
gorge, pharynx

معبر تنگ (اسم)
gorge

زیاد تپاندن (فعل)
gorge

پر خوری کردن (فعل)
gorge

پر خوردن (فعل)
gorge, glut, surfeit, overeat, gormandize

با حرص و ولع خوردن (فعل)
gorge, glut, guttle

بلعیدن (فعل)
guzzle, gorge, pouch, swizzle, devour, swallow, engorge, ingurgitate

تخصصی

[عمران و معماری] تنگ - تنگه - آبکند - دره کوچک
[زمین شناسی] دره کوچک ،دره تنگ ،گلوگاه ،آبکند تنگ دره ای که بیش از اندازه طبیعی ژرف و تنگ باشد که اغلب قایم و فوق العاده پرشیب است .
[] تنگ، دربند
[آب و خاک] دره عمیق باریک

انگلیسی به انگلیسی

• deep narrow passage through land; narrow canyon; throat; act of gorging oneself
eat piggishly, stuff oneself with food, eat gluttonously
a gorge is a narrow steep-sided valley.
if you gorge or gorge yourself, you eat a lot of food very greedily.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: A deep, narrow valley with steep sides 🌄
🔍 مترادف: Ravine
✅ مثال: The hikers marveled at the deep gorge carved by the river over centuries
دره کوچک، حلق، دره تنگ، گلوگاه، ابکند، شکم، گدار، پر خوردن، زیاد تپاندن، با حرص و ولع خوردن، پر خوری کردن، پر خوری، عمران: گذرگاه تنگ بین دو کوه، معماری: تنگ، زیست شناسی: تنگه
تا خرخره خوردن. خود را خفه کردن با . شکمی از عزا در اوردن
مثال:
And gorge with it their bellies.
و شکم های خود را با آن تا خرخره پر کردند.
�فَمَالِئُونَ مِنْهَا الْبُطُونَ�
The hungry soldiers gorged themselves on the food.
...
[مشاهده متن کامل]

سربازان گرسنه با غذا شکمی از عزا در آوردند / سربازهای گرسنه خود را با غذا خفه کردند

خندق بلا را پر کردن، دلی از عزا درآوردن، از پر خوری ترکیدن، دره کوچک، حلق، دره تنگ، گلوگاه، ابکند، شکم، گدار، پر خوردن، زیاد تپاندن، با حرص و ولع خوردن، پر خوری کردن، پر خوری، عمران: گذرگاه تنگ بین دو کوه، معماری: تنگ، زیست شناسی: تنگه
تا خرخره خوردن / تا خرخره نوشیدن
شکم چرانی کردن
Eat a large amount greedily; fill oneself with food/ to eat until you are unable to eat any more
دلی از عزا در آوردن، خود را با خوردن خفه کردن، پر خوری کردن
Do not join those who drink too much wine or gorge themselves on meat, for drunkards and gluttons become poor, and drowsiness clothes them in rags
...
[مشاهده متن کامل]

If you gorge yourself on snacks like that, you won't eat your dinner

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/gorge?q=gorge
gorge ( جغرافیا )
واژه مصوب: تنگ
تعریف: دره ای باریک و ژرف با دیواره های سنگی تقریباً قائم در کوهستان که از ژرف دره کوچک تر و از تنگ دره پرشیب تر است
1 - گلوگاه، دره تنگ، تنگ دره
2 - پرخوری ( کردن )
3 - شکمی از عذا درآوردن

بپرس