• (1)تعریف: (informal) resembling or covered with goo; gluey; sticky; muddy.
• (2)تعریف: artificially or overly sentimental.
جمله های نمونه
1. i can't stand gooey scenes
تاب تحمل صحنه های بسیار احساساتی و مصنوعی را ندارم.
2. don't touch my clothing with your gooey fingers!
با انگشتان چسبناکت دست به لباسم نزن !
3. Babies make her go all gooey .
[ترجمه فهیمه] بچه ها او رو به شدت احساساتی میکنند
|
[ترجمه زینب سرآمد] بچه ها باعث می شوندکه او کاملا احساساتی شود.
|
[ترجمه گوگل]بچه ها باعث می شوند که او کاملاً بی روح شود [ترجمه ترگمان]بچه ها باعث میشن که از چسبناک بودن کنار بیاد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. This gooey mess was wiped off with towels at the end of the evening.
[ترجمه گوگل]این آشفتگی لعنتی در پایان عصر با حوله پاک شد [ترجمه ترگمان]در آخر شب این کثافت با حوله پاک شده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. You can love somebody without going all gooey.
[ترجمه گوگل]شما می توانید کسی را دوست داشته باشید، بدون اینکه همه چیز خشمگین شوید [ترجمه ترگمان]تو می تونی کسی رو دوست داشته باشی بدون اینکه از چسبناک بیرون بری [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. The Mars bar will melt into a gooey mess . . . which tastes absolutely delicious.
[ترجمه گوگل]نوار مریخ به یک آشفتگی بد ذوب خواهد شد که طعمی کاملاً خوشمزه دارد [ترجمه ترگمان]نوار مریخ در یک آشفتگی چسبناک ذوب خواهد شد که مزه بسیار خوش مزه دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Bars turned gooey as they slid underwater - then the youngsters slipped on them when they stood up to get out.
[ترجمه گوگل]وقتی میلهها زیر آب میلغزیدند، تیرهتر میشدند - سپس وقتی بچهها برای بیرون آمدن ایستادند روی آنها لغزیدند [ترجمه ترگمان]به محض اینکه از زیر آب پایین رفتند، وی فر یاد کرد و وقتی بلند شدند تا از خانه بیرون بروند، بچه ها روی آن ها لیز خوردند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. The car managed like it was stuck in gooey caramel, because a car is like a horse sometimes.
[ترجمه گوگل]ماشین طوری کار می کرد که انگار توی کارامل گیر کرده بود، چون ماشین گاهی مثل اسب است [ترجمه ترگمان]ماشین طوری اداره می شد که به آن کارامل خورده بود، چون گاهی یک ماشین مثل یک اسب می ماند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. The chocolates made her melt, sticky, gooey, and desire made her harden, glass blown by fire.
[ترجمه گوگل]شکلاتها او را ذوب، چسبناک، رنگآلود میکردند و میل او را سخت میکرد، شیشهای که در آتش دمیده میشد [ترجمه ترگمان]شکلات ها آب او را ذوب کرد، چسبناک و چسبناک و میل به آن بود که بدنش را با آتش روشن کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. She gave me a gooey smile and then eased her grip.
[ترجمه گوگل]لبخندی به من زد و بعد دستش را راحت کرد [ترجمه ترگمان]او لبخند gooey به من زد و بعد او را رها کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Gao Ma pulled himself out of the gooey slops.
[ترجمه گوگل]گائو ما خودش را از شیبهای بداخلاق بیرون کشید [ترجمه ترگمان]Gao رو دید که از slops چسبناک بیرون کشیده شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. If it is gooey inside then you will need to increase cooking time.
[ترجمه گوگل]اگر داخل آن کدر است، باید زمان پخت را افزایش دهید [ترجمه ترگمان]اگر در داخل مایع چسبناک باشد، باید زمان پخت را افزایش دهید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. As the development of contemporary shoemaking industry, gooey shoemaking technology got be applying ed extensively.
[ترجمه گوگل]به عنوان توسعه صنعت کفش سازی معاصر، فناوری کفش سازی گوی به طور گسترده مورد استفاده قرار گرفت [ترجمه ترگمان]به عنوان توسعه صنعت کفاشی معاصر، فن آوری ساخت کفش های چسبنده به طور گسترده به کار گرفته شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Specifically, squalene is the gooey oil squeezed from the liver of a shark.
[ترجمه گوگل]به طور خاص، اسکوالن روغنی است که از کبد کوسه گرفته می شود [ترجمه ترگمان]خصوصا از چربی gooey که از کبد یه کوسه فشرده میشه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. I'm gonna write you a long, gooey letter.
[ترجمه گوگل]من برایت نامه ای طولانی و ناخوشایند می نویسم [ترجمه ترگمان]میخوام برات یه نامه طولانی و چسبناک بنویسم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
[کامپیوتر] تلفظ Gul . نگاه کنید به graphical user interface .
انگلیسی به انگلیسی
• sticky; covered with goo; overly sentimental (slang) a gooey substance is very soft and sticky; an informal word.
پیشنهاد کاربران
چسبناک و لزج adjective informal : wet and sticky ◀️We had gooey hot fudge sundaes. ◀️a gooey mess — often used figuratively a gooey romantic comedy [=a very sentimental romantic◀️ comedy] ◀️Gooey semen
۱ - نرم و مرطوب و چسبونکی soft, wet, and sticky ۲ - شورش رو درآورده، بیش از حد احساساتی Corny Overly sentimental Mushy Cloying Cheezy Tacky Kitschy Sappy