gooey

/ˈɡuːi//ˈɡuːɪ/

معنی: چسبنده، چسبناک، کاملا احساساتی
معانی دیگر: چسبان، شیره مانند، سریش مانند، نوچ، بیش از حد احساساتی، سانتی مانتال، (آمریکا - خودمانی)، شیرین و چسبناک

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: gooier, gooiest
(1) تعریف: (informal) resembling or covered with goo; gluey; sticky; muddy.

(2) تعریف: artificially or overly sentimental.

جمله های نمونه

1. i can't stand gooey scenes
تاب تحمل صحنه های بسیار احساساتی و مصنوعی را ندارم.

2. don't touch my clothing with your gooey fingers!
با انگشتان چسبناکت دست به لباسم نزن !

3. Babies make her go all gooey .
[ترجمه فهیمه] بچه ها او رو به شدت احساساتی میکنند
|
[ترجمه گوگل]بچه ها باعث می شوند که او کاملاً بی روح شود
[ترجمه ترگمان]بچه ها باعث میشن که از چسبناک بودن کنار بیاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. This gooey mess was wiped off with towels at the end of the evening.
[ترجمه گوگل]این آشفتگی لعنتی در پایان عصر با حوله پاک شد
[ترجمه ترگمان]در آخر شب این کثافت با حوله پاک شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. You can love somebody without going all gooey.
[ترجمه گوگل]شما می توانید کسی را دوست داشته باشید، بدون اینکه همه چیز خشمگین شوید
[ترجمه ترگمان]تو می تونی کسی رو دوست داشته باشی بدون اینکه از چسبناک بیرون بری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The Mars bar will melt into a gooey mess . . . which tastes absolutely delicious.
[ترجمه گوگل]نوار مریخ به یک آشفتگی بد ذوب خواهد شد که طعمی کاملاً خوشمزه دارد
[ترجمه ترگمان]نوار مریخ در یک آشفتگی چسبناک ذوب خواهد شد که مزه بسیار خوش مزه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Bars turned gooey as they slid underwater - then the youngsters slipped on them when they stood up to get out.
[ترجمه گوگل]وقتی میله‌ها زیر آب می‌لغزیدند، تیره‌تر می‌شدند - سپس وقتی بچه‌ها برای بیرون آمدن ایستادند روی آن‌ها لغزیدند
[ترجمه ترگمان]به محض اینکه از زیر آب پایین رفتند، وی فر یاد کرد و وقتی بلند شدند تا از خانه بیرون بروند، بچه ها روی آن ها لیز خوردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The car managed like it was stuck in gooey caramel, because a car is like a horse sometimes.
[ترجمه گوگل]ماشین طوری کار می کرد که انگار توی کارامل گیر کرده بود، چون ماشین گاهی مثل اسب است
[ترجمه ترگمان]ماشین طوری اداره می شد که به آن کارامل خورده بود، چون گاهی یک ماشین مثل یک اسب می ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The chocolates made her melt, sticky, gooey, and desire made her harden, glass blown by fire.
[ترجمه گوگل]شکلات‌ها او را ذوب، چسبناک، رنگ‌آلود می‌کردند و میل او را سخت می‌کرد، شیشه‌ای که در آتش دمیده می‌شد
[ترجمه ترگمان]شکلات ها آب او را ذوب کرد، چسبناک و چسبناک و میل به آن بود که بدنش را با آتش روشن کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She gave me a gooey smile and then eased her grip.
[ترجمه گوگل]لبخندی به من زد و بعد دستش را راحت کرد
[ترجمه ترگمان]او لبخند gooey به من زد و بعد او را رها کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Gao Ma pulled himself out of the gooey slops.
[ترجمه گوگل]گائو ما خودش را از شیب‌های بداخلاق بیرون کشید
[ترجمه ترگمان]Gao رو دید که از slops چسبناک بیرون کشیده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. If it is gooey inside then you will need to increase cooking time.
[ترجمه گوگل]اگر داخل آن کدر است، باید زمان پخت را افزایش دهید
[ترجمه ترگمان]اگر در داخل مایع چسبناک باشد، باید زمان پخت را افزایش دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. As the development of contemporary shoemaking industry, gooey shoemaking technology got be applying ed extensively.
[ترجمه گوگل]به عنوان توسعه صنعت کفش سازی معاصر، فناوری کفش سازی گوی به طور گسترده مورد استفاده قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]به عنوان توسعه صنعت کفاشی معاصر، فن آوری ساخت کفش های چسبنده به طور گسترده به کار گرفته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Specifically, squalene is the gooey oil squeezed from the liver of a shark.
[ترجمه گوگل]به طور خاص، اسکوالن روغنی است که از کبد کوسه گرفته می شود
[ترجمه ترگمان]خصوصا از چربی gooey که از کبد یه کوسه فشرده میشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I'm gonna write you a long, gooey letter.
[ترجمه گوگل]من برایت نامه ای طولانی و ناخوشایند می نویسم
[ترجمه ترگمان]میخوام برات یه نامه طولانی و چسبناک بنویسم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

چسبنده (صفت)
adhesive, sticky, gummy, gooey, viscid, tenacious, inherent, innate

چسبناک (صفت)
adhesive, sticky, gooey, viscid, viscous, viscose, cohesive, string, smeary, slab, limy, thready, tacky

کاملا احساساتی (صفت)
gooey

تخصصی

[کامپیوتر] تلفظ Gul . نگاه کنید به graphical user interface .

انگلیسی به انگلیسی

• sticky; covered with goo; overly sentimental (slang)
a gooey substance is very soft and sticky; an informal word.

پیشنهاد کاربران

چسبناک و لزج
adjective
informal : wet and sticky
◀️We had gooey hot fudge sundaes.
◀️a gooey mess
— often used figuratively
a gooey romantic comedy [=a very sentimental romantic◀️ comedy]
◀️Gooey semen
۱ - نرم و مرطوب و چسبونکی
soft, wet, and sticky
۲ - شورش رو درآورده، بیش از حد احساساتی
Corny
Overly sentimental
Mushy
Cloying
Cheezy
Tacky
Kitschy
Sappy

بپرس