goodman

/ˈɡʊdmən//ˈɡʊdmən/

معنی: سالار، بزرگ خانواده، خرده مالک، مهمانخانه دار
معانی دیگر: (تیتر یا عنوان مرد که از جنتلمن یک درجه پایین تر بود) گودمن، آقا، (قدیمی)، سرپرست خانواده، نان آور، شوهر، آقای منزل، بنی گودمن (جاز نواز و رهبر همنوازان جاز - آمریکایی)

جمله های نمونه

1. goodman brown
آقای براون

2. Actor John Goodman played Melanie Griffith's sugar daddy in the film.
[ترجمه گوگل]جان گودمن بازیگر نقش بابای قند ملانی گریفیث در این فیلم بود
[ترجمه ترگمان]بازیگر جان گودمن نقش ملانی گریفیث را در فیلم بازی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Gutmann anglicized his name to Goodman.
[ترجمه گوگل]گاتمن نام خود را به گودمن انگلیسی کرد
[ترجمه ترگمان] gutmann \"اسمش رو به\" گودمن وصل کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Bergdorf Goodman has opened a men's store on Fifth Avenue.
[ترجمه گوگل]برگدورف گودمن یک فروشگاه مردانه در خیابان پنجم افتتاح کرده است
[ترجمه ترگمان]آقای \"گودمن\" یه مغازه مردونه رو در خیابان پنجم باز کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The two roads meet north of Goodman.
[ترجمه گوگل]این دو جاده در شمال گودمن به هم می رسند
[ترجمه ترگمان]این دو جاده به شمال of می رسند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Because this would cause Mr Goodman financial hardship, a High Court judge said that it was wrong to grant a stay.
[ترجمه گوگل]از آنجا که این امر باعث مشکلات مالی آقای گودمن می‌شود، یک قاضی دادگاه عالی گفت که اعطای اقامت اشتباه است
[ترجمه ترگمان]از آنجا که این امر موجب مشکلات مالی آقای گودمن می شود، قاضی دادگاه عالی گفت که اعطای یک اقامت اشتباه بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Goodman was always hard up and enjoyed the friendship and generosity of friends such as Francis Bacon who would help him out.
[ترجمه گوگل]گودمن همیشه سخت بود و از دوستی و سخاوت دوستانی مانند فرانسیس بیکن که به او کمک می کردند لذت می برد
[ترجمه ترگمان]گودمن همیشه سختگیر بود و از دوستی و سخاوت دوستان مانند فرانسیس بیکن که به او کمک می کرد، لذت می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Ms. Goodman ascended a 10-foot aluminum ladder to the roof.
[ترجمه گوگل]خانم گودمن از یک نردبان آلومینیومی 10 فوتی به پشت بام بالا رفت
[ترجمه ترگمان]خانم گودمن از یک نردبان ۱۰ ۱۰ فوتی به پشت بام بالا رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Goodman refused to be baited into saying anything bad about his co-star.
[ترجمه گوگل]گودمن حاضر نشد در مورد همبازی خود چیز بدی بگوید
[ترجمه ترگمان]گودمن از این که برای گفتن چیز بدی درباره هم کار خود، به دام انداخته شود، امتناع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Goodman, who formerly headed the Express chain, to the Lerner post last January.
[ترجمه گوگل]گودمن که قبلاً ریاست زنجیره اکسپرس را بر عهده داشت، ژانویه گذشته به پست لرنر رفت
[ترجمه ترگمان]گودمن که قبلا زنجیره اکسپرس را هدایت کرده بود، در ژانویه گذشته به پست Lerner رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Striker Don Goodman is Sunderland's main fitness doubt today, still bothered by a persistent groin injury.
[ترجمه گوگل]دان گودمن مهاجم اصلی امروزی ساندرلند در زمینه تناسب اندام است و هنوز هم از آسیب دیدگی مداوم کشاله ران رنج می برد
[ترجمه ترگمان]Striker دون گودمن امروز درباره شایستگی اصلی ساندرلند شک دارد و هنوز هم از آسیب شدید کشاله ران رنج می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Don Goodman, later to be transferred for £1 million to Sunderland, netted the only goal.
[ترجمه گوگل]دون گودمن که بعداً با مبلغ 1 میلیون پوند به ساندرلند منتقل شد، تنها گل را به ثمر رساند
[ترجمه ترگمان]دون گودمن، بعدها به مبلغ ۱ میلیون پوند به ساندرلند انتقال داده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Goodman incorrectly thought he was the man to go off but Sunderland fans were soon relieved when he stayed on the pitch.
[ترجمه گوگل]گودمن به اشتباه فکر می‌کرد که او مردی است که باید بازی را ترک کند، اما هواداران ساندرلند با ماندن او در زمین خیلی زود خیالشان راحت شد
[ترجمه ترگمان]گودمن به اشتباه فکر می کرد که او مردی است که باید برود، اما طرفداران ساندرلند به محض اینکه بر روی زمین ماندند، احساس آرامش کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Goodman presents quite a different picture.
[ترجمه گوگل]گودمن تصویر کاملا متفاوتی ارائه می دهد
[ترجمه ترگمان]گودمن تصویر کاملا متفاوتی ارائه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سالار (اسم)
principal, head, chief, leader, headman, chieftain, don, sheik, sheikh, goodman, patriarch

بزرگ خانواده (اسم)
goodman, paterfamilias

خرده مالک (اسم)
yeoman, goodman, squireen

مهمانخانه دار (اسم)
host, goodman, innkeeper, restaurateur

انگلیسی به انگلیسی

• master of a home; husband (archaic)

پیشنهاد کاربران

در جمع میگساران: سفره - دار. . . صاب - مجلس. . . باده - دار. . .
گل پسر
سالار

بپرس